غزل شمارهٔ ۵۸
حسنی است بر رخش رقم مشک ناب را
نظاره کن غبار خط آفتاب را
هر جلوه باز شیفتهٔ رنگ دیگر است
آن حسن برق نیست که سوزد نقاب را
مست خیال میکدهٔ نرگس توایم
شور جنون کند قدح ما شراب را
بوی بهار شوق تو را رنگ معجزیست
کآرد به رقص و زمزمه مرغِ کباب را
خاکستر است شعلهام امروز و خوشدلم
یعنی رساندهام به صبوری شتاب را
ما را ز تیغ مرگ مترسان که از ازل
بر موج بستهاند کلاه حباب را
اسباب زندگی همه دام تحیر است
غیر از فریب هیچ نباشد سراب را
کو شور مستیای که درین عبرتانجمن
گرد شکست شیشه کنم ماهتاب را
سیماب را ز آینه پای گریز نیست
دارد تحیرم به قفس اضطراب را
توفان طراز چشم من از پهلوی دل است
سامانِ آبروست ز دریا سحاب را
دانا و میلِ صحبت نادان چه ممکن است
موج گهر به خاک نیامیزد آب را
تا چند رشتهٔ نفس از وهم تافتن
دیگر به پای خویش مپیچ این طناب را
بیدل شکستهرنگی خاصان مقرر است
باشد شکستگی ورق انتخاب را
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حسنی است بر رخش رقم مشک ناب را
نظاره کن غبار خط آفتاب را
هوش مصنوعی: زیبایی او را با نشانههای خاصی که دارد، تماشا کن و زبان کوهی از نور را بر چهرهاش ببین.
هر جلوه باز شیفتهٔ رنگ دیگر است
آن حسن برق نیست که سوزد نقاب را
هوش مصنوعی: هر نمایی از زیبایی، مجذوب و تحت تأثیر رنگ و جلوههای دیگر است. این زیبایی مانند برقی نیست که بتواند نقاب و پوشش را بسوزاند و از بین ببرد.
مست خیال میکدهٔ نرگس توایم
شور جنون کند قدح ما شراب را
هوش مصنوعی: ما در عالم خیال، شبیه به کسی هستیم که در میکده نشسته و به زیباییهای تو، که مانند نرگس میدرخشد، مینگرد. این حالت سرمستی و جنون ما باعث میشود که هر بار که مینوشیم، گویی شراب به ما حیات و نشاط میبخشد.
بوی بهار شوق تو را رنگ معجزیست
کآرد به رقص و زمزمه مرغِ کباب را
هوش مصنوعی: بوی بهار مانند جادویی است که حس شوق تو را به وجود میآورد و باعث میشود که پرندههای کبابی برای رقص و خواندن به وجد بیایند.
خاکستر است شعلهام امروز و خوشدلم
یعنی رساندهام به صبوری شتاب را
هوش مصنوعی: امروز احساس میکنم که شعله وجودم تبدیل به خاکستر شده و با این حال خوشحالم، زیرا به مرحلهای از صبوری رسیدهام که دیگر در پی شتاب و عجله نمیباشم.
ما را ز تیغ مرگ مترسان که از ازل
بر موج بستهاند کلاه حباب را
هوش مصنوعی: ما را از مرگ نترسان، چون از ابتدا تقدیر ما مانند کلاه حباب بر روی موج قرار داده شده است.
اسباب زندگی همه دام تحیر است
غیر از فریب هیچ نباشد سراب را
هوش مصنوعی: تمام وسایل زندگی انسان او را دچار حیرت و سردرگمی میکند و جز فریب و نیرنگ چیزی واقعی در زندگی یافت نمیشود، مانند سرابی که فقط ظاهری فریبنده دارد.
کو شور مستیای که درین عبرتانجمن
گرد شکست شیشه کنم ماهتاب را
هوش مصنوعی: کجاست آن شوری که من در این مجلس عبرت انگیز، شیشه را بشکنم و ماهتاب را به نمایش بگذارم؟
سیماب را ز آینه پای گریز نیست
دارد تحیرم به قفس اضطراب را
هوش مصنوعی: عبارت به این معناست که سیماب (جیوه) هیچ راه فراری از آینه ندارد و نشاندهندهی حالتی گیج و مضطرب است که در قفس احساسات و نگرانیها قرار دارد. این تصویر بیانگر درگیری و عدم توانایی در رهایی از شرایط دشوار و اضطرابآور است.
توفان طراز چشم من از پهلوی دل است
سامانِ آبروست ز دریا سحاب را
هوش مصنوعی: چشمان من در دل عشق طوفانی به پا کردهاند و این طوفان به مانند بارانی است که از دریا میبارد و باعث حفظ آبرو و شرافت میشود.
دانا و میلِ صحبت نادان چه ممکن است
موج گهر به خاک نیامیزد آب را
هوش مصنوعی: آگاهی و دانش فرد عاقل باعث نمیشود که او با فرد نادان وارد گفتوگو شود. مانند این است که نمیتوانیم موجهای دریا را به خاک منتقل کنیم، زیرا این دو عالم متفاوت هستند.
تا چند رشتهٔ نفس از وهم تافتن
دیگر به پای خویش مپیچ این طناب را
هوش مصنوعی: تا کی باید در دام افکار و خیالات خود بپیچیم؟ دیگر به پای خودت این طناب را نپیچان!
بیدل شکستهرنگی خاصان مقرر است
باشد شکستگی ورق انتخاب را
هوش مصنوعی: شکستگی و نقصی که در رنگ بیدل وجود دارد، نشاندهنده این است که در انتخاب و تعیین مسیر خاص، آنچه باید مورد نظر باشد، همین نقص است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۵۸ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1394/03/23 01:05
حمید زارعی
در بیت نهم
سیماب را ز آینه پایگریز نیست
دارد تحیرم به قفس اضطراب را
سیماب = جیوه که نماد اضطراب و حرکت هست
بیدل انسان ها رو آینه ای میدونه که متحیر به دنیا خیره شدن و عکس العملی ندارن
میگه همونطور که جیوه که متحرک هست از حیرت در آینه ثابت شده و بی حرکت، من هم اگه از فرط جنون به صحرا نمیزنم به خاطر اینه که از فرط تحیر خشک شدم.