غزل شمارهٔ ۷۱۴
حضورکلبهٔ فقر از تکلفات بریست
چراغ ما زسر شام تا سحرسحریست
سر امید اقامت در این بساط کراست
چوشمع مرکزرنگیم ورنگها سفریست
صدای تست کزینکوه باز میگردد
به ناله رنج مکش در مزاج سنگکریست
زمان فتنهٔ آفاق انتظاری نیست
بهوش باشکه هر ماه دورها قمریست
به عجزخلق مشو غافل ازشکوه ظهور
شکست شیشهٔ امکانکلاه نازپریست
تبسمکه در این باغ بینقابیکرد
که رنگ صبحی اگرگرد میکند شکریست
گرفتم آینهات نیست محرم اشیا
به خوابش نیز نکردی نظر چه بیبصریست
به هر نفس دلی ایجاد میکنی نگهی
که زندگی چقدرکارگاه شیشهگریست
به لنگی نفست اعتماد جهد خطاست
بجا نشین و قدمزنکه مرکبتکمریست
درین بساط که نرد خیال میبازیم
به مرگ دادن جان هم دلیل مفتبریست
ز ننگ دعویگردنکشی حذر بیدل
که داغ شمع ته پاگل دماغ سریست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حضورکلبهٔ فقر از تکلفات بریست
چراغ ما زسر شام تا سحرسحریست
هوش مصنوعی: حضور کلبهٔ فقر نیازی به زرق و برق ندارد. روشنایی ما از غروب تا سپیده دم به ما زندگی میبخشد.
سر امید اقامت در این بساط کراست
چوشمع مرکزرنگیم ورنگها سفریست
هوش مصنوعی: در این جا سوالی مطرح میشود که چه کسی میتواند امید به ماندن در این دنیا را داشته باشد، چرا که زندگی همچون شعلهای در مرکز رنگهاست و سفر ما در این دنیا مانند تغییر رنگهاست.
صدای تست کزینکوه باز میگردد
به ناله رنج مکش در مزاج سنگکریست
هوش مصنوعی: صدای آزمایش از کوه کزین به گوش میرسد و به نالهای شبیه به درد تبدیل میشود که در طبیعت سخت وجود دارد.
زمان فتنهٔ آفاق انتظاری نیست
بهوش باشکه هر ماه دورها قمریست
هوش مصنوعی: در دوران بحرانها و فتنهها، نباید توقع داشته باشی که اوضاع به آرامی پیش برود. باید هوشیار باشی، چون هر ماه میتواند تغییرات بزرگی را به همراه داشته باشد.
به عجزخلق مشو غافل ازشکوه ظهور
شکست شیشهٔ امکانکلاه نازپریست
هوش مصنوعی: از ناتوانی دیگران غافل نشو، زیرا شکوه و زیبایی درخشش وجود و شکستن مرزهای ممکنیت، مانند یک کلاه نازک و لطیف است.
تبسمکه در این باغ بینقابیکرد
که رنگ صبحی اگرگرد میکند شکریست
هوش مصنوعی: درختان باغ با لبخند خود زیبایی و صفای خاصی دارند، همانطور که صبحگاه با شفافیت و روشنیاش، زیبایی را به ارمغان میآورد. این لبخند و زیباییها، مانند شکر خوشمزه و دلپذیر هستند که به زندگی طعمی دلنواز میبخشند.
گرفتم آینهات نیست محرم اشیا
به خوابش نیز نکردی نظر چه بیبصریست
هوش مصنوعی: من آینهات را گرفتم، اما هیچکس جز خودم نمیتواند به آن نگاه کند. حتی وقتی خوابیدهای، باز هم توجهی به آن نداری. چه نادیدهانگاری عجیبی!
به هر نفس دلی ایجاد میکنی نگهی
که زندگی چقدرکارگاه شیشهگریست
هوش مصنوعی: هر لحظه با نگاهی که به زندگی میکنی، قلوب جدیدی شکل میدهی؛ انگار زندگی یک کارگاه شیشهگری است که در آن احساسات و تجربیات جدید ساخته میشوند.
به لنگی نفست اعتماد جهد خطاست
بجا نشین و قدمزنکه مرکبتکمریست
هوش مصنوعی: به اعتماد به نفس کمزور خود تکیه نکن و به جای این کار، درست حرکت کن و قدم بزن، زیرا وسیلهی تو برای پیشرفت، به شکل مناسبی آماده است.
درین بساط که نرد خیال میبازیم
به مرگ دادن جان هم دلیل مفتبریست
هوش مصنوعی: در این دنیا که ما در آن در بازی افکار و خیالهای خود به سر میبریم، حتی از دادن جان نیز بهعنوان یک نشانهای برای بیارزشی و بیمقداری استفاده میشود.
ز ننگ دعویگردنکشی حذر بیدل
که داغ شمع ته پاگل دماغ سریست
هوش مصنوعی: از ننگ و عیب خود بزرگبینی و خودستایی پرهیز کن، چون رد پای خودخواهی همانند داغی است که بر پیشانی میماند.