گنجور

غزل شمارهٔ ۵۹

فال حباب زن‌، بشمر موج آب را
چشمی به صفر گیر و نظر کن حساب را
عشق از مزاج ما به هوس گشت متهم
در شک گرفت نقطهٔ وهم انتخاب را
گر نیست زین قلمرو اوهام عبرتت
آب حیات تشنه لبی‌ کن سیراب را
چشمم تحیر آینهٔ نقش پای تست
مپسند خالی از قدمت این رکاب را
عالم تصرف ید بیضا گرفته است
اعجاز دیگر است ز رویت نقاب را
امروز در قلمرو نظاره نور نیست
از بس خطت به سایه نشاند آفتاب را
فیض بهار لغزش مستانه بردنی‌ست
در شیشه‌های آبله میکن گلاب را
اجزای ما چو صبح نفس‌پرور است و بس
شیرازه کرده‌اند به باد این کتاب را
ما بیخودان به غفلت خود پی‌ نبرده‌ایم
چشم آشنا نشد که چه رنگ است خواب را
در طینت فسرده‌صفاها کدورت است
آیینه می‌کند همه زنگار آب را
جوش خزانم آینه‌دار بهار اوست
نظاره کن ز چاک کتان ماهتاب را
بیدل به گیرودار نفس آنقدر مناز
آیینه کن شکست کلاه حباب را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فال حباب زن‌، بشمر موج آب را
چشمی به صفر گیر و نظر کن حساب را
هوش مصنوعی: با دقت به حباب‌های روی آب نگاه کن و تعداد امواج را بشمار. در این فرآیند، با نگاهی دقیق و هوشیار به یک نقطه خاص توجه کن و به حساب و کتاب مسایل بپرداز.
عشق از مزاج ما به هوس گشت متهم
در شک گرفت نقطهٔ وهم انتخاب را
هوش مصنوعی: عشق به دلیل حال و هوای ما به نیت و آرزوهای ما متهم شد و در نتیجه، نقطه‌ای که می‌توانستیم آن را انتخاب کنیم دچار تردید و ابهام شد.
گر نیست زین قلمرو اوهام عبرتت
آب حیات تشنه لبی‌ کن سیراب را
هوش مصنوعی: اگر در این دنیای خیالات و تصورات، چیزی نیست که توجهت را جلب کند، مانند آب حیات برای تشنه‌لبی، خودت را سیراب کن.
چشمم تحیر آینهٔ نقش پای تست
مپسند خالی از قدمت این رکاب را
هوش مصنوعی: چشمم به شگفتی به آینه‌ای می‌نگرد که اثر پای تو در آن نقش بسته است. اما این را نپسند که این رکاب خالی از قدمت تو باشد.
عالم تصرف ید بیضا گرفته است
اعجاز دیگر است ز رویت نقاب را
هوش مصنوعی: جهان تحت تأثیر قدرت تو قرار گرفته و این معجزه‌ای دیگر است که از چهره‌ات پرده‌برداری می‌کند.
امروز در قلمرو نظاره نور نیست
از بس خطت به سایه نشاند آفتاب را
هوش مصنوعی: امروز در جایی که می‌توان به تماشای نور پرداخت، دیگر نوری وجود ندارد؛ زیرا به خاطر نقشی که تو بر جای گذاشتی، آفتاب در سایه قرار گرفته است.
فیض بهار لغزش مستانه بردنی‌ست
در شیشه‌های آبله میکن گلاب را
هوش مصنوعی: بهار با زیبایی و نشاط خود مانند مستانی است که در شیشه‌های پر از گل، عطر گلاب را به ما می‌آورد.
اجزای ما چو صبح نفس‌پرور است و بس
شیرازه کرده‌اند به باد این کتاب را
هوش مصنوعی: اجزای وجود ما همانند صبحی است که جان را تازه می‌کند و تنها همین است، و این کتاب را باد پراکنده کرده است.
ما بیخودان به غفلت خود پی‌ نبرده‌ایم
چشم آشنا نشد که چه رنگ است خواب را
هوش مصنوعی: ما به طور ناگهانی و در بی‌خبری زندگی می‌کنیم و هنوز نتوانسته‌ایم درک کنیم که خواب چه حالتی دارد و چه احساسی را منتقل می‌کند.
در طینت فسرده‌صفاها کدورت است
آیینه می‌کند همه زنگار آب را
هوش مصنوعی: در نهاد وجودی انسان، ناخالصی و زشتی وجود دارد که باعث می‌شود، حتی روشنایی و زیبایی نیز تحت تأثیر قرار بگیرد و آب را هم تیره و کدر نشان دهد.
جوش خزانم آینه‌دار بهار اوست
نظاره کن ز چاک کتان ماهتاب را
هوش مصنوعی: حالت و احساسات اندوهگین من، نشان‌دهنده زیبایی‌های بهار است. به تماشا بنشین و ببین که چگونه نور ماه از زوایای مختلف عبور می‌کند و زیبایی خاصی به دنیا می‌بخشد.
بیدل به گیرودار نفس آنقدر مناز
آیینه کن شکست کلاه حباب را
هوش مصنوعی: بیدل می‌گوید در هنگام جدال و کشمکش با نفس، تا حدی خودت را در آئینه‌ی وجودت بررسی کن که مانند حباب کلاهت را نشکند. این به معنای آن است که در تلاش‌های درونی خود دقت و تأمل داشته باش و از آسیب‌های ناخواسته دور بمان.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۹ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1394/05/24 00:07
عبدالغفار

فرد 3 مصرع اول چنین است :
گر نیست زین قلمرو اوهام عبرتت

1394/05/24 00:07
عبدالغفار

مصرع دوم فرد 3 :
آب حیات تشنه لبی کن سراب را

1394/05/24 00:07
عبدالغفار

فرد 5:
ید بیضا بجای بد بیضا
فرد 8:
اجزای ما چو صبح نفس پرور است و بس
شیرازه کرده اند به باد این کتاب را
فرد 9:
ما بیخودان به غفلت خود پی نبرده ایم
چشم آشنا نشد که چه رنگست خواب را