غزل شمارهٔ ۵۹۱
موج هرجا، در جمعیتگوهر زده است
تب حرص استکه ازضعف به بستر زده است
غیر چشم طمع آیینهٔ محرومی نیست
حلقه بر هر دری، این قفل، مکرر زده است
محو گیرید خط و نقطهٔ این نسخهٔ وهم
همه جا کاغذ آتش زده مسطر زده است
از پریشاننظری، چاره محال است اینجا
سنگ بر آینهٔ ما دل ابتر زده است
عقل داغ است ز پاس ادب انسانی
جهل بیباک به عالم لگد خر زده است
غفلت دل، درکیفیت بینش نگشود
پنبه شیشهٔ ما مهر به ساغر زده است
خودنمای هوس پوچ نخواهی بودن
بر در آینه زین پیش سکندر زده است
ناگزیریم ز وحشت همه چون شمع و سحر
خط پیشانی ما دامن ما برزده است
تا فنا هستی ما را ز تپش نیست گزیر
چه توان کرد نفس حلقه بر این در زده است
نارسایی به کجا زحمت فریاد برد
مژه هر دست که برداشته بر سر زده است
شاید از سعی عرق نامهٔ من پاک شود
که جبین ساغر امید به کوثر زده است
بر نمیآیم ازین محفل جانکاه چو شمع
فرش خاک است همان رنگم اگر پر زده است
صد غلط میخورم از خویش به یک سایهٔ مو
ناتوانی چقدر بر من لاغر زده است
از دو عالم به درم برد به خاک افتادن
نفس سوخته بر وحشت دیگر زده است
ناخدا لنگر تدبیر به توفان افکن
کشتی خویش قلندر به کمر بر زده است
از تحیرکده ی عالم عنناست حباب
هیچ بودن همه از بیدل ما سر زده است
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
موج هرجا، در جمعیتگوهر زده است
تب حرص استکه ازضعف به بستر زده است
هوش مصنوعی: موج در هر جایی، به خاطر جمعیت، از حرص و طمع ناشی از ضعف به وجود آمده است و این طمع مردم را به بستر آسیب میزند.
غیر چشم طمع آیینهٔ محرومی نیست
حلقه بر هر دری، این قفل، مکرر زده است
هوش مصنوعی: غیر از چشم انتظار و امید، هیچ نشانهای از حسرت و ناامیدی وجود ندارد. او بارها و بارها به درها کوبیده است، اما همچنان قفل شدهاند.
محو گیرید خط و نقطهٔ این نسخهٔ وهم
همه جا کاغذ آتش زده مسطر زده است
هوش مصنوعی: این متن به این معناست که تمامی جزئیات و نشانههای نوشتههای دنیای خیالی و افکار، قابل توجه نیستند و در حقیقت همه جا مانند کاغذهایی هستند که آتش گرفتهاند و دیگر قابل استفاده نیستند. در این حالت، هر چه که روی این کاغذها نوشته شده، دیگر معنادار نیست و باید از آن عبور کرد.
از پریشاننظری، چاره محال است اینجا
سنگ بر آینهٔ ما دل ابتر زده است
هوش مصنوعی: به دلیل گیجی و سردرگمی، پیدا کردن راهحل در اینجا غیرممکن است. سنگی بر روی آینهی ما قرار دارد و باعث نقص و آسیب به دلمان شده است.
عقل داغ است ز پاس ادب انسانی
جهل بیباک به عالم لگد خر زده است
هوش مصنوعی: عقل به دلیل احترام و ادب به انسانیت آتشین و پرشور است، اما جهل، با جسارت و بیپروا، به همه چیز آسیب میزند و مانند یک الاغ به دنیا لگد میزند.
غفلت دل، درکیفیت بینش نگشود
پنبه شیشهٔ ما مهر به ساغر زده است
هوش مصنوعی: دل بدون توجه و غفلت است و این عدم توجه باعث میشود که ما به درستی درک نکنیم. تصویر و ماهیت ما مانند پنبهای است که شفاف نیست و عشق و محبت مانند مهرهایی هستند که بر روی جامهای ما قرار دارند.
