اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بسکه در بزم توام حسرت جنون پیمانه است
هرکه را رنگی بگردد لغزش مستانه است
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در محفل تو، چنان شوق و حسرت برای دیوانگی وجود دارد که هر کسی با کمی تغییر در حالت خود، دچار لغزشی میشود که نشاندهنده حال مستانه و شاداب اوست. در واقع، جوّ بزم تو به حدی جذاب و پرشور است که هر شخصی تحت تأثیر آن قرار میگیرد و از خود بیخود میشود.
اهل معنی از حوادث مست خواب راحتند
شور موج بحر درگوش صدف افسانه است
هوش مصنوعی: افراد عمیق و معنوی در برابر حوادث و چالشها آرامش خود را حفظ میکنند و خواب آنها راحت است، زیرا در گوش صدف، داستانی از طوفان و موج دریا وجود دارد که به آن توجهی نمیکنند.
تهمت الفت به نقشکارگاه دل مبند
آشنای عالم آیینه پر بیگانه است
هوش مصنوعی: به کسی که دلش را به کارگاه عشق و محبت سپردهای، اتهام نزن و او را به اشتباه نینداز. آشنا در این جهان، همچون آینهای است که پر از تصورات و تصورات نادرست از دیگران است.
در دماغ هر دو عالم سوختن پر میزند
شمع این ویرانهها خاکستر پروانه است
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که در دنیای مادی و معنوی، وجود شمعی که در این ویرانهها میسوزد، نشانهای از عشق و زیبایی است. شمع به خاطر سوختن خود، نور و روشنی به ارمغان میآورد، در حالی که خاکستر پروانه نمادی از فنا و زوال است. بنابراین، این تصویر به تضاد بین زیبایی و نابودی اشاره دارد، جایی که عشق و سوزاندن شمع بینهایت ارزشمند است، در حالی که زندگی و وجود پروانهها به زودی به خاکستر تبدیل میشود.
محوزنجیرنفس بودن دلیل هوش نیست
هرکه میبینی به قید زندگی دیوانه است
هوش مصنوعی: زندگی محدودیتهایی دارد و تنها به این دلیل که کسی در این چارچوبها قرار گرفته است، نمیتوان او را باهوش دانست. بسیاری از افراد حتی در قید و بندهای زندگی، دچار جنون یا شکلی از دیوانگی هستند.
صافی دل زنگ عجب از طینت زاهد نبرد
از برای خودپرست آیینه هم بتخانه است
هوش مصنوعی: دل پاک و بیآلایش زاهد، تحت تأثیر زرق و برق دنیا قرار نمیگیرد؛ زیرا او به دنبال خودپرستی نیست. همچنین باید گفت که آینهای که به آن نگاه میکند، میتواند به مثابه معبدی باشد که در آن حقیقت وجود دارد.
در خرابآباد امکانگردی از معموره نیست
نوحهکن بر دلکه این ویرانه هم ویرانه است
هوش مصنوعی: در شهری که خراب شده و امکان گشت و گذار نیست، دیگر نغمهسرایی برای دل فایدهای ندارد، چرا که این ویرانی همچنان ویران باقی مانده است.
از نفس یکسر تپشهای دلم باید شمرد
سبحهای دارمکه سر تا پای او یک دانه است
هوش مصنوعی: تپشهای قلبم به قدری زیاد است که باید آنها را مثل دانههای تسبیح بشمارم. من تسبیحی دارم که تمام دانههایش یکی است و فقط یک دانه دارد.
گر به خود دستی فشانم فارغ از آرایشم
همچوگیسوی بتان در آستینم شانه است
هوش مصنوعی: اگر به خود بیتوجهی کنم و از ظاهرم اصلاً نگران نباشم، موهایم مانند موهای زیبا در آستینم حالت میگیرد و شانه میشود.
بیدل امشبگرد دل میگردد از خود رفتنی
پرفشانیهای رنگ این شمع را پروانه است
هوش مصنوعی: امشب، بیدل به دور دلش میچرخد و از خود رفته است. در این حال، پروانه به زیباییهای رنگین این شمع توجه میکند.
حاشیه ها
1398/08/23 05:10
محمد طهماسبی دهنو(هانا دایی)
در دماغ هر دو عالم سوختن پر میزند
شمع این ویرانهها خاکستر پروانه است
چقدر زیبا بیدل چهرهی عارفی سوخته دل و عاشق رو به تصویر کشونده
عرفا در هر حالی عاشقانه خداوند رو میجویند و هر لحظه میسوزند و مانند پروانه دورِ خیال محبوب هر دَم میچرخن و میسوزن
دماغ دوعالم مثل ویرانههایی هستش که شمعِ این ویرانهها از خاکستر پروانه درست شده
دماغ هر دوعالم=دنیا و آخرت و یا جسم و روح
سوختن=درد دوری و فراق(هر بار عارف به وصالی تازه میرسد پردههای هجرانی را مشاهده میکند و دوباره باید حرکت کند و به وصل برسد و این نوع فراق و هجران همیشگی است تا....
پر میزند=اثر این درد دوری و فراق که اون چهرهی عارف که بر اثر عشق به الله زرد شده است رو در پی داره
پروانه=عارف
شمع=شوق و اشتیاق و حرکت نفسانی و قلب تپنده ی به دست عشق
ویرانه= دو عالم برای عارف ویرانهای بیش نیست
چون عارف قید منیت را زده و چشم دوختن به هر دو عالم برای او به منزلهی هبوطی سنگینتر از هبوط آدم است
و جز خدا هیچ گونه چشمداشتی به چیزی ندارد
1398/08/23 05:10
محمد طهماسبی دهنو(هانا دایی)
صافی دل زنگ عجب از طینت زاهد نبرد
از برای خودپرست آیینه هم بتخانه است
صافی دل==پاکیزگی و بی غش بودن و ناب و روشن و صاف بودن دل، که در وجود ما این دل، هدیهای اسنت از جانب خداوند که در وجود ما پل ارتباطی برقرار کرده برای تماس با آستان الهی خویش
زنگ=تیرگی و سیاهی و غبار
عجب==
1398/08/23 05:10
محمد طهماسبی دهنو(هانا دایی)
صافی دل زنگ عجب از طینت زاهد نبرد
از برای خودپرست آیینه هم بتخانه است
صافی دل==پاکیزگی و بی غش بودن و ناب و روشن و صاف بودن دل، که در وجود ما این دل، هدیهای اسنت از جانب خداوند که در وجود ما پل ارتباطی برقرار کرده برای تماس با آستان الهی خویش
زنگ=تیرگی و سیاهی و غبار
عجب==خویشتن بینی و کبر و خودخواهی و به خودنازیدن
طینت=عادت و خُلق و خوی
مصرع اول=صافی دل که در بالا توضیح دادم نتوانست که تیرگی و سیاهی و غبار را از رفتار و کردار و ذات زاهد بزداید
مصرع دوم=کسی که خودخواه و منیت خود را بر هر چیزی ترجیح میدهد و سرباز و مرید نفس سرکش است حتی وقتی به آیینه نگاه میکند،آیینه چنان بتخانهای است چون نقش بتی در آن هست که خودِ شخصِ خودخواه است
اما اینجا شایدمنظور از آینه همان دل باشد که دل گفتهاند کعبهی درون است و عرش خدا و ... و آدم مغرور این کعبه را مانند جاهلیت به وسیلهی خودخواهی تبدیل به بت خانه میکند