غزل شمارهٔ ۵۷۴
دوستان ظلمی به حال نامرادم رفته است
داشتم چیزی و من بودم ز یادم رفته است
بینفس در ملک عبرت زندگانی کنم
خاک برجا مانده است امروز و بادم رفته است
قفل وسواس است چشم من درین عبرت سرا
همچو مژگان عمر دربستوگشادمرفته است
سیرگل نذر جنون بیدماغی کردهام
پیش پیش رنگ و بوها اعتمادم رفته است
اینقدر یارب، نفس را باکه عزم سرکشیست
فرصت کار تامل،در جهادم رفته است
با همه بیکاری از سرخاری ابرام حرص
چون قلم ناخن زانگشت زیادم رفته است
معنی ایجاد چون ماه نوم مجهول ماند
بسکه دیدم کهنگی از خط سوادم رفته است
تا سواد انتخاب معنیام بیشک شود
مغز چندین نقطه در تدبیر صادم رفته است
نقش پای عافیت چون شمع پیدا میکنم
در پی این داغ شک شعلهزادم رفته است
کس خربدار دل آگه درین بازار نیست
آه از عمری که در ننگ کسادم رفته است
بر خیال خلد بیدل زاهدان را نازهاست
لیک ازین غافلکزین ویرانه آدم رفته است
غزل شمارهٔ ۵۷۳: پیر عقل از ما به درد نان مقدم رفته استغزل شمارهٔ ۵۷۵: گر به سیر انجمن یا گشت گلشن رفته است
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوستان ظلمی به حال نامرادم رفته است
داشتم چیزی و من بودم ز یادم رفته است
هوش مصنوعی: دوستان بر من که در وضعیت بدی قرار دارم، ظلمی کردهاند. چیزی را که داشتم فراموش کردهام.
بینفس در ملک عبرت زندگانی کنم
خاک برجا مانده است امروز و بادم رفته است
هوش مصنوعی: من بیهیچ احساس و نشانهای در دنیای عبرتآمیز زندگی میکنم. امروز تنها خاکی از من باقیمانده و زندگی و جوانیام به سرعت رفته است.
قفل وسواس است چشم من درین عبرت سرا
همچو مژگان عمر دربستوگشادمرفته است
هوش مصنوعی: چشم من به این منزلت عبرتآمیز قفل شده و مانند مژگانم که عمرم را بسته و در بستهام، دیگر رفته است.
سیرگل نذر جنون بیدماغی کردهام
پیش پیش رنگ و بوها اعتمادم رفته است
هوش مصنوعی: من برای عشق دیوانگیام را قسم خوردهام و اکنون رنگ و بوی احساساتم از بین رفته و دیگر به آنها اعتماد ندارم.
اینقدر یارب، نفس را باکه عزم سرکشیست
فرصت کار تامل،در جهادم رفته است
هوش مصنوعی: خدایا، نفس من به قدری در حال سرکشی است که فرصت تفکر در کارها را از من گرفته و من درگیر مبارزهای بزرگ شدهام.
با همه بیکاری از سرخاری ابرام حرص
چون قلم ناخن زانگشت زیادم رفته است
هوش مصنوعی: با وجود اینکه بیکار هستم، اما حرص و طمعی که دارم، مانند ناخنهایی که از انگشتانم رشد کردهاند، روز به روز بیشتر شده است.
معنی ایجاد چون ماه نوم مجهول ماند
بسکه دیدم کهنگی از خط سوادم رفته است
هوش مصنوعی: ماه نو در حالتی ناشناخته باقی مانده است، زیرا من متوجه شدم که بر اثر زمان، چگونگی خلاقیت و نوآوری من تغییر کرده و کیفیت آن کاهش یافته است.
تا سواد انتخاب معنیام بیشک شود
مغز چندین نقطه در تدبیر صادم رفته است
هوش مصنوعی: انتخاب من بهطور قطعی به دانش و آگاهیام بستگی دارد و در این فرآیند، ذهنم با توجه به تجربیات و تدابیر گذشتهام به نقاط مختلفی از تفکر رفته است.
نقش پای عافیت چون شمع پیدا میکنم
در پی این داغ شک شعلهزادم رفته است
هوش مصنوعی: در پی آرامش و راحتی، نشانههایی از آن را پیدا میکنم، اما از آن سو، اثرات این غم و سوختگی در درونم باقی مانده است.
کس خربدار دل آگه درین بازار نیست
آه از عمری که در ننگ کسادم رفته است
هوش مصنوعی: در این بازار کسی وجود ندارد که در دلش حقیقت و آگاهی باشد. افسوس بر عمری که در ننگ و عیب گذشته است.
بر خیال خلد بیدل زاهدان را نازهاست
لیک ازین غافلکزین ویرانه آدم رفته است
هوش مصنوعی: زاهدان با خیال بهشت خود مغرور هستند و به خود میبالند، اما غافلند که انسان از این دنیای خراب و پر از مشکلات رفته است و چیزی جز ویرانی باقی نمانده است.