غزل شمارهٔ ۵۶۸
هرکجا وحشتی از آتشم افروخته است
برق در اول پرواز نفس سوخته است
چه خیال است دل از داغ تسلیگردد
اخگری چشم به خاکستر خود دوخته است
لاف را آینهپرداز محبت مکنید
به نفس هیچکس این شعله نیفروخته است
نتوان محرم تحقیق شد از علم و عمل
و ضعها ساخته و ما و من آموخته است
پاس اسرار محبت به هوس ناید راست
شمع بر قشقه و زنار چها سوخته است
ای نفس مایه دکانداری غلفت تا چند
آسمان جنس سلامت به تو نفروخته است
از قماش بد و نیک دو جهان بیخبریم
چون حیا پیرهن ما نظر دوخته است
ذرهایی نیست که خورشید نمایی نکند
گرد راهت چقدر آینه اندوخته است
گر نه بیدل سبق از مکتب مجنون دارد
اینقدر چاک گریبان زکه آموخته است
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هرکجا وحشتی از آتشم افروخته است
برق در اول پرواز نفس سوخته است
هوش مصنوعی: هرجا که نشانی از شوق و هیجان وجود داشته، آتش در دل من برافروخته شده و در آغاز پرواز، نفسام به تندی سوخته است.
چه خیال است دل از داغ تسلیگردد
اخگری چشم به خاکستر خود دوخته است
هوش مصنوعی: دل از عواطفی که دارد نمیتواند رنج و غم خود را فراموش کند، چرا که چشمانش به یاد گذشته و سوختههایش دوخته شده است.
لاف را آینهپرداز محبت مکنید
به نفس هیچکس این شعله نیفروخته است
هوش مصنوعی: هیچکس را به خاطر سخنپراکنی عشق و محبت سرزنش نکنید، زیرا هیچکسی نتوانسته این احساسات را برافروخته کند.
نتوان محرم تحقیق شد از علم و عمل
و ضعها ساخته و ما و من آموخته است
هوش مصنوعی: کسی نمیتواند به عمق حقیقت پیببرد، زیرا علم و عمل به تنهایی کافی نیستند و همه چیز را من و تو آموختهایم.
پاس اسرار محبت به هوس ناید راست
شمع بر قشقه و زنار چها سوخته است
هوش مصنوعی: رازداری و نگهداری اسرار عشق به راحتی و به خواستههای زودگذر نباید سپرده شود. مانند شمعی که در برابر قشری از رشته و بند روشن است، نمیتوان گفت چه چیزهایی را دچار سوختگی کرده است.
ای نفس مایه دکانداری غلفت تا چند
آسمان جنس سلامت به تو نفروخته است
هوش مصنوعی: ای نفس، تو که همواره در غفلت به سر میبری، تا کی به این حالت ادامه خواهی داد؟ تا به امروز، آسمان به تو سلامتی و خوبیهایی را عرضه کرده است که هنوز آنها را نپذیرفتهای.
از قماش بد و نیک دو جهان بیخبریم
چون حیا پیرهن ما نظر دوخته است
هوش مصنوعی: ما از خوب و بد دنیا بیخبر هستیم چون حیا مانند یک پیراهن بر تن ماست و ما را تحت نظر دارد.
ذرهایی نیست که خورشید نمایی نکند
گرد راهت چقدر آینه اندوخته است
هوش مصنوعی: هیچ ذرهای وجود ندارد که خورشید درخششش را بر آن نتابد و گرد راهت چقدر آینه برای انعکاس نور جمع کرده است.
گر نه بیدل سبق از مکتب مجنون دارد
اینقدر چاک گریبان زکه آموخته است
هوش مصنوعی: اگر بیدل از مکتب مجنون درس نگرفته بود، اینقدر آسیبدیده و رنجور نمیبود؛ مشخص است که او از جایی آموخته که چطور باید اینگونه دلشکسته باشد.

بیدل دهلوی