گنجور

غزل شمارهٔ ۷۰۰

ادب اظهارم و با وصل توام‌کاری هست
عرض آغوش ندارم دل افگاری‌هست
نرود سلسلهٔ بندگی ازگردن ما
سبحه‌گر خاک شود رشتهٔ زناری هست
با همه‌کلفت دوری به همین خرسندیم
که در آیینهٔ ماحسرت دیداری هست
پیکرخاکی ما را به ره سیل فنا
یاد ویرانی از آن نیست‌که معماری هست
دهر، وهم است سر هوش سلامت باشد
عکس‌کم نیست‌گراز آینه آثاری هست
ذرهٔ ما به چه امید زند بال نشاط
سرخورشید هم امروزبه دیواری هست
ای دل از مهر رخ دوست چراغی به‌کف آر
کزخم زلف به راه تو شب تاری هست
اشک‌گل شکند از جنبش مژگان ترم
غنچه‌ام درگرو سرزنش خاری هست
زندگی خرمن ما را چه‌کم ازبرق فناست
رنگ‌گل هم به چمن آتش همواری هست
جای پرواز ز خود رفته فغانی داریم
بال اگر نیست ندامت‌زده منقاری هست
عالم از شوخی عشق اینهمه توفان دارد
هرکجا معرکه‌ای هست جگرداری هست
ازکمربستن آن شوخ یقین شد بیدل
کاین‌گره دادن او را به میان تاری هست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ادب اظهارم و با وصل توام‌کاری هست
عرض آغوش ندارم دل افگاری‌هست
هوش مصنوعی: من با آداب و ملاحظه، محبت و عشق خود را به تو نشان می‌دهم و تنها در آغوش تو آرامش می‌یابم، ولی دلم نیز درگیر درد و غم است.
نرود سلسلهٔ بندگی ازگردن ما
سبحه‌گر خاک شود رشتهٔ زناری هست
هوش مصنوعی: اگر بندگی و تعلق ما به خدایی که می‌پرستیم از بین برود، حتی اگر به خاک تبدیل شویم، این وابستگی و انسجام به ما لطمه‌ای نخواهد زد.
با همه‌کلفت دوری به همین خرسندیم
که در آیینهٔ ماحسرت دیداری هست
هوش مصنوعی: با وجود اینکه از یکدیگر دور هستیم، از این که حداقل در آینهٔ عشق و یاد تو می‌توانم حسرت ملاقاتت را ببینم، خوشحالیم.
پیکرخاکی ما را به ره سیل فنا
یاد ویرانی از آن نیست‌که معماری هست
هوش مصنوعی: بدن زمینی ما در مسیر سیل فنا قرار دارد، اما یاد و خاطره ویرانی‌هایی که در این راه وجود دارد، از ساخت و ساز و معماری‌های مختلفی که در این دنیا وجود دارد، نشأت می‌گیرد.
دهر، وهم است سر هوش سلامت باشد
عکس‌کم نیست‌گراز آینه آثاری هست
هوش مصنوعی: دنیا یک خیال و تصور است و انسان باید با عقل و بصیرت زندگی کند. سلامت روح و ذهن در این است که به تصاویر و نشانه‌ها توجه کنیم، زیرا در آینه زندگی، نشانه‌ها و آثار وجود دارند.
ذرهٔ ما به چه امید زند بال نشاط
سرخورشید هم امروزبه دیواری هست
هوش مصنوعی: ذره‌ای که هستیم، با چه امیدی زندگی می‌کنیم در حالی که امروز هم امید و نشاط ما به دیواری سست و نامطمئن وابسته است.
ای دل از مهر رخ دوست چراغی به‌کف آر
کزخم زلف به راه تو شب تاری هست
هوش مصنوعی: ای دل، از عشق چهره دوست نوری به دست بگیر، چون زخم زلف او باعث شده که راه تو در شب تاریک باشد.
اشک‌گل شکند از جنبش مژگان ترم
غنچه‌ام درگرو سرزنش خاری هست
هوش مصنوعی: اشک‌های من مانند گل‌ها از حرکت مژه‌هایم می‌ریزد. من مانند یک غنچه‌ام که به خاطر سرزنش یک خار در سختی و درد هستم.
زندگی خرمن ما را چه‌کم ازبرق فناست
رنگ‌گل هم به چمن آتش همواری هست
هوش مصنوعی: زندگی ما به اندازه‌ای کوتاه و گذراست که مانند رنگ زیبا و فریبنده گل در چمن، یا آتش سوزانی که در دشت می‌درخشد، نمی‌تواند پایدار باشد.
جای پرواز ز خود رفته فغانی داریم
بال اگر نیست ندامت‌زده منقاری هست
هوش مصنوعی: ما برای پرواز در دل خود آرزویی داریم، حتی اگر بال پرواز نداشته باشیم، اما به هر حال نشانه‌ای از امید و آرزو در دل ما وجود دارد.
عالم از شوخی عشق اینهمه توفان دارد
هرکجا معرکه‌ای هست جگرداری هست
هوش مصنوعی: عالم به خاطر عشق، این‌قدر در حال و هوای شور و هیجان است. هر جایی که دعوا و کشمکش وجود دارد، نشان‌دهنده‌ی وجود شجاعت و دلیری هم هست.
ازکمربستن آن شوخ یقین شد بیدل
کاین‌گره دادن او را به میان تاری هست
هوش مصنوعی: از کمربند آن خوشگل آوردن، بی‌خبر برای بیدل روشن شد که اگر این گره را به میان تار بزنند.