گنجور

غزل شمارهٔ ۶۳۳

مرا به آبلهٔ پا چه مشکل افتادست
که تا قدم زده‌ام پای بر دل افتادست
به قدر سعی دراز است راه مقصد ما
وگرنه در قدم عجز منزل افتادست
نفس نمانده و من می‌کشم کدورت جسم
گذشته لیلی وکارم به محمل افتادست
امید گوهر دیگر ازین محیط کراست
همین بس است‌که‌گردی به ساحل افتادست
چو سروگرچه نداربم طواف آزادی
رسیده‌ایم به پایی که در گل افتادست
تو درکناری و ما بیخبر، علاجی نیست
فروغ شمع تو بیرون محفل افتادست
به غیر نفی چه اثبات می‌توان‌کردن
طلسم هستی ما سخت باطل افتادست
زسنگ جوش شرر بین و ناله خرمن کن
که زیر خاک هم آتش به حاصل افتادست
تبسم که به خون بهار تیغ کشید
که خنده بر لب‌گل نیم بسمل افتادست
نه نقش پاست‌ که در وادی طلب پیداست
ز کاروان جرسی چند بیدل افتادست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا به آبلهٔ پا چه مشکل افتادست
که تا قدم زده‌ام پای بر دل افتادست
هوش مصنوعی: من چه مشکل و ناراحتی دارم که با هر گام که برمی‌دارم، دل و احساساتم جریحه‌دار می‌شود.
به قدر سعی دراز است راه مقصد ما
وگرنه در قدم عجز منزل افتادست
هوش مصنوعی: راه رسیدن به هدف ما به اندازه تلاشی که می‌کنیم طولانی است و اگر تلاش نکنیم، در هر قدم با ناتوانی مواجه خواهیم شد.
نفس نمانده و من می‌کشم کدورت جسم
گذشته لیلی وکارم به محمل افتادست
هوش مصنوعی: دیگر روحی در من نمانده و من به سختی بار سنگین خاطرات گذشته را تحمل می‌کنم، در حالی که کار من به وضعیتی دشوار رسیده است.
امید گوهر دیگر ازین محیط کراست
همین بس است‌که‌گردی به ساحل افتادست
هوش مصنوعی: امیدهای جدیدی در این دنیا وجود دارد، و این که فقط عزم و اراده کافی است که به موفقیت و دستاوردهای بزرگ برسیم. در حقیقت، داشتن امید و انگیزه می‌تواند منجر به نتایجی شگفت‌انگیز شود.
چو سروگرچه نداربم طواف آزادی
رسیده‌ایم به پایی که در گل افتادست
هوش مصنوعی: هرچقدر که نتوانیم مانند سرو آزاد و رها باشیم، اما ما به جایی رسیده‌ایم که در آن، پایمان در گل مانده است.
تو درکناری و ما بیخبر، علاجی نیست
فروغ شمع تو بیرون محفل افتادست
هوش مصنوعی: تو در کنار هستی و ما از حال تو بی‌خبر، چاره‌ای نیست، چون روشنی شمع تو از جمع ما دور افتاده است.
به غیر نفی چه اثبات می‌توان‌کردن
طلسم هستی ما سخت باطل افتادست
هوش مصنوعی: جز نفی کردن، چه چیزی می‌توانیم در مورد واقعیت وجودی‌مان به اثبات برسانیم، که طلسم هستی ما به شدت بی‌ارزش و بی‌اساس شده است.
زسنگ جوش شرر بین و ناله خرمن کن
که زیر خاک هم آتش به حاصل افتادست
هوش مصنوعی: به توده‌های سنگی نگاه کن که از آن‌ها جرقه‌هایی به پرواز درآمده و به گوشه‌ای از خرمن می‌رسد و این نشان می‌دهد که حتی در زیر خاک هم آتش و حرارت وجود دارد و می‌تواند به محصول لطمه بزند.
تبسم که به خون بهار تیغ کشید
که خنده بر لب‌گل نیم بسمل افتادست
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویر زیبایی از بهار و طبیعت می‌پردازد. او در مورد گلی صحبت می‌کند که در زمان بهار شکوفا شده و با بروز یک چهره مملو از شادی و تبسم، زندگی را به نمایش می‌گذارد. اما این شادی و زیبایی در چهره گل به همراه درد و اندوهی است که در اثر تیغی که بهار را زخمی کرده، ایجاد شده است. در واقع، این بیت تضاد بین زیبایی و غم را به تصویر می‌کشد و نشان می‌دهد که حتی در زیبایی‌های زندگی نیز می‌توان آثار درد و رنج را مشاهده کرد.
نه نقش پاست‌ که در وادی طلب پیداست
ز کاروان جرسی چند بیدل افتادست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ظاهر و نمادها در دنیای عرفان و جستجوی حقیقت بیشتر از آنچه که تا به حال دیده شده، شکل گرفته‌اند. به عبارت دیگر، ممکن است در مسیر جستجوی معرفت و حقیقت، نشانه‌ها و ظواهر قابل مشاهده باشند که از منابع مختلف آمده‌اند و این نشان‌دهنده تنوع و متفاوت بودن راه‌ها و روش‌ها در این مسیر است.