گنجور

غزل شمارهٔ ۴۹۲

بی‌دماغی مژدهٔ پیغام‌محبوبم بس است
قاصد آواز دریدنهای مکتوبم بس است
ربط این محفل ندارد آنقدر برهم زدن
گر قیامت نیست آه عالم آشوبم بس است
تا به‌کی‌گیرم عیار صحبت اهل نفاق
اتفاق دوستان چون سبحه دلکوبم بس است
سخت دشوار است منظور خلایق زیستن
با همه زشتی اگر در پیش‌خود خوبم بس است
عمرها شد پینه‌دوز خرقهٔ رسواییم
زحمت‌چندین هنر، یک‌چشم معیوبم بس است
گاه غفلت می‌فروشم‌،‌گاه دانش می‌خرم
گربدانم اینکه‌در هرامر مغلوبم‌بس است
حلقهٔ قد دوتا ننگ امید زندگی‌ست
گرفزاید برعدم این صفرمحسوبم بس است
تا کجا زین بام و در خاشاک برچیندکسی
همچو صحرا خانهٔ بی‌رنج جاروبم بس است
حیف همت‌کزتلاش بی‌اثر سوزد دماغ
خجلت نایابی مطلوب مطلوبم بس است
بوی یوسف نیست پنهان از غبار انتظار
پیرهن بیدل بیاض چشم‌یعقوبم‌بس است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی‌دماغی مژدهٔ پیغام‌محبوبم بس است
قاصد آواز دریدنهای مکتوبم بس است
هوش مصنوعی: بی‌احساسی و سردی من، خبر خوش از محبوبم برایم کافی است. دیگر نیازی به قاصد و پیامرسان نیست که نامه‌های دل‌شکسته‌ام را بخواند.
ربط این محفل ندارد آنقدر برهم زدن
گر قیامت نیست آه عالم آشوبم بس است
هوش مصنوعی: در این جمع نباید آن‌قدر هیاهو و هرج و مرج به‌پا کرد؛ اگرچه دنیا به پایان نرسیده، اما حال من به اندازه‌ای آشوب‌زده است که بس است.
تا به‌کی‌گیرم عیار صحبت اهل نفاق
اتفاق دوستان چون سبحه دلکوبم بس است
هوش مصنوعی: چقدر باید تحمل کنم اظهارات دوپهلو و نفاق‌آمیز افرادی که به ظاهر دوست به نظر می‌رسند؟ دیگر بس است، قلبم مثل تسبیحی که به شدت زده شود، می‌شکند.
سخت دشوار است منظور خلایق زیستن
با همه زشتی اگر در پیش‌خود خوبم بس است
هوش مصنوعی: زندگی کردن در میان مردم با تمام نواقص و زشتی‌هایشان سخت و مشکل است، اما اگر خودم را خوب بدانم، همین برای من کافی است.
عمرها شد پینه‌دوز خرقهٔ رسواییم
زحمت‌چندین هنر، یک‌چشم معیوبم بس است
هوش مصنوعی: سالیان طولانی به سختی و زحمت سعی کرده‌ام که عیب‌های خود را بپوشانم، اما در نهایت می‌فهمم که تنها یک نقص کافی است تا همه تلاش‌هایم بی‌فایده بماند.
گاه غفلت می‌فروشم‌،‌گاه دانش می‌خرم
گربدانم اینکه‌در هرامر مغلوبم‌بس است
هوش مصنوعی: گاهی به بی‌توجهی خود مشغولم و گاهی به دنبال دانش و آگاهی می‌روم. اما می‌دانم که در هر شرایطی تحت سلطه‌ام و این برای من کافی است.
حلقهٔ قد دوتا ننگ امید زندگی‌ست
گرفزاید برعدم این صفرمحسوبم بس است
هوش مصنوعی: این شعر به بیان ناامیدی و بی‌معنایی زندگی می‌پردازد. شاعر به چالش‌های زندگی و حس تنهایی اشاره می‌کند و احساس می‌کند که وجودش مانند صفر است، به گونه‌ای که هر چیزی که به زندگی‌اش افزوده می‌شود، تنها بار اضافی بر دوش اوست. در واقع، او به این نتیجه می‌رسد که انتظار داشتن از زندگی و امید به تغییر، تنها ننگ و عذاب است.
تا کجا زین بام و در خاشاک برچیندکسی
همچو صحرا خانهٔ بی‌رنج جاروبم بس است
هوش مصنوعی: تا کی باید از این بام و در، خاشاک و زباله‌ها را جمع کند؟ کسی مانند صحرا، خانه‌ای بدون زحمت و راحت را برایم بسازد، کافی است.
حیف همت‌کزتلاش بی‌اثر سوزد دماغ
خجلت نایابی مطلوب مطلوبم بس است
هوش مصنوعی: شکایت می‌کنم از اینکه تلاش‌هایم بی‌نتیجه مانده و به خاطر ناکامی‌ام دچار شرم و ندامت شده‌ام. همین‌که چیزی را که می‌خواستم به دست نیاوردم، کافی است که احساس ناامیدی و افسوس کنم.
بوی یوسف نیست پنهان از غبار انتظار
پیرهن بیدل بیاض چشم‌یعقوبم‌بس است
هوش مصنوعی: بوی یوسف (که نمادی از عشق و زیبایی است) از غبار انتظار دوری و فراق پنهان نیست. پیراهن بیدل (غمگین و دلسوخته) در اینجا نشان‌دهنده درد و حسی عمیق است، و همچنانکه چشم یعقوب به دنبال فرزندش بود، من هم بسنده‌ام به همین احساس.

حاشیه ها

1402/02/20 14:05
محمد هارون صادقی

با ابراز تشکر از مدیریت مدبرانه شما!
در بیت چهارم « سخت دشوار است منظور خلایق نبشتن » نوشته شده است بجای نبشتن « زیستن » درست است لطف نموده اشتباه تایپی را اصلاح فرماید.