غزل شمارهٔ ۶۲۵
نفس را الفت دل پیچ و تابست
گره در رشتهٔ موج از حبابست
درین محفل ز قحط نشئهٔ درد
اثر لب تشنهٔ اشک کبابست
درنگ از فرصت هستی مجویید
متاع برق در رهن شتابست
صفا آیینهٔ زنگار دارد
فلک دود چراغ آفتابست
به روی خویش اگر چشمی کنی باز
زمین تا آسمانت فتح بابست
دلی داریم نذر مه جبینان
دیار حسن را آیینه بابست
ز چشم سرمه آلودش مپرسید
زبان اینجا چو مژگان بیجوابست
هزار آیینه در پرداز زلفش
ز جوهر شانهٔ مژگان در آبست
تماشای چمن بی نشئه ای نیست
زگل تا سبزه یک موج شرابست
نمیدانم جمال مدعا چیست
ز هستی تا عدم عرض نقابست
کم آب است آنقدر دریای هستی
کزو تا دست میشویی سرابست
بیابان طلب بحری است بیدل
که آنجا آبله جوش حبابست
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نفس را الفت دل پیچ و تابست
گره در رشتهٔ موج از حبابست
هوش مصنوعی: نفس مانند دلی سرشار از عشق و هیجان است که در دلش تلاطم و ناپایداری وجود دارد. این حالت شبیه به گرهای در رشتهٔ امواجی است که از حبابها تشکیل شده است.
درین محفل ز قحط نشئهٔ درد
اثر لب تشنهٔ اشک کبابست
هوش مصنوعی: در این جمع، به دلیل کمبود احساسات و نشئههای درد، لبهای تشنهٔ کسی مانند اشک در کباب مانده است.
درنگ از فرصت هستی مجویید
متاع برق در رهن شتابست
هوش مصنوعی: از فرصت وجود حداکثر استفاده را ببرید، زیرا در لحظهای که درنگ کنید، همه چیز از دست میرود و چشماندازهای درخشان زندگی به فراموشی سپرده میشود.
صفا آیینهٔ زنگار دارد
فلک دود چراغ آفتابست
هوش مصنوعی: آسمان مانند آیینهای است که زنگار دارد و روشناییاش مانند دودی است که از چراغ آفتاب برخاسته است.
به روی خویش اگر چشمی کنی باز
زمین تا آسمانت فتح بابست
هوش مصنوعی: اگر چشمانت را به روی خودت باز کنی، میبینی که تمام دنیایت از زمین تا آسمان به رویت گشوده شده است.
دلی داریم نذر مه جبینان
دیار حسن را آیینه بابست
هوش مصنوعی: ما دلی داریم که برای زیباییهای دیار عشق، سپاسگزاری میکند و آن را به مانند آینهای میدانیم که به زیباییها نگاه میکند.
ز چشم سرمه آلودش مپرسید
زبان اینجا چو مژگان بیجوابست
هوش مصنوعی: به نگاه پر از غم و غبار او اشاره نکن، چون زبان اینجا مانند مژگان نمیتواند پاسخی بدهد.
هزار آیینه در پرداز زلفش
ز جوهر شانهٔ مژگان در آبست
هوش مصنوعی: هزاران آینه در شکل و زیبایی موهای او انعکاس پیدا کردهاند، که این زیبایی ناشی از جوهر و لطافت مژگانش است که در آب منعکس میشود.
تماشای چمن بی نشئه ای نیست
زگل تا سبزه یک موج شرابست
هوش مصنوعی: تماشای چمن بدون احساس سرخوشی و مستی معنا ندارد، چرا که بهشتی از گل و سبزه مانند یک جرعه شراب شادیبخش است.
نمیدانم جمال مدعا چیست
ز هستی تا عدم عرض نقابست
هوش مصنوعی: نمیدانم زیبایی خواسته چیست، چون از وجود تا عدم در پس نقابی پنهان است.
کم آب است آنقدر دریای هستی
کزو تا دست میشویی سرابست
هوش مصنوعی: دریای هستی آنقدر کم عمق است که وقتی دست را به آن میزنیم، فقط تصویری خیالی و غیر واقعی از آب را مشاهده میکنیم.
بیابان طلب بحری است بیدل
که آنجا آبله جوش حبابست
هوش مصنوعی: بیابان برای دل غمگین و بیقرار، همچون دریا است. در آن مکان، حبابهای دروغین و فریبندهای وجود دارد که تنها ظاهرشان زیباست و عملاً حاصلی ندارند.

بیدل دهلوی