گنجور

غزل شمارهٔ ۵۹۲

سر هرکس زگلی پر زده است
گل ندانست چه برسر زده است
گر بوذ آینه منظور بتان
چشم ما هم مژه‌ کمتر زده است
لغز میکده عجز رساست
پای پر آبله ساغر زده است
بی‌رخش نام تماشا مبرید
بو نکاهم مژه نشنر زده است
با دل جمع همان می‌سوزم
شعله اینجا در اخگر زده است
شمع گر سیرگریبان دارد
فال پروانه ته پر زده است
تا رهی واشود ز قد دوتا
زندگی حلقه بر این در زده است
شوفم از نبامه‌بران مببتغنی‌ست
رنگ ما پر به ‌کبوتر زده ‌است
گره دل ز که جوید ناخن
دستهای همه قیصر زده است
ناله‌گر مشق جنون می‌خواهد
شش جهت صفحهٔ مسطر زده است
غافل از طعن کس آگاه نشد
بر رگ مرده ‌که نشتر زده است
ناکجا زحمت امید بریم
نفس این بال مکرر زده است
نیست آتش که زجا برخیزد
دل بیمار به بستر زده است
فقر آزادی بی‌ساخته‌ای‌سث
کوتهی دامن ما بر زده است
این سخن نیست‌ که یارا‌ن فهمند
عبرت ازبیدل ما سر زده است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سر هرکس زگلی پر زده است
گل ندانست چه برسر زده است
هوش مصنوعی: هر کسی که به زیبایی و ظرافتی توجه کند، نمی‌داند که چه چیزی را به دست آورده و چه اثراتی در زندگی‌اش دارد.
گر بوذ آینه منظور بتان
چشم ما هم مژه‌ کمتر زده است
هوش مصنوعی: اگر آینه وجود داشته باشد که نشان دهد کسانی که برای ما محبوبند، چشم‌های ما هم به اندازه‌ای که باید، زیبا و کم‌نقص نیستند.
لغز میکده عجز رساست
پای پر آبله ساغر زده است
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره شده که شخصی که در پی لذت و شادی است، با وجود داشتن مشکلات و نقص‌ها، همچنان در تلاش برای رسیدن به خوشی و نشئگی است. این تصویر به ما نشان می‌دهد که حتی با وجود چالش‌ها و دشواری‌ها، انسان می‌تواند به دنبال آرزوهای خود برود.
بی‌رخش نام تماشا مبرید
بو نکاهم مژه نشنر زده است
هوش مصنوعی: اگر چهره‌ات را نشان ندهی، نام تماشا را از یاد ببر، چرا که نگاه من سرشار از زیبایی‌هاست و پلک‌هایم به شوق دیدن تو گشوده شده‌اند.
با دل جمع همان می‌سوزم
شعله اینجا در اخگر زده است
هوش مصنوعی: با ایمان و اراده قوی، همین طور می‌سوزم؛ آتش اینجا در دل خاکستر روشن شده است.
شمع گر سیرگریبان دارد
فال پروانه ته پر زده است
هوش مصنوعی: اگر شمعی در خود اندوه و غم داشته باشد، پروانه دلش را به سمت آن می‌کشد و در تلاش است تا به آن نزدیک شود.
تا رهی واشود ز قد دوتا
زندگی حلقه بر این در زده است
هوش مصنوعی: تا زمانی که راهی برای گشودن زندگی پیدا شود، دو زندگی به خاطر این در به هم بسته شده‌اند و بر در کوبیده‌اند.
شوفم از نبامه‌بران مببتغنی‌ست
رنگ ما پر به ‌کبوتر زده ‌است
هوش مصنوعی: در این بیت به رنگ و جلا و زیبایی اشاره شده است که نشان‌دهنده‌ای از خوشی و شوق درون است. این رنگ به مانند کبوتر، نماد آزادی و پرواز و زندگی است و به نوعی حس امید و شادابی را منتقل می‌کند.
گره دل ز که جوید ناخن
دستهای همه قیصر زده است
هوش مصنوعی: دل در جستجوی محبت و فهم است و این تلاش به دست‌های کسانی که در مقام قدرت هستند، همواره لطمه می‌خورد. در واقع، این اشاره به این دارد که احساسات ما غالباً تحت تأثیر قدرت‌ها و نفوذهایی قرار می‌گیرد که به نوعی بر زندگی ما تاثیرگذارند.
ناله‌گر مشق جنون می‌خواهد
شش جهت صفحهٔ مسطر زده است
هوش مصنوعی: کسی که مشغول ناله و فریاد است، در پی بیان احساساتش به هر سو و جهتی تلاش کرده و صفحهٔ زندگی‌اش را با التهابات و جنون پر کرده است.
غافل از طعن کس آگاه نشد
بر رگ مرده ‌که نشتر زده است
هوش مصنوعی: کسی که از نکوهش و سخن چینی دیگران بی‌خبر است، متوجه نمی‌شود که چاقوی تیز بر رگ فرد مرده‌ای فرود آمده است.
ناکجا زحمت امید بریم
نفس این بال مکرر زده است
هوش مصنوعی: ما در جایی نامعلوم و بی‌هدفی از زحمت و امید پرهیز می‌کنیم، چرا که این نفس ما بارها و بارها بال‌هایش را گشوده است.
نیست آتش که زجا برخیزد
دل بیمار به بستر زده است
هوش مصنوعی: آتش نمی‌تواند از جای خود برآید، همان‌طور که دل بیمار در بستر آرام گرفته است.
فقر آزادی بی‌ساخته‌ای‌سث
کوتهی دامن ما بر زده است
هوش مصنوعی: فقر موجب شده است که دامنه‌ی آزادی ما به شدت محدود شود.
این سخن نیست‌ که یارا‌ن فهمند
عبرت ازبیدل ما سر زده است
هوش مصنوعی: این جمله نشان می‌دهد که سخنانی که ما در دل داریم، ممکن است برای دوستان و نزدیکان‌مان قابل فهم نباشد و آن‌ها نتوانند از حال و احساس ما عبرتی بگیرند.

حاشیه ها

1392/10/28 20:12
مصطفی نیک فرجام

بیت هشتم مصرع اول دارای غلط املایی است. مستغنی درست است

1399/05/30 23:07
تیمور ناصری

گر (بود) آینه منظور بتان
چشم ما هم مژه‌ کمتر زده است
(لغزش) میکدهٔ عجز رساست
پای پر آبله ساغر زده است
بی‌رخش نام تماشا مبرید
(برنگاهم) مژه (نشتر) زده است
شمع گر سیرگریبان دارد
فال (پرواز) تهٔ پر زده است
تا رهی واشود ( از) قد دوتا
زندگی حلقه بر این در زده است
(شوقم از نامه بران مستغنی است)
رنگ ما پر به ‌کبوتر زده ‌است
(تا) کجا زحمت امید بریم
نفس این بال مکرر زده است
فقر آزادی بی‌ساخته‌ای (‌است)
کوتهی دامن ما برزده است