غزل شمارهٔ ۵۷۱
گلدستهٔ نزاکت حسنت که بسته است
کز بار جلوه رنگ بهارت شکسته است
از ضعف انتظار تو در دیدهٔ ترم
سررشته نگاه چو مژگان گسسته است
هرگز نچیدهایم جز آشفتگی گلی
سنبل به باغ طالع ما دسته دسته است
بی جلوهٔ تو ای چمنآرای انتظار
جوهر به چشم آینه مژگان شکسته است
از قطره تا محیط تسلی سراغ نیست
آسودگی زکشورما باربسته است
از سنگ برنیامده زندانی هواست
یارب شرار من به چه امید جسته است
رنگم چه آرزو شکند کز شکست دل
درگوش این شکسته صدایی نشسته است
بر ناخن هلال فلک پرحنا مبند
رنگینیش به خون جگرهای خسته است
بگذر ز دام وهم که گلدستهٔ مراد
با رشتههای طول امل کس نبسته است
عیش از جهان مخواه که چون نالهٔ سپند
این مرغ درکمین رمیدن نشسته است
بیدل خموش باش که تا لب گشودهای
فرصت به کسوت نفس از دام جسته است
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گلدستهٔ نزاکت حسنت که بسته است
کز بار جلوه رنگ بهارت شکسته است
هوش مصنوعی: برج زیبا و دلنواز تو، به خاطر زیبایی و لطافتی که دارید، به مانند گلی شکسته از زیبایی فصل بهار است.
از ضعف انتظار تو در دیدهٔ ترم
سررشته نگاه چو مژگان گسسته است
هوش مصنوعی: از شدت کمبود تو، در چشمانم حتی توانایی نگاه کردن هم از بین رفته و تمام رشتههای نظر مانند مژگانی که بریده شدهاند، پراکندهاند.
هرگز نچیدهایم جز آشفتگی گلی
سنبل به باغ طالع ما دسته دسته است
هوش مصنوعی: هرگز چیزی جز سردرگمی و بینظمی نچیدهایم، گل سنبل در باغ سرنوشت ما به صورت دستهای وجود دارد.
بی جلوهٔ تو ای چمنآرای انتظار
جوهر به چشم آینه مژگان شکسته است
هوش مصنوعی: بیحضور تو، ای زیباگر چمن، نور در چشمان آینه مانند مژههای شکسته، کمرنگ و بیفروغ است.
از قطره تا محیط تسلی سراغ نیست
آسودگی زکشورما باربسته است
هوش مصنوعی: از کوچکترین چیزها تا بزرگترین فضاها، هیچ نشانهای از آرامش وجود ندارد. در کشور ما، همه چیز در حالت ناآرامی و تلاطم است.
از سنگ برنیامده زندانی هواست
یارب شرار من به چه امید جسته است
هوش مصنوعی: زندانی بودن در این فضا، به نوعی مثل سنگی است که از آن چیزی نمیتواند بیرون بیاید. خداوندا، آیا شعلهی وجود من به چه امید و آرزویی سر برآورده است؟
رنگم چه آرزو شکند کز شکست دل
درگوش این شکسته صدایی نشسته است
هوش مصنوعی: رنگ من چه آرزوها را خراب میکند، چون از دل شکستهام در گوش این شکست، صدایی جاودانه نشسته است.
بر ناخن هلال فلک پرحنا مبند
رنگینیش به خون جگرهای خسته است
هوش مصنوعی: بر ناخن هلال آسمان رنگین نکن، زیرا رنگی که در آن است، از خون دلهای خسته و رنجور به دست آمده.
بگذر ز دام وهم که گلدستهٔ مراد
با رشتههای طول امل کس نبسته است
هوش مصنوعی: از افکار و توهمات خود رها شو، زیرا دستیابی به آرزوها با مشغولیتهای بیهوده و طولانی ممکن نیست.
عیش از جهان مخواه که چون نالهٔ سپند
این مرغ درکمین رمیدن نشسته است
هوش مصنوعی: از دنیا چیزی را طلب نکن، زیرا مانند نالهٔ پرندهای که در کمین است، زندگی همواره در حال خطر و تغییر است.
بیدل خموش باش که تا لب گشودهای
فرصت به کسوت نفس از دام جسته است
هوش مصنوعی: سکوت کن بیدل، زیرا هرگاه زبان به سخن گشودهای، دیگران از غم و رنج خود رهایی مییابند.
حاشیه ها
1396/12/03 17:03
عمر شیردل
بیت چهارم ، مصرع اول ، به جای بسی باید بی نوشت.

بیدل دهلوی