گنجور

غزل شمارهٔ ۵۷۵

گر به سیر انجمن یا گشت‌ گلشن رفته است
شمع‌ما هرسو همین یک سرزگردن رفته است
مزرعی چون کاغذ آتش‌زده گل کرده ایم
تا نظر بر دانه می‌دوزیم خرمن رفته است
کاشکی باکلفت افسردگی می‌ساخیم
بر بهار ما قیامت از شکفتن رفته است
انتظارت رنگ نم نگذاشت در چشم ترم
تا مقشر گشت این بادام روغن رفته است
جهد صیقل صدهزار آیینه با زنگار برد
خانه‌ها زین خاکدان بر باد رفتن رفته است
غنچه‌واری هیچکس با عافیت سودا نکرد
همچو گل اینجا گریبانها به دامن رفته است
خلقی‌از بیدانشی‌تمکین‌به‌حرف‌و صوت باخت
سنگ این‌کهساریکسر در فلاخن رفته است
زندگی زین انجمن یک گام آزادی نخواست
هرکه را دیدیم زاینجا بعد مردن رفته است
نقش پایی چند از عجز تلاش افسرده‌ایم
نام واماندن بجا مانده‌ست رفتن رفته است
خانه را نتوان سیه‌کرد از غرور روشنی
نور می‌پنداری و دودی به روزن رفته است
هرچه از خود می‌بریم آنجا فضولی می‌بریم
جای قاصد انفعال نامه بردن رفته است
نیستم بیدل حریف انتظار خوشدلی
فرصت از هرکس‌که‌باشد یان از من رفته است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر به سیر انجمن یا گشت‌ گلشن رفته است
شمع‌ما هرسو همین یک سرزگردن رفته است
هوش مصنوعی: اگر در میماری جلسه‌ای یا در باغ گل رفته باشد، شمع ما هر جا که رفته، همین یک سر و گردن را با خود برده است.
مزرعی چون کاغذ آتش‌زده گل کرده ایم
تا نظر بر دانه می‌دوزیم خرمن رفته است
هوش مصنوعی: مزرعه‌ای که مانند کاغذ سوخته شده است را به گل آراسته‌ایم تا بتوانیم به دانه‌ها نگاه کنیم، در حالی که محصولاتمان از بین رفته‌اند.
کاشکی باکلفت افسردگی می‌ساخیم
بر بهار ما قیامت از شکفتن رفته است
هوش مصنوعی: ای کاش می‌توانستیم از احساسات تلخ و غم‌انگیز خود دنیایی بسازیم؛ چرا که بهار زندگی ما دیگر جانی ندارد و زیبایی‌ها از بین رفته‌اند.
انتظارت رنگ نم نگذاشت در چشم ترم
تا مقشر گشت این بادام روغن رفته است
هوش مصنوعی: انتظارت باعث شده که اشک در چشمانم نماند و در نتیجه، این بادام که به روغن رفته، پوسته‌اش سخت شده است.
جهد صیقل صدهزار آیینه با زنگار برد
خانه‌ها زین خاکدان بر باد رفتن رفته است
هوش مصنوعی: تلاش برای پاک کردن و جلا دادن به هزاران آیینه که با زنگار و کثیفی پوشیده شده، نشان از این دارد که این تلاش‌ها به خاطر دنیای مادی و فانی بی‌فایده است و همه چیز در این خاکدان به باد رفته و نابود می‌شود.
غنچه‌واری هیچکس با عافیت سودا نکرد
همچو گل اینجا گریبانها به دامن رفته است
هوش مصنوعی: هیچ‌کس با آرامش و سلامتِ خاطر با این دنیا درگیر نشده است؛ مثل گل، که در اینجا، همه درگیر مسائل و مشکلات هستند و عوالمی را تجربه می‌کنند.
خلقی‌از بیدانشی‌تمکین‌به‌حرف‌و صوت باخت
سنگ این‌کهساریکسر در فلاخن رفته است
هوش مصنوعی: برخی از افراد به خاطر نداشتن آگاهی، به راحتی تحت تأثیر کلمات و صداها قرار می‌گیرند. این مانند این است که سنگی در فلاخن (تیرکمان) قرار گیرد و به سمت کوه پرتاب شود.
زندگی زین انجمن یک گام آزادی نخواست
هرکه را دیدیم زاینجا بعد مردن رفته است
هوش مصنوعی: در این دنیا، هیچ‌کس از زندگی‌اش یک قدم هم به آزادی نرسید. هر کسی را که دیدیم، بعد از مرگش از این دنیا رفته است.
نقش پایی چند از عجز تلاش افسرده‌ایم
نام واماندن بجا مانده‌ست رفتن رفته است
هوش مصنوعی: چند اثر از ضعف تلاش‌های ناامیدانه‌مان بر زمین باقی مانده است؛ نام ماندگاری به جا مانده و سفر ما به پایان رسیده است.
خانه را نتوان سیه‌کرد از غرور روشنی
نور می‌پنداری و دودی به روزن رفته است
هوش مصنوعی: خانه را نمی‌توان از روی خودخواهی تاریک کرد، چرا که تو روشنی را می‌بینی اما در واقع، دودی به داخل خانه نفوذ کرده است.
هرچه از خود می‌بریم آنجا فضولی می‌بریم
جای قاصد انفعال نامه بردن رفته است
هوش مصنوعی: هرچه از خودمان می‌کاهیم، در حقیقت در آنجا کارهای بی‌مورد می‌کنیم و به جای این که خودمان فعالیتی داشته باشیم، اقدامی از سوی دیگران صورت گرفته است.
نیستم بیدل حریف انتظار خوشدلی
فرصت از هرکس‌که‌باشد یان از من رفته است
هوش مصنوعی: من مانند بیدل نیستم که انتظار خوشدلی را بکشید، فرصت از هرکس که باشد یا از من، گذشته است.