غزل شمارهٔ ۷۰
به خیال آن عرق جبین ز فغان علم نزدی چرا
نفشرد خشکی اگر گلو ته آب دم نزدی چرا
گل و لاله جام جمال زد، مه نو قدح به کمال زد
همهکس به عشرت حال زد تو جبین به نم نزدی چرا
ز سواد مکتب خیر و شر، نشد امتیاز تو صرفهبر
اگرت خطی نبود دگر به زمین قلم نزدی چرا
به عروج وسوسه تاختی، نفست به هرزه گداختی
ته پای خود نشناختی، مژهای به خم نزدی چرا
به تو گر ز کوشش قافله، نرسید قسمت حوصله
به طریق سایه و آبله ته پا قدم نزدی چرا
ز گشاد عقدهٔ کارها همه داشت سعی ندامتی
در عالمی زدی از طمع کف خود بههم نزدی چرا
اگر آرزو همهرس نشد، ز امید مانع کس نشد
طربت شکار هوس نشد، به کمین غم نزدی چرا
به متاع قافلهٔ هوس چو نماند الفت پیش و پس
دم نقد مفت تو بود و بس، دو سه روز کم نزدی چرا
خط اعتبار غبار هم به جریده تو نبود کم
پی امتحان چو سحر دَود به هوا رقم نزدی چرا
نتوان چو بیدل هرزهفن به هزار فتنه طرف شدن
نفسی ز آفت ما و من به در عدم نزدی چرا
اطلاعات
وزن: متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به خیال آن عرق جبین ز فغان علم نزدی چرا
نفشرد خشکی اگر گلو ته آب دم نزدی چرا
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به وضعیت بحرانی اشاره میکند که در آن انسانی در زحمت و تلاش است، اما با وجود این زحمت و عرق ریختن به نتیجهای نمیرسد. او از خود میپرسد که چرا در این شرایط سخت و دشوار، کسی برای کمک و نجات او نمیآید و چرا کسی به آن خشکی و تشنگی او توجهی ندارد. این احساس تنهایی و ناامیدی به خوبی در این بیت نمایان است.
گل و لاله جام جمال زد، مه نو قدح به کمال زد
همهکس به عشرت حال زد تو جبین به نم نزدی چرا
هوش مصنوعی: گل و لاله زیباییهای خود را به نمایش گذاشتند و ماه نو چون جامی پر از کمال خود را نمایان کرد. همه به خوشی و شادی مشغول شدند، اما تو چرا بر پیشانیات هیچ نشانهای از شادابی و سرزندگی نیست؟
ز سواد مکتب خیر و شر، نشد امتیاز تو صرفهبر
اگرت خطی نبود دگر به زمین قلم نزدی چرا
هوش مصنوعی: از درس و علم خوب و بد، تو هیچ فرقی نکردی. اگر به خاطر خطای خود چیزی یاد نگرفتی، پس چرا دیگر هیچ قلمی به زمین نزدی؟
به عروج وسوسه تاختی، نفست به هرزه گداختی
ته پای خود نشناختی، مژهای به خم نزدی چرا
هوش مصنوعی: تو به وسوسهها شتابزده رسیدی و نفست به پلیدی گرایید، اما هرگز به خودت ننگریستی و نگاهم را به چیزی که به تو آسیب میزند، ندوختی. چرا اینطور؟
به تو گر ز کوشش قافله، نرسید قسمت حوصله
به طریق سایه و آبله ته پا قدم نزدی چرا
هوش مصنوعی: اگر از تلاش گروه مسافران، نصیبی به تو نرسیده، چرا به راه سایه و آب و قدمهای کوچک نزدیک نشدی؟
ز گشاد عقدهٔ کارها همه داشت سعی ندامتی
در عالمی زدی از طمع کف خود بههم نزدی چرا
هوش مصنوعی: به خاطر باز شدن گرههای کارها، همه تلاش میکنند که در جهانی دیگر ندامت و پشیمانی نداشته باشند. چرا که از طمع به داشتههای خود، به همدیگر آسیب نمیزنند.
اگر آرزو همهرس نشد، ز امید مانع کس نشد
طربت شکار هوس نشد، به کمین غم نزدی چرا
هوش مصنوعی: اگر آرزوهایم به تحقق نپیوندد، نباید امید را از دست بدهم. اگر نتوانستم به خواستههایم برسم، چرا باید در غم و اندوه بمانم؟
به متاع قافلهٔ هوس چو نماند الفت پیش و پس
دم نقد مفت تو بود و بس، دو سه روز کم نزدی چرا
هوش مصنوعی: وقتی که دیگر هیچ چیز از خواهشها و آرزوها باقی نمانده، فقط همین لحظهها اهمیت دارند و تو چقدر از آنها بهرهبرداری کردی. پس چرا چند روز بیشتر به تعلل میپردازی؟
خط اعتبار غبار هم به جریده تو نبود کم
پی امتحان چو سحر دَود به هوا رقم نزدی چرا
هوش مصنوعی: خطوط اعتبار تو به اندازه غبار هم در کاغذت دیده نمیشود. بهمثابه دود که در سپیده صبح به آسمان میرود، چرا در امتحان خود علامتی نمیزنی؟
نتوان چو بیدل هرزهفن به هزار فتنه طرف شدن
نفسی ز آفت ما و من به در عدم نزدی چرا
هوش مصنوعی: انسانی که با ناپختگی به دنیا آمده، نمیتواند همچون بیدل، در شرایط سخت و بحرانها خود را حفظ کند و تحت تاثیر هزار و یک مشکل قرار بگیرد. او باید از آفتهای موجود در زندگی خود به دور باشد و به معنای واقعی، به درون خود برود و از خودپرستی فاصله بگیرد.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۷۰ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1395/04/18 12:07
سید احمد
در بیت پنجم لطفاً حوصه را به حوصله تصحیح نمایید. تشکر
1395/06/19 10:09
Jahan
There is a typographical error: na paay khod
Should be changed to :
Teh paay khod
1402/06/17 21:09
قطره بقایی
پی امتحان چوسحر دَود به هوا رقم نزدی چرا
حرف (دودم) نیست (دَود) است، حرف م باید حذف گردد