غزل شمارهٔ ۵۹۰
هم در ایجاد شکستی به دلم پا زده است
نقش شیشه گرم سنگ به مینا زده است
راه خوابیده به بیداری من میگرید
هرکه زین دشت گذشتهست به من پا زده است
حسن یکتا چه جنون داشت که از ننگ دویی
خواست بر سنگ زند آینه بر ما زده است
نیست یک قطرهٔ بیموج سراپای محیط
جوهر کل همه بر شوخی اجزا زده است
ای سحر ضبط عنانی که از آن طرز خرام
گرد ما هم قدح ناز دو بالا زده است
هر نگه رنگ خرابات دگر میریزد
کس ندانست که آن چشم چه صهبا زده است
دل نشد برگ طرب ورنه سرخلدکه داشت
بیدماغی پر طاووس به سرها زدهاست
زین برودتکده هر نغمه که بر گوش خورد
شور دندان بهم خورده سرما زده است
کس نرفتی به عدم هستی اگر جا می داشت
خلقی ازتنگی این خانه به صحرا زده است
بگذر از پیش و پس قافلهٔ خاموشی
دو لب ما دو قدم بود که یکجا زده است
بیدل از جرگه اوهام به در زن کاینجا
عالمی لاف خرد دارد و سودا زدهاست
غزل شمارهٔ ۵۸۹: نالهٔ ما شیوهها امشب به بر آورده استغزل شمارهٔ ۵۹۱: موج هرجا، در جمعیتگوهر زده است
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هم در ایجاد شکستی به دلم پا زده است
نقش شیشه گرم سنگ به مینا زده است
هوش مصنوعی: این بیت به خاطر شکستگی و آسیبپذیری دل اشاره دارد. در آن، وجود یک نقش زیبا و دلنشین روی شیشه به لطافت و fragility آن تشبیه شده است، که با برخورد سنگی به مینا (شیشه) دچار آسیب و شکستگی میشود. بنابراین، دلیل دلشکستگی و درد در دل شاعر، کوچکترین ضربهها و نگرانیها نیز میتواند باشد.
راه خوابیده به بیداری من میگرید
هرکه زین دشت گذشتهست به من پا زده است
هوش مصنوعی: هر کسی که از این دشت عبور کرده و به من رسیده، بر حالتی که در آن خوابیدهام، افسوس میخورد.
حسن یکتا چه جنون داشت که از ننگ دویی
خواست بر سنگ زند آینه بر ما زده است
هوش مصنوعی: زیبایی خاص و منحصر به فرد، چه دیوانگیای داشت که از شرمندگی دویدن، خواست به سنگ ضربه بزند و به ما نگاه کند.
نیست یک قطرهٔ بیموج سراپای محیط
جوهر کل همه بر شوخی اجزا زده است
هوش مصنوعی: در این دنیا، هیچ چیز بدون تأثیر و حرکتی نیست؛ هر ذرهای که به نظر میرسد بیتحرک است، در واقع تحت تأثیر کل محیط و اجزای دیگر قرار دارد و همه چیز در ارتباط با یکدیگر است.
ای سحر ضبط عنانی که از آن طرز خرام
گرد ما هم قدح ناز دو بالا زده است
هوش مصنوعی: ای سحر، تو به زیبایی و لطافت خود، توجه همه را جلب کردهای و به خاطر آن زیبایی، همه به دور تو جمع شدهاند و هر کدام به نوعی در حال تحسین تو هستند.
هر نگه رنگ خرابات دگر میریزد
کس ندانست که آن چشم چه صهبا زده است
هوش مصنوعی: هر بار که به میخانه نگاه میکند، رنگی متفاوت در دلش ایجاد میشود. هیچکس نمیداند که آن چشمان چه ناز و زیبایی را در خود دارند.
دل نشد برگ طرب ورنه سرخلدکه داشت
بیدماغی پر طاووس به سرها زدهاست
هوش مصنوعی: اگر دل شاد میشد، مانند برگهای شاداب و سرزنده میبود، ولی حالا که اینطور نیست و نماندن در خوشی، مانند آن است که کسی بدون عقل و درک در میان طاووسها گم شده باشد.
زین برودتکده هر نغمه که بر گوش خورد
شور دندان بهم خورده سرما زده است
هوش مصنوعی: در این دنیای سرد و بیروح، هر صدایی که به گوش میرسد، به نوعی با درد و رنج همراه است و نشان از سرما و تلخی زندگی دارد.
کس نرفتی به عدم هستی اگر جا می داشت
خلقی ازتنگی این خانه به صحرا زده است
هوش مصنوعی: هیچکس به عدم و نیستی نرفته است، اگر جایی برای زندگی وجود داشت. مردم از این تنگی و محدودیت در این خانه، به دشت و صحرا پناه بردهاند.
بگذر از پیش و پس قافلهٔ خاموشی
دو لب ما دو قدم بود که یکجا زده است
هوش مصنوعی: از جستجو و نگرانی دربارهٔ گذشته و آینده دست بردار، زیرا دو لب ما فقط یک قدم در سکوت برداشتهاند.
بیدل از جرگه اوهام به در زن کاینجا
عالمی لاف خرد دارد و سودا زدهاست
هوش مصنوعی: بیدل، از دنیای خیالات و توهمات بیرون بیا. زیرا در اینجا افرادی هستند که فقط ادعای عقل و خرد دارند اما در واقع غرق در جنون و پریشانیاند.