گنجور

غزل شمارهٔ ۵۸۹

نالهٔ ما شیوه‌ها امشب به بر آورده است
نخل ماتم نوحهٔ چندی ثمر آورده است
آبیار ریشهٔ حسرت خیال لعل ‌کیست
هر مژه صد خوشه سامان‌گهر آورده است
ای محیط عشق بر کم ظرفی دل رحمتی
آب شد این قطره تا یک چشم‌تر آورده است
خون ما را دستگاه یک رگ گل هم‌کجاست
تیغ قاتل رنگ وهمی در نظرآورده است
ناصحا زحمت مکش‌ کز دست پر شور جنون
حلقهٔ زنجیر مجنون گوش کر آورده است
سرکشیها چون‌هلال اینجا به‌جزتسلیم نیست
تاکسی تیغی برون آرد سپر آورده است
شاخ گل از رنگ عشرت بس که بی‌سرمایه بود
قطره خونی به چندین نیشر آورده است
درد عشق و مژده راحت زهی فکر محال
این خبر یارب‌کدامین بیخبر آورده است
کیست تا سازد زراه ورسم هستی آگهم
عشق خاکم را ز صحرای دگر آورده است
انتظار جلوه‌ای داریم و از خود می رویم
نارسایی زور بر مد نظر آورده است
تنگنای بیضه بیدل‌گوشهٔ آرام بود
شد پریشان مرغ دل تا بال و پر آورده است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نالهٔ ما شیوه‌ها امشب به بر آورده است
نخل ماتم نوحهٔ چندی ثمر آورده است
هوش مصنوعی: امشب صدای ناله‌های ما به شیوه‌های مختلف شنیده می‌شود و مانند درختی که در عزای خود به سر برده، میوه‌ای از اندوه و غم به همراه دارد.
آبیار ریشهٔ حسرت خیال لعل ‌کیست
هر مژه صد خوشه سامان‌گهر آورده است
هوش مصنوعی: کیست که به یاد لعل (سنگ قیمتی) خوشبختی، آبی برای ریشه‌های حسرت بیفشاند؟ هر مژه او همچون خوشه‌ای از گوهر سامان را به ارمغان آورده است.
ای محیط عشق بر کم ظرفی دل رحمتی
آب شد این قطره تا یک چشم‌تر آورده است
هوش مصنوعی: ای فضای عشق، بر دل‌هایی که ظرفیت کمی دارند، مهربانی تو همچون آبی است که این قطره به اندازه‌ای رسیده که یک چشم را تر کرده است.
خون ما را دستگاه یک رگ گل هم‌کجاست
تیغ قاتل رنگ وهمی در نظرآورده است
هوش مصنوعی: خون ما را در یک رگ گل کجا می‌توان یافت، زمانی که تیغ قاتل به گونه‌ای خیال‌انگیز در ذهن ما تصویر می‌شود.
ناصحا زحمت مکش‌ کز دست پر شور جنون
حلقهٔ زنجیر مجنون گوش کر آورده است
هوش مصنوعی: ای نصیحتگران، زحمت نکشید، زیرا از شدت عشق دیوانه‌وار، تا سر حد جنون گوشم پر از زنجیرهای دیوانگی شده است.
سرکشیها چون‌هلال اینجا به‌جزتسلیم نیست
تاکسی تیغی برون آرد سپر آورده است
هوش مصنوعی: سرکشی‌ها مانند قوس هلال هستند و جز تسلیم کردن نمی‌توان کار دیگری انجام داد، زیرا وقتی کسی تیزی سلاحی را بیرون آورد، باید سپر را آماده کرد.
شاخ گل از رنگ عشرت بس که بی‌سرمایه بود
قطره خونی به چندین نیشر آورده است
هوش مصنوعی: شاخ گل به خاطر شادی و زیبایی‌اش از کمبود و بی‌پولی نگران است و به همین دلیل قطره‌ای خون به قیمت گران حاصل کرده است.
درد عشق و مژده راحت زهی فکر محال
این خبر یارب‌کدامین بیخبر آورده است
هوش مصنوعی: درد عشق و خبر خوش آرامش، هر دو به شدت نگران‌کننده هستند. چگونه ممکن است چنین خبری به کسی برسد که از آن بی‌خبر است؟
کیست تا سازد زراه ورسم هستی آگهم
عشق خاکم را ز صحرای دگر آورده است
هوش مصنوعی: چه کسی می‌تواند مرا از مسیر و قوانین زندگی آگاه کند؟ عشق من، از خاکی است که از سرزمین دیگری آورده شده است.
انتظار جلوه‌ای داریم و از خود می رویم
نارسایی زور بر مد نظر آورده است
هوش مصنوعی: ما به دنبال لحظه‌ای هستیم که در آن خود را فراموش کنیم و به چه چیزی می‌خواهیم برسیم، اما در این میان دچار نارسایی‌ها و محدودیت‌هایی شده‌ایم که ما را به چالش می‌کشد.
تنگنای بیضه بیدل‌گوشهٔ آرام بود
شد پریشان مرغ دل تا بال و پر آورده است
هوش مصنوعی: در مکانی آرام و دلنشین، حالتی ناگوار و گرفتاری برای دل بیدل پیش آمده است؛ زیرا او به مرحله‌ای رسیده که احساساتش آنقدر قوی شده که دیگر نمی‌تواند در خود نگه دارد و احساساتش او را پریشان کرده است.

حاشیه ها

1396/11/30 19:01
دکتر علیرضا محجوبیان لنگرودی

درد عشق و مژده راحت زهی فکر محال / این خبر یارب کدامین بی خبر آورده است؟ آیا عشق و راحتی تناسبی با هم دارند؟ و اساسا ایا در دنیای عاشقانه می توان راحت زیست؟ آیا کسانی که در زندگی عاشقانه خویش!! راحت لم داده اند؛عاشق اند؟ خواجه شیراز که در درد کشیدن های عاشقانه شهره آفاق بوده است؛ می فرماید:« درد عشقی کشیده ام که مپرس» او می داند که دردهای عاشقانه نوشیدنی اند و قابل توصیف نیستند؛ نمی دانم شاید به واژه ها و عبارت در نیایند و فقط به اشارت باید از آن گذشت.حافظ برای این دردهای عاشقانه جایگاه بلندی قائل است تا آنجا که می فرماید: «نشان مرد خدا عاشقی است با خود دار»
خدایش قرین نور گرداناد. یاحق