گنجور

غزل شمارهٔ ۶۰

یک آه سرد نیم‌شبی از جگر برآ
سرکوب پرفشانی چندین سحر برآ
با نشئهٔ حلاوت درد آشنا نه‌ای
چون نی به ناله پیچ و سراپا شکر برآ
ای مدعی‌ حریفی ما جوهر تو نیست
با تیغ تا طرف نشوی بی‌جگر برآ
غیریت از نتایج طبع درشت توست
اجزای آب شو ز دل یکدگر برآ
افسردگی‌ تلافی جولان چه همت است
ای قطره از محیط گذشتی گهر برآ
پرواز بی‌نشانی از این دشت مفت نیست
سعی غبار شو همه تن بال و پر برآ
جسم فسرده نیست حریف رسایی‌ات
نشکسته طرف دامن سنگ ای شرر برآ
تا جان بری ز آفت بنیاد زندگی
زین خانه یک دو دم ز نفس پیشتر برآ
ناصافی دلت غم اسباب می‌کشد
آیینه صندلی کن و از دردسر برآ
کثرت‌ جنون معاملگی‌های وحدت است
آیینه بشکن از غم عیب و هنر برآ
کم نیستی ز شمع در این عبرت‌انجمن
یک دانه کم شو از خود و چندین ثمر برآ
بیدل تمیزت این‌قدر افسون کلفت است
از خویش آنقدر که ببالد نظر برآ

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک آه سرد نیم‌شبی از جگر برآ
سرکوب پرفشانی چندین سحر برآ
هوش مصنوعی: در نیمه شب، یک آه سرد از دل برمی‌خیزد و در دل شب، هزاران احساس و اندوه به اوج می‌رسد.
با نشئهٔ حلاوت درد آشنا نه‌ای
چون نی به ناله پیچ و سراپا شکر برآ
هوش مصنوعی: تو به لذت و شیرینی درد آشنا نیستی، مانند نی که در ناله‌اش پیچیده و در تمام وجودش شیرینی را احساس می‌کند.
ای مدعی‌ حریفی ما جوهر تو نیست
با تیغ تا طرف نشوی بی‌جگر برآ
هوش مصنوعی: ای کسی که خود را حریف ما می‌دانی، بدانی که اصل و حقیقت تو به قدرتی نیست که بتوانی با شمشیر به ما آسیب بزنی؛ تا زمانی که بدون شجاعت و بی‌دلیل به میدان نیایی.
غیریت از نتایج طبع درشت توست
اجزای آب شو ز دل یکدگر برآ
هوش مصنوعی: تمایز و جدایی از ویژگی‌های خصلت خشن توست. خود را مانند آب نرم کن و از دل یکدیگر بلند شو.
افسردگی‌ تلافی جولان چه همت است
ای قطره از محیط گذشتی گهر برآ
هوش مصنوعی: افسردگی تو را از جو خاصی که در آن هستی جدا کرده و در عوض به تو ارزشی خاص بخشیده است. ای قطره، تو با عبور از این محیط، مانند جواهر گرانبها به ظهور رسیده‌ای.
پرواز بی‌نشانی از این دشت مفت نیست
سعی غبار شو همه تن بال و پر برآ
هوش مصنوعی: پرواز بدون هدف در این جایی که هستی ارزشی ندارد. برای رسیدن به هدف، تمام وجودت را آماده کن و با تمام قدرت برای پرواز کوشش کن.
جسم فسرده نیست حریف رسایی‌ات
نشکسته طرف دامن سنگ ای شرر برآ
هوش مصنوعی: جسم فاسد و ناپایدار نمی‌تواند در برابر شرافت و عظمت تو ای آتش درخشان بایستد، پس دامن سنگین خود را رها کن.
تا جان بری ز آفت بنیاد زندگی
زین خانه یک دو دم ز نفس پیشتر برآ
هوش مصنوعی: برای اینکه زندگی‌ات از آسیب‌ها دور بماند، باید هر لحظه از نفس و زندگی خود استفاده کنی و هر چه زودتر از این خانه (دنیا) خارج شوی.
ناصافی دلت غم اسباب می‌کشد
آیینه صندلی کن و از دردسر برآ
هوش مصنوعی: دل‌تنگی و نارضایتی تو باعث غم و ناراحتی می‌شود، بنابراین بهتر است خودت را مثل یک آیینه صاف و بدون عیب نشان بدهی تا از دردسرها و مشکلات دوری کنی.
کثرت‌ جنون معاملگی‌های وحدت است
آیینه بشکن از غم عیب و هنر برآ
هوش مصنوعی: تنوع و گوناگونی، نشانه‌ای از دیوانگی در تجارت وحدت است. از ناراحتی و نقص‌های خود بگذر و زیبایی را نمایان کن.
کم نیستی ز شمع در این عبرت‌انجمن
یک دانه کم شو از خود و چندین ثمر برآ
هوش مصنوعی: در میان جمع، تو مانند شمعی هستی که با وجود کم بودنش، نور و روشنی بسیار زیادی ایجاد می‌کند. اگرچه خودت شاید کم‌اهمیت به نظر بیایی، اما تأثیر تو بر دیگران و نتایجی که از وجودت به دست می‌آید، بسیار ارزشمند است.
بیدل تمیزت این‌قدر افسون کلفت است
از خویش آنقدر که ببالد نظر برآ
هوش مصنوعی: بیدل، زیبایی و جذابیت تو به قدری زیاد است که انسان از خود بی‌خود می‌شود و نگاهش به تو محصور می‌گردد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۰ به خوانش عندلیب