غزل شمارهٔ ۵۰۹
دلم چو غنچه در آغوش عافیت تنگ است
ز خواب ناز سرم چونگهر ته سنگ است
نمیتوان طرف خوب و زشت عالم بود
خوشا طبیعت آیینهای که در زنگ است
به هستی از اثر نیستی مشو غافل
بهار حادثه یکسر شکستن رنگ است
اگر تو پای به دامنکشیدهای خوش باش
که غنچه را نفس آرمیده در چنگ است
به این دو روزه، نمودیکه در جهان داربم
نشان ما عرق شرم و نام من ننگ است
ز غنچه خسبی اوراق گل توان دانست
که جایخواب فراغت درین چمن تنگ است
بهار کرد خطت مفت جلوه، شوخی ناز
طراوت رگ گل دام عشرت رنگ است
به وادیی که تحیر دلیل مقصد ماست
ز اشک تا به چکیدن هزار فرسنگ است
نزاکت خط شوخ تو در نظر داربم
به چشم ما رگ گل یک قلم رگ سنگ است
چو گفتگو به میان آمد آشتی برخاست
میان کام و زبان نیز در سخن جنگ است
غبار الفت اسباب دام غفلت ماست
تصور مژه بر صافی نگه زنگ است
زحرف زهد به میخانه دم مزن بیدل
که تار سبحه درین بزم خارج آهنگ است
غزل شمارهٔ ۵۰۸: بسکه اینگلشن افسردهکدورت رنگ استغزل شمارهٔ ۵۱۰: دل مضطرب یأس و نفس ناله به چنگ است
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلم چو غنچه در آغوش عافیت تنگ است
ز خواب ناز سرم چونگهر ته سنگ است
هوش مصنوعی: دل من همچون غنچهای است که در آغوش آرامش به تنگی افتاده و خواب شیرینم مانند گوهری است که در ته سنگ پنهان شده است.
نمیتوان طرف خوب و زشت عالم بود
خوشا طبیعت آیینهای که در زنگ است
هوش مصنوعی: نمیتوان همیشه فقط جانب خوب یا بد عالم را گرفت. جالب اینجاست که طبیعت همچون آینهای است که در آن همه زشت و زیباییها مشخص است.
به هستی از اثر نیستی مشو غافل
بهار حادثه یکسر شکستن رنگ است
هوش مصنوعی: از تأثیر فقدان غافل نشو، چرا که بهار به معنای وقوع یک حادثه، کاملاً سبب شکنندگی و تغییر در رنگها و جلوهها میشود.
اگر تو پای به دامنکشیدهای خوش باش
که غنچه را نفس آرمیده در چنگ است
هوش مصنوعی: اگر تو به دامن کسی پای گذاشتهای، خوشحال باش، زیرا غنچه در دستِ کسی دیگر خواب آلود است.
به این دو روزه، نمودیکه در جهان داربم
نشان ما عرق شرم و نام من ننگ است
هوش مصنوعی: در این روزگار، آنچه که از خود به جای گذاشتهام فقط علامت شرم و ننگ است.
ز غنچه خسبی اوراق گل توان دانست
که جایخواب فراغت درین چمن تنگ است
هوش مصنوعی: از گلهای شکوفهزده میتوان فهمید که در این باغ، مکان مناسبی برای استراحت و آرامش وجود ندارد.
بهار کرد خطت مفت جلوه، شوخی ناز
طراوت رگ گل دام عشرت رنگ است
هوش مصنوعی: بهار باعث بهبود زیبایی خط تو شده و همچون شوخی ناز، تازگی گلها را در خود دارد. زندگی رنگین و شاداب است.
به وادیی که تحیر دلیل مقصد ماست
ز اشک تا به چکیدن هزار فرسنگ است
هوش مصنوعی: در مسیری که پرسش و سردرگمی ما را به مقصد میبرد، فاصلهای بسیار طولانی از اشک و اندوه وجود دارد.
نزاکت خط شوخ تو در نظر داربم
به چشم ما رگ گل یک قلم رگ سنگ است
هوش مصنوعی: نگاه تو با لطافت خاصی همراه است و من میتوانم این زیبایی را ببینم؛ در واقع، برای من، زیبایی تو مانند گل در برابر سنگ به نظر میرسد.
چو گفتگو به میان آمد آشتی برخاست
میان کام و زبان نیز در سخن جنگ است
هوش مصنوعی: زمانی که صحبت و گفتگو آغاز میشود، صلح و آرامش به وجود میآید. اما در دل این گفت و گو، تضادهایی میان خواستهها و حرفها نیز وجود دارد و در واقع کلماتی که گفته میشود ممکن است به نوعی جنگ و جدل اشاره داشته باشد.
غبار الفت اسباب دام غفلت ماست
تصور مژه بر صافی نگه زنگ است
هوش مصنوعی: محبت و دوستی باعث غفلت ما از مسائل مهم زندگی شده است. فکر کردن به زیبایی چشمان محبوب، مانند زنگاری است که بر روی یک شیشه صاف نشسته و تصویر را ناخشایند کرده است.
زحرف زهد به میخانه دم مزن بیدل
که تار سبحه درین بزم خارج آهنگ است
هوش مصنوعی: به خاطر زهد و دنیاگرایی، به میخانه نزدیک نشو، ای بیدل! زیرا در این مراسم، دیگر نمیتوان به تسبیح اشاره کرد و همه چیز به حال و هوای خوش و خوشگذرانی است.

بیدل دهلوی