غزل شمارهٔ ۶۳۵
فسون وهم چه مقدار رهزن افتادست
که ذر بر تو مراکار با من افتادست
کجا روم که چو اشکم ز سعی بخت نگون
به پیش پا همه از پا فتادن افتادست
چو غنچه محرم زانوی دل شو و دریاب
که در طلسمگریبان چه دامن افتادست
چرا جنون نکند فطرت از تصور من
که عمرهاست نگاه تو بر من افتادست
به غیر سوختن از عشق نیست جان بردن
بت آتشی به قفای برهمن افتادست
صدای کوه به این نغمه گوش میمالد
که سنگ و خشت همه در فلاخن افتادست
نه نخل دانم و نیگلبن اینقدر دانم
که راه نشو و نماها بهگلخن افتادست
در احتیاج نم جبهه میدهد آواز
که آب شو، گرت آتش به خرمن افتادست
تلاش نقش نگین میرسد به قبر آخر
به دوش دل ز جهان بارکندن افتادست
شرر نیام که کنم کار خود به خنده تمام
چو شمع تا به سحر سر بهگردن افتادست
بهار رنگ ندارد گل دگر بیدل
در آب چشمهٔ ادراک روغن افتادست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فسون وهم چه مقدار رهزن افتادست
که ذر بر تو مراکار با من افتادست
هوش مصنوعی: فریب خیالات و تصورات چقدر میتواند انسان را دچار اشتباه کند، به طوری که مسئلهای که با خودم درگیر بودم، به مشکلی واقعی تبدیل شده است.
کجا روم که چو اشکم ز سعی بخت نگون
به پیش پا همه از پا فتادن افتادست
هوش مصنوعی: کجا بروم در حالی که هرجا میروم، از تلاش و ناکامی، دردم بیشتر میشود و همه چیز به زمین افتاده است و ناامیدی در پیش رویم قرار دارد.
چو غنچه محرم زانوی دل شو و دریاب
که در طلسمگریبان چه دامن افتادست
هوش مصنوعی: همچون غنچه، راز دل خود را پنهان کن و آگاه باش که در دل این وضعیت پیچیده چه بر ما گذشته است.
چرا جنون نکند فطرت از تصور من
که عمرهاست نگاه تو بر من افتادست
هوش مصنوعی: چرا باید جنون به سراغ فطرت بیاید از یادآوری من، وقتی که سالهاست نگاه تو به من معطوف شده است؟
به غیر سوختن از عشق نیست جان بردن
بت آتشی به قفای برهمن افتادست
هوش مصنوعی: غیر از سوختن در عشق، راهی برای جان سپردن وجود ندارد. در پس این عشق، بت آتشینی قرار دارد که بر سر برهمن فرو افتاده است.
صدای کوه به این نغمه گوش میمالد
که سنگ و خشت همه در فلاخن افتادست
هوش مصنوعی: صدای کوه به این نغمه گوش میدهد، زیرا تمام سنگها و خشتها در فلاخن افتادهاند.
نه نخل دانم و نیگلبن اینقدر دانم
که راه نشو و نماها بهگلخن افتادست
هوش مصنوعی: من نه درخت نخل را میشناسم و نه نیگلبن را، اما میدانم که راههای رشد و پرورش به بنبست رسیده است.
در احتیاج نم جبهه میدهد آواز
که آب شو، گرت آتش به خرمن افتادست
هوش مصنوعی: درد و نیاز مانند بارانی است که به انسان میگوید که باید خود را تسلیم کند و تغییر کند. اگر آتش به خرمن (محل ذخیره گندم و غلات) تو افتاده باشد، باید با احتیاط و درایتی مخصوص عمل کنی.
تلاش نقش نگین میرسد به قبر آخر
به دوش دل ز جهان بارکندن افتادست
هوش مصنوعی: کوشش و کوشش انسان، در نهایت به جایی میرسد که هیچ چیز از دنیا به همراه نمیبرد و دل از بار دنیا خالی میشود.
شرر نیام که کنم کار خود به خنده تمام
چو شمع تا به سحر سر بهگردن افتادست
هوش مصنوعی: من مانند شعلهای هستم که کار خود را با خنده انجام میدهم؛ همانند شمعی که تا سپیدهدم سرش را پایین میاندازد.
بهار رنگ ندارد گل دگر بیدل
در آب چشمهٔ ادراک روغن افتادست
هوش مصنوعی: بهار دیگر رنگ و زیبایی ندارد و گلهایش گویی در آب چشمهٔ فهم و درک، فرو رفتهاند و به طور کامل محو شدهاند.
حاشیه ها
1389/07/02 12:10
کلام قاصر
مصرع"چو غنچه محرم زانوی دل شو و درباب"
به "چو غنچه محرم زانوی دل شو و دریاب"
اصلاح گردد
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

بیدل دهلوی