گنجور

غزل شمارهٔ ۵۱۳

احتیاجی با مزاج سبزه وگل شامل است
هرچه می‌روید ازین صحرا زبان سایل است
اعتبارات غنا و فقر ما پیداست چیست
خاک از آشفتن غبارست و به جمعیت‌گل است
وحشت بحر از شکست موج ظاهر می‌شود
رنگ روی عشقبازان‌گرد پرواز دل است‌
بی‌گداز خویش باید دست شست از اعتبار
هرکه درخود می‌زند آتش چراغ محفل است
صیدگاه‌کیست این‌گلشن‌که هر سو بنگری
آب و رنگ‌گل پرافشانتر ز خون بسمل است
هرچه می‌بینم سراغی از خیالش می‌دهد
پیش مجنون وادی امکان غبار محمل است
سیل بنیاد تحیر حسرت دیدارکیست‌
جوهرآیینه چون اشکم‌چکیدن مایل است
نیستی شاید به داد اضطراب ما رسد
شعله را بی‌سعی خاکسترتسلی مشکل است
تا نگردید آفت آسایشم نیرنگ هوش
زین معما بیخبر بودم‌که مجنون عاقل است
ازتلاش عافیت بگذرکه در دریای عشق
هرکجا بی‌دست‌و پایی‌جلوه‌گر شدساحل است
کوشش ما مانع سرمنزل مقصود ماست
در میان بسمل و راحت تپیدن حایل است
باطن آسوده ازیک حرف بر هم می‌خورد
غنچه تا خواهد نفس‌بر لب‌رساند بیدل است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

احتیاجی با مزاج سبزه وگل شامل است
هرچه می‌روید ازین صحرا زبان سایل است
هوش مصنوعی: هر آنچه در این دشت می‌روید، با طبیعت گیاهان و گل‌ها در ارتباط است و به نوعی به نیازها و شرایط آن‌ها بستگی دارد. اینجا نشان‌دهنده وجود زبان و صدای طبیعت است که در دل این سرزمین شکوفا می‌شود.
اعتبارات غنا و فقر ما پیداست چیست
خاک از آشفتن غبارست و به جمعیت‌گل است
هوش مصنوعی: ثروت و فقر ما به روشنی مشخص است؛ مانند گرد و خاکی که از هم ریختن به وجود می‌آید و مانند گل‌هایی که در جمعیت وجود دارند.
وحشت بحر از شکست موج ظاهر می‌شود
رنگ روی عشقبازان‌گرد پرواز دل است‌
هوش مصنوعی: وحشتی که در دریا وجود دارد، ناشی از برخورد امواج است و این حالت نشان‌دهنده‌ی عشق و شور و اشتیاق دل عاشقان است.
بی‌گداز خویش باید دست شست از اعتبار
هرکه درخود می‌زند آتش چراغ محفل است
هوش مصنوعی: باید از خودخواهی و خودپسندی دوری کرد، زیرا هر کسی که بخواهد در خود روشنایی ایجاد کند، در واقع باعث روشنی دیگران نیز می‌شود.
صیدگاه‌کیست این‌گلشن‌که هر سو بنگری
آب و رنگ‌گل پرافشانتر ز خون بسمل است
هوش مصنوعی: این گلشن چه کسی را متعلق به خود می‌داند، که هر جا بنگری، زیبایی و رنگ گل‌ها از خون زخمی به مراتب بیشتر است؟
هرچه می‌بینم سراغی از خیالش می‌دهد
پیش مجنون وادی امکان غبار محمل است
هوش مصنوعی: هر چیزی که می‌بینم، نشانه‌ای از خیال او به من می‌دهد. در دنیای عاشق مجنون، همه چیز به نوعی پر از تشویش و تردید است.
سیل بنیاد تحیر حسرت دیدارکیست‌
جوهرآیینه چون اشکم‌چکیدن مایل است
هوش مصنوعی: سیل احساسات و حیرت ناشی از حسرت دیدار کیست؟ جوهر آینه مثل اشک من تمایل دارد به چکیدن.
نیستی شاید به داد اضطراب ما رسد
شعله را بی‌سعی خاکسترتسلی مشکل است
هوش مصنوعی: شاید نبودن تو بتواند به مشکلات و نگرانی‌های ما کمک کند، اما برای ما راحت نیست که تنها با یاد تو تسلی پیدا کنیم.
تا نگردید آفت آسایشم نیرنگ هوش
زین معما بیخبر بودم‌که مجنون عاقل است
هوش مصنوعی: تا زمانی که آفت راحتی‌ام به وجود نیامده بود و هوش‌ام در این معما غافل بود، نمی‌دانستم که مجنون در واقع عقلش بیشتر از دیگران است.
ازتلاش عافیت بگذرکه در دریای عشق
هرکجا بی‌دست‌و پایی‌جلوه‌گر شدساحل است
هوش مصنوعی: از تلاش برای راحتی عبور کن، زیرا در دریای عشق هرجا که بدون وابستگی و قدرت ظاهر شوی، ساحل امنی است.
کوشش ما مانع سرمنزل مقصود ماست
در میان بسمل و راحت تپیدن حایل است
هوش مصنوعی: تلاش و کوشش‌های ما گاهی باعث می‌شود که نتوانیم به هدف نهایی‌مان برسیم. در واقع، مانند یک مانع بین دو حالت مختلف، این کوشش‌ها نه تنها به ما آرامش نمی‌دهند بلکه ممکن است ما را از رسیدن به خواسته‌هایمان بازدارند.
باطن آسوده ازیک حرف بر هم می‌خورد
غنچه تا خواهد نفس‌بر لب‌رساند بیدل است
هوش مصنوعی: -inner meaning روحت آرام است و یک کلمه می‌تواند همه چیز را به هم بریزد. غنچه زمانی که بخواهد، می‌تواند نفس را به لب‌ها نزدیک کند. این بیان می‌کند که بیدل، یعنی کسی که دلش شاد و آرام نیست و تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

حاشیه ها

1394/04/11 23:07
سعید

سلام
وزن این شعر «فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن» هست.