گنجور

غزل شمارهٔ ۵۴

نقاب عارض گلجوش کرده‌ای ما را
تو جلوه داری و روپوش‌ کرده‌ای ما را
ز خود تهی‌شدگان‌ گر نه از تو لبریزند
دگر برای چه آغوش‌ کرده‌ای ما را
خراب میکدهٔ عالم خیال توایم
چه مشربی‌! که قدح‌نوش‌ کرده‌ای ما را
نمودِ ذره طلسمِ حضور خورشید است
که‌ گفته است فراموش کرده‌ای ما را؟
ز طبع قطره نَمی جز محیط نتوان‌ یافت
تو می‌تراوی اگر جوش‌ کرده‌ای ما را
به رنگ آتش یاقوت، ما و خاموشی
که حکمِ "خون شو و مخروش‌" کرده‌ای ما را
اگر به ناله نیرزیم‌، رخصتِ آهی
نه‌ایم شعله که خاموش‌ کرده‌ای ما را
چه بارِ کلفتی‌ ای زندگی‌ که همچو حباب
تمام آبله‌بردوش‌ کرده‌ای ما را
چو چشم چشمهٔ خورشید حیرتی داریم
تو ای مژه ز چه خس‌پوش‌ کرده‌ای ما را
نوای پردهٔ خاکیم یک‌قلم بیدل!
کجاست عبرت اگر گوش‌ کرده‌ای ما را؟

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۴ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1402/07/28 14:09
کایسا

در شعر بیدل کلماتی مانند «طلسم» یعنی «نمود چیزی»
در شعر بیدل نباید دقیقا به معنی همان کلمه توجه کرد. پس طلسم یعنی «جلوه‌گر چیزی»
در بیت

نمود ذره، طلسم حضور خورشید است
که گفته است فراموش کرده‌ای ما را

یعنی «نمود ذره جلوه‌گر حضور خورشید است»

در جایی دیگر می‌گوید:

روشندلان چو آینه بر هر چه رو کنند
هم در طلسم خویش تماشای او کنند

در این‌جا طلسم به معنی «وجود خویش» و «هستی خویش» است.

یعنی روشندلان چون به آینه نگاه کنند، هستی خودشان را می‌بینند، یعنی به خودت نگاه می‌کنی اما معشوق را می‌بینی، یک جور بیان وحدت‌الوجودی هم هست.