گنجور

غزل شمارهٔ ۶۳۴

گذاز امن درین انجمن کم افتادست
به خانه‌ای که تویی سقف آن خم افتادست
ز سعی اگر همه ناخن شوی چه خواهی‌کرد
گره به رشتهٔ تدبیر محکم افتادست
مگر به سجده توان پیش برد ناز غرور
که همچو شمع سر ازپا مقدم افتادست
جهان تلاش لگدکوب یکدگر داره
چو سبحه قافله‌ها درپی هم افتادست
ازین قیامت توفان نفس مگوی و مپرس
کجاست آدمی‌، آتش به عالم افتادست
مباد زان لب خامش سوال بوسه‌کنی
غرور تیغ تغافل تنک دم افتادست
فناست آنچه ز علم و عیان به جلوه رسید
هنوز صورت انجام مبهم افتادست
ز نقش پا به جبین وارسید ونوحه کنید
نگین ماست ‌که یکسر ز خاتم افتادست
یکی است پست و بلند بنای هستی ما
به خاک‌، سایهٔ نقش قدم‌کم افتادست
سراغ وحشت فرصت ز اشک ماگیرید
سحر ز باغ‌ گذشته‌ست شبنم افتادست
صبا درین چمن از غنچه‌ها نقاب مدر
سر همه به‌ گریبان ماتم افتادست
کباب آتش بی‌ دردی ‌ام مکن یارب
به حق دیده بیدل که بی نم افتادست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گذاز امن درین انجمن کم افتادست
به خانه‌ای که تویی سقف آن خم افتادست
هوش مصنوعی: در این جمع، جای امن و آرامش کمی پیدا می‌شود و در خانه‌ای که تو در آن هستی، سقفش به خاطر وجود تو خم شده است.
ز سعی اگر همه ناخن شوی چه خواهی‌کرد
گره به رشتهٔ تدبیر محکم افتادست
هوش مصنوعی: اگر تمام تلاش خود را صرف کنی و به نتیجه نرسی، نمی‌توانی بر دشواری‌هایی که در مسیر زندگی پیش می‌آید غلبه کنی، چون مشکلات به صورت عمیق و محکم در زندگی‌ات جا گرفته‌اند.
مگر به سجده توان پیش برد ناز غرور
که همچو شمع سر ازپا مقدم افتادست
هوش مصنوعی: آیا جز با فروتنی و سجده می‌توان به زیبایی و شکوه دلفریب نزدیک شد؟ زیرا همچون شمعی که در اثر گرمای خود ذوب می‌شود، آن زیبایی هم در برابر عظمت خود افتاده است.
جهان تلاش لگدکوب یکدگر داره
چو سبحه قافله‌ها درپی هم افتادست
هوش مصنوعی: جهان به طور مداوم در حال تلاش و کوشش است و همه در تلاشند تا به سوی اهداف خود پیش بروند، مانند دانه‌های تسبیح که به دنبال هم ردیف می‌شوند.
ازین قیامت توفان نفس مگوی و مپرس
کجاست آدمی‌، آتش به عالم افتادست
هوش مصنوعی: در این دنیا، به خاطر مشکلات و بلایای فراوانی که پیش آمده، دیگر از انسانیت و وجود آدمی صحبت نکن و آن را نپرس. چرا که در این حال، آتش و خرابی در همه جا گسترده شده است.
مباد زان لب خامش سوال بوسه‌کنی
غرور تیغ تغافل تنک دم افتادست
هوش مصنوعی: از آن لب خاموش، پرسش بوسه نکن؛ زیرا غرور به مانند تیغی تند، بینای تو را کور کرده است.
فناست آنچه ز علم و عیان به جلوه رسید
هنوز صورت انجام مبهم افتادست
هوش مصنوعی: هر چه از علم و تجربه به وضوح و زیبایی نمایان شده، هنوز در نهایت به شکلی مبهم و نامشخص باقی مانده است.
ز نقش پا به جبین وارسید ونوحه کنید
نگین ماست ‌که یکسر ز خاتم افتادست
هوش مصنوعی: از اثر پا تا پیشانی ما رسیده و می‌گویند که انگشتری ما تنها به خاطر اینکه از دست افتاده، در حال نوحه‌خوانی است.
یکی است پست و بلند بنای هستی ما
به خاک‌، سایهٔ نقش قدم‌کم افتادست
هوش مصنوعی: در این جهان، همه چیز در راستای یک نظم خاص قرار دارد و ما هم در این نظم جایگاه خود را داریم. اما در نهایت، آنچه ما را می‌سازد و زندگی‌مان را شکل می‌دهد، به خاک و سرنوشت‌مان بازمی‌گردد و تنها آثار ما باقی می‌ماند.
سراغ وحشت فرصت ز اشک ماگیرید
سحر ز باغ‌ گذشته‌ست شبنم افتادست
هوش مصنوعی: با دقت به احساسات ما توجه کنید، زیرا صبح دیگر از باغی کهنه و قدیمی گذشته است و به جای آن، روزنه‌ی تازه‌ای دارد که به آن شبنم می‌افتد.
صبا درین چمن از غنچه‌ها نقاب مدر
سر همه به‌ گریبان ماتم افتادست
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی در این باغ از غنچه‌ها پرچم عزا بر سر همه به‌دست کرده و آن‌ها را در حالت غم و اندوه قرار داده است.
کباب آتش بی‌ دردی ‌ام مکن یارب
به حق دیده بیدل که بی نم افتادست
هوش مصنوعی: برای من که بی‌دردم، ای پروردگار، این آتش کباب نکن. به حق دیده‌ی بیدلم، که دیگر نمی‌تواند اشکی بریزد.