گنجور

غزل شمارهٔ ۶۷

خاکسار تو تپیدن کند آغاز چرا
جرس آبله بیرون دهد آواز چرا
جذب حسنت‌گره از بیضهٔ فولادگشود
دیدهٔ ما به جمال تو نشد باز چرا
گرد ما راکه نشسته‌ست به راه طلبت
به خرامی نتوان‌کرد سرافراز چرا
دل به‌دست تو وما ازتو، دگر مانع‌کیست
خودنمایی نکند آینه آغاز چرا
سیل بنیاد حباب‌ست نظر واکردن
هوش ما هم نشود خانه برانداز چرا
ساز بیتابی دل‌گرنه عروج آهنگ است
نفس از نیم تپش می‌شود آواز چرا
گرنه سازی‌ست یقین رابطهٔ هر بم وزیر
شکوه شد زمزمهٔ طالع ناساز چرا
بی‌نگاهی اگر از عیب و هنر مستغنی‌ست
حیرت آینه دارد لب غماز چرا
آتشی نیست‌که آخر نشود خاکستر
پی انجام نمی‌گیری از آغاز چرا
نیست جز خودشکنی دامن اقبال بلند
آخر ای مشت غبار این همه پرواز چرا
بیدل آیینهٔ معشوق‌نما در بر تست
این نیازی‌که تو داری نشود ناز چرا

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خاکسار تو تپیدن کند آغاز چرا
جرس آبله بیرون دهد آواز چرا
هوش مصنوعی: چرا خاکسار تو شروع به تپیدن می‌کند؟ چرا صدای جرس از آبله بیرون می‌آید؟
جذب حسنت‌گره از بیضهٔ فولادگشود
دیدهٔ ما به جمال تو نشد باز چرا
هوش مصنوعی: چرا چشم ما نتوانست به زیبایی تو نگاه کند، در حالی که زیبایی تو ما را به خود جذب می‌کند، چون که مانند فولاد محکمی، ما را به بند کشیده‌ای؟
گرد ما راکه نشسته‌ست به راه طلبت
به خرامی نتوان‌کرد سرافراز چرا
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به کسی اشاره می‌کند که در مسیر عشق و خواسته‌اش به سوی معشوق حرکت می‌کند. او به محدودیت‌ها و چالش‌هایی که در این راه وجود دارد، می‌پردازد و می‌گوید که نمی‌توان در این مسیر به آسانی عزت و افتخار را به دست آورد، چرا که حوادث و موانع زیادی وجود دارد که ممکن است انسان را همواره در تنگنا قرار دهد.
دل به‌دست تو وما ازتو، دگر مانع‌کیست
خودنمایی نکند آینه آغاز چرا
هوش مصنوعی: دل به دست تو است و ما نیز از تو هستیم. دیگر چه مانعی وجود دارد که آینه نتواند خود را نشان دهد و آغازش را بروز ندهد؟
سیل بنیاد حباب‌ست نظر واکردن
هوش ما هم نشود خانه برانداز چرا
هوش مصنوعی: سیل روح و احساس ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد، ولی نباید با توجه به آن دست به کارهای عجولانه بزنیم. اینطور نباشد که به خاطر یک نگاه یا احساس زودگذر، همه چیز را از دست بدهیم.
ساز بیتابی دل‌گرنه عروج آهنگ است
نفس از نیم تپش می‌شود آواز چرا
هوش مصنوعی: نغمه ناآرامی دل، نشانه‌ای از اوج‌گیری احساسات است و با هر نیمه تپش قلب، صدایی به وجود می‌آید. پس چرا ناله و فریاد می‌زنیم؟
گرنه سازی‌ست یقین رابطهٔ هر بم وزیر
شکوه شد زمزمهٔ طالع ناساز چرا
هوش مصنوعی: اگر از طرفی سازنده‌ای وجود دارد، پس هر نوایی که در آن بمی‌نوازد، حاکی از پیوندی میان عظمت و تقدیر غم‌انگیز است که چرا طالع ما به نیکویی نمی‌زند.
بی‌نگاهی اگر از عیب و هنر مستغنی‌ست
حیرت آینه دارد لب غماز چرا
هوش مصنوعی: اگر کسی بدون توجه به عیب‌ها و هنرها زندگی کند، یعنی بی‌توجهی به واقعیات دارد، آنگاه چرا آینه باید تعجب کند و در مورد او حرف بزند؟
آتشی نیست‌که آخر نشود خاکستر
پی انجام نمی‌گیری از آغاز چرا
هوش مصنوعی: هیچ آتشی وجود ندارد که در پایان خاموش نشود و تبدیل به خاکستر نگردد؛ پس چرا از ابتدا برای آن تلاش نمی‌کنی؟
نیست جز خودشکنی دامن اقبال بلند
آخر ای مشت غبار این همه پرواز چرا
هوش مصنوعی: هیچ چیز جز خودت نمی‌تواند خوشبختی و موفقیت را از تو بگیرد، پس ای ذره‌ی خاکی! این همه تلاش و پروازت برای چیست؟
بیدل آیینهٔ معشوق‌نما در بر تست
این نیازی‌که تو داری نشود ناز چرا
هوش مصنوعی: بیدل، تو همچون آینه‌ای هستی که زیبایی معشوق را نشان می‌دهد، اما این نیازی که تو داری، سبب نمی‌شود که تو در برابر معشوق لجبازی کنی.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۷ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1393/11/31 09:01

در مصرع اول بیت دهم تو اضافه است. «نیست جز خودشکنی دامن اقبال بلند»