غزل شمارهٔ ۶۲۰
لوحهستی یک قلم از نقش قدرت عاری است
آمد ورفت نفس مشق خط بیکاری است
از ره غفلت، عدم را، هستی اندیشیدهایم
شبهه تقریریم و استفهام ما انکاری است
ذرهایم اما به جشم خود گران !فتادهایم
اندکی همچون به عرض آمد همان بسیاری است
بسمل ناز،کهام یاربکه از توفان شوق
هر سر مویم چو مژگان مایهٔ خونباری است
دیده کو تا بنگرد کامروز سروناز من
همچو عمر عاشقانسرگرمخوشرفتاری است
از خمار ناتوانیها چسان آید برون
سایهٔ مژگان نگاهش را شب بیماری است
هرکه را حسرت، شهید تیغ بیدادش کند
هر دو عالم عرض یک آغوش زخم کاری است
با همه وارستگی سودا تغافلپیشه نیست
موی مجنون در تلافیهای بیدستاری است
عقدهٔ اشکی اگر باقیست دل خون میخورد
تا بود یک غنچه این باغ از شکفتن عاری است
عالمی با فتنه میجوشد ز مرگ اغنیا
خواب این ظالمسرشتان بدتر از بیداری است
گردن تسلیم مشتاقان ز مو باریکتر
بر سر ما همچو آب، احکام تیغت جاری است
از من بیدل قناعتکن به فریاد حزین
همچو تار ساز نقد ناتوانان زاری است
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
لوحهستی یک قلم از نقش قدرت عاری است
آمد ورفت نفس مشق خط بیکاری است
هوش مصنوعی: لوح وجود، تنها یک قلم است که از قدرت و تاثیر خالی است. ورود و خروج نفس، تنها تمرین کردن خط بیکاری است.
از ره غفلت، عدم را، هستی اندیشیدهایم
شبهه تقریریم و استفهام ما انکاری است
هوش مصنوعی: به خاطر غفلت، ناخودآگاه وجود را به جای عدم تصور کردهایم و شک و سوال ما در واقع نافی این حقیقت است.
ذرهایم اما به جشم خود گران !فتادهایم
اندکی همچون به عرض آمد همان بسیاری است
هوش مصنوعی: ما شاید کوچک و ناچیز به نظر برسیم، اما در چشم خودمان ارزش و اهمیت زیادی داریم! حتی اگر به اندازهای کوچک افتاده باشیم، باز هم همین مقدار برای ما معنای بسیاری دارد.
بسمل ناز،کهام یاربکه از توفان شوق
هر سر مویم چو مژگان مایهٔ خونباری است
هوش مصنوعی: عزیزم، موهای من به خاطر شدت عشق به تو مانند مژگانم پر از اشک و غم است، پس به ناز خود ادامه بده.
دیده کو تا بنگرد کامروز سروناز من
همچو عمر عاشقانسرگرمخوشرفتاری است
هوش مصنوعی: چشم کجاست تا زیبایی معشوقهام را امروز ببیند؟ چنان که عمر عاشقان در لذت و خوشرفتاری سپری میشود.
از خمار ناتوانیها چسان آید برون
سایهٔ مژگان نگاهش را شب بیماری است
هوش مصنوعی: حالت ناتوانی و خماری را نمیتوان به راحتی ترک کرد، زیرا نگاه او مانند سایهای است که شب بیماری را به همراه دارد.
هرکه را حسرت، شهید تیغ بیدادش کند
هر دو عالم عرض یک آغوش زخم کاری است
هوش مصنوعی: هر کسی که در دل خود حسرتی دارد، همان حسرت ممکن است او را به شدیدترین ضربهها و آسیبها دچار کند. در واقع، تمام دنیا برای او فقط یک آغوش پر از زخم و درد خواهد بود.
با همه وارستگی سودا تغافلپیشه نیست
موی مجنون در تلافیهای بیدستاری است
هوش مصنوعی: با وجود تمام آزادگی و بینیازی، هنوز مجنون در تلاش است تا با بیتوجهی به خود، به دنبال عشق و معشوقش باشد. موی او نشانهای از این بیپناهی در عشق و تلاش برای جبران در دنیای احساسات است.
عقدهٔ اشکی اگر باقیست دل خون میخورد
تا بود یک غنچه این باغ از شکفتن عاری است
هوش مصنوعی: اگر هنوز در دل کسی غم و اندوهی باقی مانده باشد، دلش به شدت غمگین و آزرده است؛ زیرا تا وقتی که یک غنچه در این باغ وجود دارد، هیچ چیزی نمیتواند شکوفا شود و به زندگی شادی ببخشد.
عالمی با فتنه میجوشد ز مرگ اغنیا
خواب این ظالمسرشتان بدتر از بیداری است
هوش مصنوعی: جهانی پر از آشوب و مسائل به خاطر مرگ ثروتمندان است و خواب این ستمکاران به اندازه بیداریشان هم تلخ و ناگوار است.
گردن تسلیم مشتاقان ز مو باریکتر
بر سر ما همچو آب، احکام تیغت جاری است
هوش مصنوعی: سرانجام عاشقان برای پذیرش عشق و تسلیم بودن به محبوب، آنقدر نرم و نازک است که به باریکی مو میرسد. این در حالی است که قدرت عشق و تمایلات آن، مانند آب به سادگی و روانی، به دلها و روحها نفوذ میکند و حاکمیتش بر جانها برقرار است.
از من بیدل قناعتکن به فریاد حزین
همچو تار ساز نقد ناتوانان زاری است
هوش مصنوعی: از من، که پر از احساس و اندوه هستم، انتظار کمتر و قناعت کن. فریاد و نالهام مانند صدای ساز در دست کسانی است که قدرت و توانایی کمتری دارند و این صدا به نوعی ترحمآور و غمانگیز است.
حاشیه ها
1398/07/17 08:10
بابک بامداد مهر
از ره غفلت عدم را هستی اندیشیده ایم
شبهه تقریریم و استفهام ما انکاری است.
زیبا ست ،هرچندتلخ است
1404/04/16 19:07
علی براتی
بیت ۴ بسمل ناز که ام صحیح است که به معنای قربانی ناز چه کسی هستم می باشد

بیدل دهلوی