غزل شمارهٔ ۵۸۳
در گلستانیکهگرد عجز ما افتاده است
همچو عکسازشخص،رنگازگلجدا افتاده است
بسکه شد پامال حیرانی به راه انتظار
دیدهٔما، بینگه چون نقش پا افتاده است
ما اسیران از شکستدل چسانایمن شویم
بر سر ما سایهٔ زلف دوتا افتاده است
نیست خاکیکز غبار عجز ما باشد تهی
هرکجا پا میگذاری نقش ما افتاده است
گاهگاهی ذوق همچشمیست ما را با حباب
در سر ما نیز پنداری هوا افتاده است
از طلسم ملکه تمثال حبابی بیش نیست
عقدهها در رشتهٔ موج بقا افتاده است
کو دم بیباکی تیغیکه مضرابیکند
ساز رقص بسمل ما از نوا افتاده است
سبزه وگل تا بهکی بوسد بساط مقدمت
از صف مژگان ما هم بوریا افتاده است
ازگل تصویر نتوان یافت بوی خرمی
رنگ ما از عاجزی بر روی ما افتاده است
جادو منزل درتن وادی فریبی بیش نیست
هرکجا رفتیم سعی نارسا افتاده است
این زمان از سرمه میباید سراغ دلگرفت
جامماعمریستاز چشمصدا افتاده است
گر فلک بیدل مرا بر خاک زد آسودهام
میکند خوب فراغت سایه تا افتاده است
غزل شمارهٔ ۵۸۲: زندگانی از نفس آفت بنا افتاده استغزل شمارهٔ ۵۸۴: آرزوی دل، چو اشک از چشم ما افتاده است
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در گلستانیکهگرد عجز ما افتاده است
همچو عکسازشخص،رنگازگلجدا افتاده است
هوش مصنوعی: در باغی که ناتوانی ما آنجا سایه انداخته است، مانند تصویری که از چهره جدا شده، رنگ و زیبایی از گل هم دور افتاده است.
بسکه شد پامال حیرانی به راه انتظار
دیدهٔما، بینگه چون نقش پا افتاده است
هوش مصنوعی: به خاطر مدت طولانی که در انتظار کسی هستیم، حالا چشمان ما بدون توجه، مانند رد پای کسی روی زمین، بیحرکت و بیجان ماندهاند.
ما اسیران از شکستدل چسانایمن شویم
بر سر ما سایهٔ زلف دوتا افتاده است
هوش مصنوعی: ما که دلشکسته و اسیر عشق هستیم، چگونه میتوانیم آرامش پیدا کنیم در حالی که سایههای زلف معشوق بر سر ما سایه افکنده است؟
نیست خاکیکز غبار عجز ما باشد تهی
هرکجا پا میگذاری نقش ما افتاده است
هوش مصنوعی: هیچ نقطهای وجود ندارد که از اثرات ناتوانی ما پاک باشد؛ هر کجا که قدم میگذاری، نشانه و اثر ما آنجا باقی مانده است.
گاهگاهی ذوق همچشمیست ما را با حباب
در سر ما نیز پنداری هوا افتاده است
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، حس رقابت و شادی ما را مثل حبابی در سرمان فرا میگیرد، انگار که در آن لحظه هوا در سرمان به هم ریخته است.
از طلسم ملکه تمثال حبابی بیش نیست
عقدهها در رشتهٔ موج بقا افتاده است
هوش مصنوعی: ملکه در حقیقت بیشتر شبیه یک تصویر روی آب است و تنها یک جلوهٔ ظاهری دارد. در واقع، تمامی مشکلات و احساسات در درون موجهای زندگی گرفتار شدهاند و نمیتوان آنها را به سادگی فراموش کرد.
کو دم بیباکی تیغیکه مضرابیکند
ساز رقص بسمل ما از نوا افتاده است
هوش مصنوعی: بیت بیانگر احساس ناامیدی و فقدان شجاعت است. نوعی از کما و بیحرکتی در وجود انسان حس میشود که به دلیل غم و اندوه ناشی از از دست دادن شادی و نشاط است. در اینجا اشاره به نیازی به شجاعتی دارد که بتواند دوباره زندگی را به حرکت درآورد و به رقص و شادابی بازگرداند.
سبزه وگل تا بهکی بوسد بساط مقدمت
از صف مژگان ما هم بوریا افتاده است
هوش مصنوعی: تا کی طبیعت زیبای سبز و گل، به خاطر حضورت، زمین را مزین کند؟ از میانه مژگان ما، دیگر چیزی باقی نمانده و فقط یک تکه بوریا افتاده است.
ازگل تصویر نتوان یافت بوی خرمی
رنگ ما از عاجزی بر روی ما افتاده است
هوش مصنوعی: تصویر زیبایی و طراوت را نمیتوان از گل دریافت کرد، چرا که رنگ و بوی خوش ما به خاطر ناتوانی و کمتوجهی بر چهرهمان سایهای افکنده است.
جادو منزل درتن وادی فریبی بیش نیست
هرکجا رفتیم سعی نارسا افتاده است
هوش مصنوعی: هر جا که رفتیم، متوجه شدیم که جادو و نیرنگی در کار نیست و هر تلاشی که کردیم ناکام مانده است.
این زمان از سرمه میباید سراغ دلگرفت
جامماعمریستاز چشمصدا افتاده است
هوش مصنوعی: در این زمان، باید با چشمان دلنشین و عمیق، به جستجوی زندگی و زیباییها بپردازیم، زیرا عمر ما مانند جامی است که از نگاه و صدا خالی شده است.
گر فلک بیدل مرا بر خاک زد آسودهام
میکند خوب فراغت سایه تا افتاده است
هوش مصنوعی: اگر آسمان سختیهایی بر من نازل کند، این امر مرا آرام میکند و در زیر سایه راحتی که فرود آمدهام، احساس آرامش میکنم.
حاشیه ها
1396/07/19 12:10
عبدالرزاق اختری
وزن : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
1396/07/19 13:10
عبدالرزاق اختری
یعنی(رمل مثمن محذوف )