غزل شمارهٔ ۶۲۸
برکمرتا بهله آنترک نزاکت مست بست
نازکی در خدمت موی میانش دست بست
بگذر از امید آگاهیکه در صحرای وهم
چشمماکردیکه خواهد تا ابد ننشست بست
خاک بر سرگرد خلقی را غرور بام و در
نقش پا بایست طاق این بنای پست بست
هرزه فکر حرص مضمونهای چندین آبله
تا به دامان قناعت پای ما نشکست بست
شمع خاموشیم دیگر ناز رعناییکراست
عهد ما با نقش پارنگیکه ازرو جست بست
قطرهواری تا ازین دریا کشی سر بر برکنار
بایدت چونموجگوهر دلبهچندینشست بست
بیزیان از خجلت اظهار مطلب مردهایم
باید از خاکم لب زخمیکه نتوان بست بست
یاد چشم او خرابات جنون دیگر است
شیشه بشکنتا توانی نقش آن بدمست بست
هیچکس بیدل حریف طرف دامانش نشد
شرم آن پای حنایی عالمی را دست بست
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
برکمرتا بهله آنترک نزاکت مست بست
نازکی در خدمت موی میانش دست بست
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که فردی به خاطر زیبایی و نازکنازی محبوبش، دلباخته و به او عشق میورزد. او به شیوایی و جذابیت ظاهری محبوبش اشاره کرده و از تردیدها و احساساتش در برابر او میگوید، بهطوری که دلش را تسلیم زیباییاش کرده و در خدمت او به ناز و نازکنازی مشغول است.
بگذر از امید آگاهیکه در صحرای وهم
چشمماکردیکه خواهد تا ابد ننشست بست
هوش مصنوعی: از امید آگاهی فراتر برو، زیرا در دنیای خیالی ما، تو باعث شدی که این امید به طور بیپایان ادامه یابد و هرگز تمام نشود.
خاک بر سرگرد خلقی را غرور بام و در
نقش پا بایست طاق این بنای پست بست
هوش مصنوعی: خاک بر سر افرادی که به خاطر ظاهر و خانههای خود مغرور هستند، در حالی که اساس این بناهای زودگذر و ناچیز تنها رد پاهایی است که به راحتی ناپدید میشوند.
هرزه فکر حرص مضمونهای چندین آبله
تا به دامان قناعت پای ما نشکست بست
هوش مصنوعی: فکر بیهوده و حرص میتواند ما را به دامهای زیادی بیندازد، اما اگر قناعت را در زندگیامان در نظر بگیریم، این آسیبها و مشکلات نمیتوانند ما را اسیر کنند.
شمع خاموشیم دیگر ناز رعناییکراست
عهد ما با نقش پارنگیکه ازرو جست بست
هوش مصنوعی: ما دیگر مثل شمعی خاموش شدهایم و دیگر در پی زیبایی خاصی نیستیم. رابطه ما به گونهای است که مانند نقشی بر روی پارچهای رنگی، تنها به خاطر گذشتهمان به هم بسته شدهایم.
قطرهواری تا ازین دریا کشی سر بر برکنار
بایدت چونموجگوهر دلبهچندینشست بست
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانی از این دریا بیرون بیایی، باید مانند موجی که مروارید را با چندین بار شستن به دست میآورد، از مسائل و چالشها عبور کنی.
بیزیان از خجلت اظهار مطلب مردهایم
باید از خاکم لب زخمیکه نتوان بست بست
هوش مصنوعی: ما از خجالت به بیان موضوعی مرده و گذشته پرداختهایم. باید از وجود خود که مانند خاک شده است، زخمهای درون را بپوشانیم چرا که نمیتوانیم به راحتی آنها را ببندیم.
یاد چشم او خرابات جنون دیگر است
شیشه بشکنتا توانی نقش آن بدمست بست
هوش مصنوعی: یاد چشم او مانند محلی پر از دیوانگی و بیتابی است. اگر میتوانی، شیشه را بشکن تا بتوانی تصویر آن عشق سرمست را ببینی.
هیچکس بیدل حریف طرف دامانش نشد
شرم آن پای حنایی عالمی را دست بست
هوش مصنوعی: هیچکس نتوانسته است با کسی که دامنش را میگیرند رقابت کند، چرا که زیبایی و جاذبهاش باعث میشود که همه دچار شرم و حیا شوند.

بیدل دهلوی