خودنمای هوس پوچ نخواهی بودن
بر در آینه زین پیش سکندر زده است
هوش مصنوعی: اگر به خودخواهی و آرزوهای بیفایده متکی شوی، دچار سرخوردگی خواهی شد، چرا که مانند سکندر که بر فراز آینهای ایستاده و به خود مینگرد، تنها در دنیای ظاهری خود محبوس خواهی بود.
ناگزیریم ز وحشت همه چون شمع و سحر
خط پیشانی ما دامن ما برزده است
هوش مصنوعی: ما به خاطر وحشت و ترس، مانند شمعی ذوب میشویم و سایهای از سحر و زیبایی، بر پیشانیمان نقش بسته است.
تا فنا هستی ما را ز تپش نیست گزیر
چه توان کرد نفس حلقه بر این در زده است
هوش مصنوعی: تا زمانی که فنا و زوال وجود دارد، ما نمیتوانیم از تپش و هیجان زندگی خود فرار کنیم. نفس ما همچنان بر در زندگی میکوبد و نمیتواند از این وضعیت رهایی یابد.
نارسایی به کجا زحمت فریاد برد
مژه هر دست که برداشته بر سر زده است
هوش مصنوعی: نقص و کمبود به کجا فایدهای داشته که هر کسی با دست خود بر سرش زده و فریاد میکشد؟
شاید از سعی عرق نامهٔ من پاک شود
که جبین ساغر امید به کوثر زده است
هوش مصنوعی: شاید تلاش من باعث شود که نوشتههایم از بین برود، چرا که پیشانی امید به نوشیدنی بهشتی رسیده است.
بر نمیآیم ازین محفل جانکاه چو شمع
فرش خاک است همان رنگم اگر پر زده است
هوش مصنوعی: من از این جمع آزاردهنده نمیتوانم دیگر برخیزم، زیرا مثل شمعی هستم که بر روی خاک قرار دارد و رنگ من همان رنگ آن خاک است. اگر هم پرواز کردهام، باز هم همان رنگ و حال و وضع را دارم.
صد غلط میخورم از خویش به یک سایهٔ مو
ناتوانی چقدر بر من لاغر زده است
هوش مصنوعی: من از درون به خاطر ضعف خود، بارها اشتباه میکنم و میفهمم که این ناتوانی چقدر بر من تأثیر گذاشته و مرا ضعيف کرده است.
از دو عالم به درم برد به خاک افتادن
نفس سوخته بر وحشت دیگر زده است
هوش مصنوعی: از دو جهان مرا بیرون راند، به گونهای که نفس سوختهام بر زمین افتاده و بترسیدم از آنچه در پیش رو دارم.
ناخدا لنگر تدبیر به توفان افکن
کشتی خویش قلندر به کمر بر زده است
هوش مصنوعی: تدبیر و هوش ناشی از تجربه، مانند لنگری است که ناخدا در میان طوفان به کار میگیرد تا کشتیاش را در مسیر درست نگه دارد. این مساله نشاندهنده این است که انسانهای برجسته و خردمند، با داشتن خودباوری و اعتماد به نفس، میتوانند در شرایط سخت و بحرانها به خوبی عمل کنند.
از تحیرکده ی عالم عنناست حباب
هیچ بودن همه از بیدل ما سر زده است
هوش مصنوعی: جهان پر از شگفتی و حیرت است و حقیقت این است که تمام این توهمات و ناپایداریها تنها از دل بیتاب ما ناشی میشود.
حاشیه ها
1389/08/31 02:10
منصور محمدزاده
خواهشمند است بیت پانزدهم را به صورت زیر تصحیح فرمایید:
نادرست:
ناخدا لنگب تدبر به توفان افکن
کشتی خویش قلندر به کمر بر زده است
درست:
ناخدا لنگر تدبیر به توفان افکن
کشتی خویش قلندر به کمر بر زده است