غزل شمارهٔ ۶۳۲
نه دیر مانع و نیکعبه حایل افتادست
ره خیال تو در عالم دل افتادست
فسون عشق به جام نیاز، ناز چه ریخت
که حسن سرکش و آیینه غافل افتادست
حساب سایه و خورشید تا ابد باقیست
ادبپرستی و دیدار مشکل افتادست
چه وانمایدم این هستی عدم تمثال
ندیدن آینهای در مقابل افتادست
در آن مقام که عدل کرم به عرض آید
بریدنیست زبانی که سایل افتادست
ترددی که در او مزد راحت است کجاست
نفس در آتش پرواز بسمل افتادست
ز بس غبار که دارد طبیعت امکان
سفینه در دل دریا به ساحل افتادست
بلای کج رویات را کسی چه چاره کند
که هرزهگردی و رختت به منزل افتادست
چگونه حسن به صد رنگ جلوه نفروشد
که جای آینه در دست او دل افتادست
به آن بضاعت عجزم که گاه بسمل من
به جای خون عرق از تیغ قاتل افتادست
به کلفت دل مأیوس من که پردازد
هزار آینه زین رنگ درگل افتادست
کدام ناله، چه دل، بیدل آن قدر دانم
که حیرتی به خیالی مقابل افتادست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نه دیر مانع و نیکعبه حایل افتادست
ره خیال تو در عالم دل افتادست
هوش مصنوعی: نه دیر و نه کعبه، هیچ مانع و حائلی نتوانسته است که خیال تو را از ورود به دلم باز دارد.
فسون عشق به جام نیاز، ناز چه ریخت
که حسن سرکش و آیینه غافل افتادست
هوش مصنوعی: ساحران عشق با جام نیاز جادو کردند، ناز و عشوهای که میرویی کردهاند باعث شده تا زیبایی سرکش و آینه غافل در هم بیافتد.
حساب سایه و خورشید تا ابد باقیست
ادبپرستی و دیدار مشکل افتادست
هوش مصنوعی: محاسبه و سنجش رابطه سایه و خورشید تا همیشه باقی خواهد ماند، اما احترام به ادب و دیدار دشوار شده است.
چه وانمایدم این هستی عدم تمثال
ندیدن آینهای در مقابل افتادست
هوش مصنوعی: من چگونه میتوانم این وجود را به نمایش بگذارم، در حالی که نمیتوانم عدم را به تصویر بکشم؟ مثل این است که آینهای در مقابل من باشد و من نتوانم خودم را در آن ببینم.
در آن مقام که عدل کرم به عرض آید
بریدنیست زبانی که سایل افتادست
هوش مصنوعی: در آن شرایطی که عدالت و مهربانی در کلام مطرح میشود، زبانی که سؤال میکند و درخواست دارد، دیگر جایی برای پرحرفی ندارد.
ترددی که در او مزد راحت است کجاست
نفس در آتش پرواز بسمل افتادست
هوش مصنوعی: جایی که در آن آرامش و پاداش وجود دارد کجاست؟ نفس در آتش در حال پرواز است و همچون پرندهای زخمی به زمین افتاده است.
ز بس غبار که دارد طبیعت امکان
سفینه در دل دریا به ساحل افتادست
هوش مصنوعی: به خاطر غبار فراوانی که طبیعت داراست، کشتی درون دریا به ساحل افتاده است.
بلای کج رویات را کسی چه چاره کند
که هرزهگردی و رختت به منزل افتادست
هوش مصنوعی: مشکل کج رفتاریت را چه کسی میتواند حل کند وقتی که شهوترانی و لباست در خانهات خود را نشان داده است؟
چگونه حسن به صد رنگ جلوه نفروشد
که جای آینه در دست او دل افتادست
هوش مصنوعی: چطور ممکن است زیبایی حسن به صد رنگ و شکل مختلف عرضه نشود، در حالی که دل هر کسی که او را میبیند همچون آینهای در دستان او قرار گرفته است؟
به آن بضاعت عجزم که گاه بسمل من
به جای خون عرق از تیغ قاتل افتادست
هوش مصنوعی: من به خاطر ناتوانیام، گاهی اوقات به جای خون، عرق میریزم که به مانند زخمی از تیغ دشمن بر من افتاده است.
به کلفت دل مأیوس من که پردازد
هزار آینه زین رنگ درگل افتادست
هوش مصنوعی: دل مأیوس و ناامید من به خاطر تلخیهایش، همچون آینهای است که هزاران رنگ را به خود میبیند؛ اما این زیباییها زیر و رو شده و در خاک و گل فرورفتهاند.
کدام ناله، چه دل، بیدل آن قدر دانم
که حیرتی به خیالی مقابل افتادست
هوش مصنوعی: بیدل میگوید: نالهای که سر میزنم و دلتنگیام را احساس میکنم، آنقدر میشناسم که در خیالانگیزی حیرتآور، چیزی را جلوی خود میبینم.

بیدل دهلوی