گنجور

غزل شمارهٔ ۶۱۲

دل به‌سعی آب‌گردیدن طرب پیمانه است
خودگدازی تردماغیهای این دیوانه است
هرکجا نازی‌ست ایجاد نیازی می‌کند
خط، چراغ حسن را جوش پرپروانه است
ناله‌ها در دل گره دارم به ناموس وفا
ریشه‌ام‌چون موج‌گوهر در طلسم‌دانه است
عضو عضوم نشئهٔ‌کیفیت مژگان اوست
دست اگر بر هم فشانم لغزش مستانه است
تا نمیری رمزاین معنی نگردد روشنت
کاشنای زندگی از عافیت بیگانه است
ازکج‌اندیشان‌نشان‌مردمی‌جستن خطاست
چشم‌کی داردکمان هرچند صاحبخانه است
مگذ‌رید، ای می‌کشان از فیض تعلیم جنون
حلقهٔ زنجیر سرمشق خط پیمانه است
دست رد، پرداز امان تماشا می‌شود
طرهٔ تار نگه را مو مژگان شانه است
غفلت من‌کم نشد از سر‌گذشت رفتگان
چون ره خوابیده‌ام آواز پا افسانه است
عالم امکان ندرد از حوادث چاره‌ای
در هجوم‌گرد سیل آبادن ویرانه است
چون‌حباب‌،‌آخر،‌نفس‌آشوب‌هستی می‌شود
خانهٔ ما سیل بنیادش هوای خانه است
ما به اول‌گام از تمهید وحشت جسته‌ایم
بیدل اینجا چین دامن بجد طفلانه است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل به‌سعی آب‌گردیدن طرب پیمانه است
خودگدازی تردماغیهای این دیوانه است
هوش مصنوعی: دل در تلاش است تا به شادی و سرور برسد و این شادی مانند پیمانه‌ای است که در دست است. خودزنی و آسیب به خود از ویژگی‌های رقت‌بار این فرد دیوانه است.
هرکجا نازی‌ست ایجاد نیازی می‌کند
خط، چراغ حسن را جوش پرپروانه است
هوش مصنوعی: هر جا که زیبایی وجود داشته باشد، نیاز و درخواست نیز به وجود می‌آید. خط و نوشته به مانند چراغی روشن است که در خدمت جمال و زیبایی قرار می‌گیرد، همان‌طور که پروانه به سمت نور می‌رود.
ناله‌ها در دل گره دارم به ناموس وفا
ریشه‌ام‌چون موج‌گوهر در طلسم‌دانه است
هوش مصنوعی: احساسات و دردهایم به شدت در دل‌ام گره خورده و به وفاداری، مانند موجی که در دل دریا نهفته است، ریشه دوانده‌ام.
عضو عضوم نشئهٔ‌کیفیت مژگان اوست
دست اگر بر هم فشانم لغزش مستانه است
هوش مصنوعی: هر بخشی از وجود من تحت تأثیر زیبایی و کیفیت مژه‌های اوست، اگر دستم را به هم بزنم، حرکتی شبیه به نوسان مستانه خواهد داشت.
تا نمیری رمزاین معنی نگردد روشنت
کاشنای زندگی از عافیت بیگانه است
هوش مصنوعی: تا وقتی که نمیری، این حقیقت برایت روشن نمی‌شود که زندگی از راحتی و آسایش بی‌خبر است.
ازکج‌اندیشان‌نشان‌مردمی‌جستن خطاست
چشم‌کی داردکمان هرچند صاحبخانه است
هوش مصنوعی: این شعر به این موضوع اشاره دارد که جستجو و قضاوت درباره‌ی دیگران از افرادی که خودشان درکی درست از مسائل ندارند، نادرست است. حتی اگر کسی صاحب تجربه یا مقام باشد، ممکن است دیدگاه‌هایش ناقص یا نادرست باشد. به نوعی، بر این نکته تأکید می‌کند که برای یافتن حقیقت، باید از کسانی که درک صحیحی دارند کمک گرفت.
مگذ‌رید، ای می‌کشان از فیض تعلیم جنون
حلقهٔ زنجیر سرمشق خط پیمانه است
هوش مصنوعی: ای می‌کشان، نگذارید که من از نعمت آموزش و دیوانگی دور شوم؛ چرا که الگوی من در نوشتن و بیان، مانند زنجیری است که به پیمانه وصل شده است.
دست رد، پرداز امان تماشا می‌شود
طرهٔ تار نگه را مو مژگان شانه است
هوش مصنوعی: اگر دست‌هات را از کنار تماشا کنار بزنی، زیبایی و جذابیت آن مامان سنگینی که مثل موی بلند در دامن تماشا قرار دارد، نمایان می‌شود. این جذابیت و زیبایی هم مانند شانه‌ای، در نگاه پر از لطافت و ناز شما خواهد بود.
غفلت من‌کم نشد از سر‌گذشت رفتگان
چون ره خوابیده‌ام آواز پا افسانه است
هوش مصنوعی: من همچنان غافل هستم از سرنوشت کسانی که پیش از من رفته‌اند، زیرا به مانند کسی که خواب است، تنها صدای پای آن‌ها را می‌شنوم که همه‌اش افسانه و خیال است.
عالم امکان ندرد از حوادث چاره‌ای
در هجوم‌گرد سیل آبادن ویرانه است
هوش مصنوعی: جهان امکان ندارد که در برابر حوادث و مشکلات راه حلی پیدا کند؛ زیرا در هنگامه‌ای که سیل بی‌امان به ویرانی می‌افکند، هیچ امیدی به سرزندگی و آبادانی وجود ندارد.
چون‌حباب‌،‌آخر،‌نفس‌آشوب‌هستی می‌شود
خانهٔ ما سیل بنیادش هوای خانه است
هوش مصنوعی: زندگی ما مانند حبابی است که به زودی از بین می‌رود و در نهایت، خانه‌مان تحت تأثیر طوفان‌ها و ناپایداری‌ها قرار می‌گیرد. فضایی که ما در آن زندگی می‌کنیم، مانند سیل است که به سرعت بنیاد و اساس‌مان را در هم می‌ریزد.
ما به اول‌گام از تمهید وحشت جسته‌ایم
بیدل اینجا چین دامن بجد طفلانه است
هوش مصنوعی: ما در آغاز راه از تدبیر ترس رها شده‌ایم، بیدل، اینجا دامن چین‌خورده نشان‌دهنده‌ی بی‌خبری و معصومیت کودکانه است.