غزل شمارهٔ ۶۳
با دلِ آسوده از تشویشِ آب و نان برآ
همچو صحرا پای در دامن ز خانومان برآ
اضطرابی نیست در پروازِ شبنم زین چمن
گر تو هم از خود برون آیی به این عنوان برآ
اوجِ اقبالِ جهان را پایهٔ فرصت کجاست
گو سرشکی چند بر بامِ سرِ مژگان برآ
خاطرت گر جمع شد از هر دو عالم فارغی
قطرهواری چون گهر زین بحرِ بیپایان برآ
در جهانِ بیخبر شرم از که باید داشتن
دیدهٔ بینا ندارد هیچکس عریان برآ
اقتضای دورِ این محفل اگر فهمیدهای
چون فراموشی به گردِ خاطرِ یاران برآ
کم ز یوسف نیستی ای قدردانِ عافیت
چاه و زندان مغتنم گیر از صفِ اخوان برآ
دعوی فضل و هنر خواریست در ابنای دهر
آبرو میخواهی اینجا اندکی نادان برآ
عالمی در امتحانگاهِ هوس تک میزند
گر نهای قانع تو هم بیتابِ این و آن برآ
تا نگردی پایمالِ منّتِ امدادِ خلق
بیعرق گامی دو پیش از خجلتِ احسان برآ
از فسردن ننگ دارد جوهرِ تمکینِ مرد
چون کمان در خانه باش و بر سرِ میدان برآ
هر کس اینجا قسمتش در خوردِ استعدادِ اوست
قابلِ صد نعمتی از پرده چون دندان برآ
گر به شمشیرت برانند از ادبگاهِ نیاز
همچو خون از زخمِ بیدل با لبِ خندان برآ
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
با دلِ آسوده از تشویشِ آب و نان برآ
همچو صحرا پای در دامن ز خانومان برآ
هوش مصنوعی: با خیالی راحت و بیفکر به مشکلات معیشتی، برخیز و همچون بیابان آزاد و رها از قید و بندها، از خانه و خانواده فاصله بگیر.
اضطرابی نیست در پروازِ شبنم زین چمن
گر تو هم از خود برون آیی به این عنوان برآ
هوش مصنوعی: نگرانیای در پرواز شبنم از این چمن وجود ندارد، اگر تو هم از قید و بندهای خود خارج شوی و به این معنا بپردازی.
اوجِ اقبالِ جهان را پایهٔ فرصت کجاست
گو سرشکی چند بر بامِ سرِ مژگان برآ
هوش مصنوعی: موفقیت و خوشبختی در دنیا به کجا وابسته است؟ بپرس از آنهایی که چند قطره اشک را بر لبهٔ مژگانشان دارند.
خاطرت گر جمع شد از هر دو عالم فارغی
قطرهواری چون گهر زین بحرِ بیپایان برآ
هوش مصنوعی: اگر خاطرت آرام شود و از هر دو جهان آزاد باشی، مانند قطعهای از گوهر از این دریای بیپایان برآورده میشوی.
در جهانِ بیخبر شرم از که باید داشتن
دیدهٔ بینا ندارد هیچکس عریان برآ
هوش مصنوعی: در دنیایی که مردم از حقیقت بیخبرند، باید از چه کسی شرمنده بود؟ هیچکس با چشم بیدار و بینا نمیتواند در برابر واقعیت برهنه و بیپرده بماند.
اقتضای دورِ این محفل اگر فهمیدهای
چون فراموشی به گردِ خاطرِ یاران برآ
هوش مصنوعی: اگر متوجه فضای این جمع شدهای، مانند فراموشی به یادآوری لحظات با دوستانت بپرداز.
کم ز یوسف نیستی ای قدردانِ عافیت
چاه و زندان مغتنم گیر از صفِ اخوان برآ
هوش مصنوعی: ای گرامی و قدرشناسِ زندگی راحت، خود را کمتر از یوسف ندان. از چاه و زندان، که به نوعی فرصتهایی برای یادگیری و رشد هستند، بهره ببر و از جمع دوستان دوری مکن.
دعوی فضل و هنر خواریست در ابنای دهر
آبرو میخواهی اینجا اندکی نادان برآ
هوش مصنوعی: ادعای فضیلت و هنر در میان مردم زمانه، نشانهی خوار بودن است. اگر میخواهی آبرو داشته باشی، بهتر است کمی نادانی را از خود نشان دهی.
عالمی در امتحانگاهِ هوس تک میزند
گر نهای قانع تو هم بیتابِ این و آن برآ
هوش مصنوعی: انسانی در دنیای پر از خواستهها و آرزوها بهتنهایی با چالشها مواجه است. اگر تو نیز به آنچه داری راضی نباشی، مانند دیگران در جستجوی چیزهای جدید و دائماً در حال ناآرامی خواهی بود.
تا نگردی پایمالِ منّتِ امدادِ خلق
بیعرق گامی دو پیش از خجلتِ احسان برآ
هوش مصنوعی: قبل از اینکه به کمک دیگران بیتوجهی کنی و خودت را خجالتزده کنی، باید سختکوشی کنی و برای رسیدن به هدفهای خود تلاش کنی.
از فسردن ننگ دارد جوهرِ تمکینِ مرد
چون کمان در خانه باش و بر سرِ میدان برآ
هوش مصنوعی: مرد نباید از از دست دادن آنچه موجب اقتدارش است شرم داشته باشد؛ مانند کمانی که در خانه قرار دارد، باید در لحظههای مهم و جدی، خود را نشان دهد و به میدان بیاید.
هر کس اینجا قسمتش در خوردِ استعدادِ اوست
قابلِ صد نعمتی از پرده چون دندان برآ
هوش مصنوعی: هر فردی در اینجا با توجه به استعداد و توانایی خود به نعمتهایی دست پیدا میکند که ممکن است از پشت پرده نمایان شود، و این نعمتها میتواند بسیار ارزشمند باشد.
گر به شمشیرت برانند از ادبگاهِ نیاز
همچو خون از زخمِ بیدل با لبِ خندان برآ
هوش مصنوعی: اگر با شمشیر به سمت تو حمله کنند، باید مانند خون که از زخم بیدرد به آرامی و با لبخند بیرون میآید، با خونسردی و ادب پاسخ دهی.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۶۳ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1391/11/27 08:01
میلاد
غلطی هست در یکی از ابیات. این و آن صحیح است در بیت (عالمی در امتحانگاه هوس تک میزند / گر نهای قانع تو هم بیتاب ابن وآن برآ)