غزل شمارهٔ ۴۹۱
هستی به رنگ صبح دلیل فنا بس است
بهر وداع ما نفس آغوش ما بس است
زین بحر چون حباب کمال نمود ما
آیینهداری دل بیمدعا بس است
ما مرد ترکتازی آن جلوه نیستیم
بهر شکست لشکر ما یک ادا بس است
محروم پایبوس تو را بهر سوختن
گرشعلهنیست غیرت رنگ حنابس است
محتاج نیست حسن به آرایش دگر
گل را ز غنچه تکمهٔ بند قبا بس است
از دل به هر خیال قناعت نمودهایم
آیینه رویگر ننماید قفا بس است
گوهرصفت ز منت دریوزهٔ محیط
درکاسهٔ جبین تو آب حیا بس است
واماندگی به هر قدم اینجا بهانه جوست
گر خار نیست آبله هم زیر پا بس است
گر درخورکفایت هرکس نصیبهای است
آیینه گو به هرکه رسد، دل به ما بس است
خودبینیی که آینهٔ هیچکس مباد
در خلق شاهد نگه نارسا بس است
ما را چو رشتهای که به سوزن وطن کند
چندانکه بگذریم درین کوچه جا بس است
بیدل مرا به بوس و کنار احتیاج نیست
با عندلیب جلوهٔ گل آشنا بس است
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هستی به رنگ صبح دلیل فنا بس است
بهر وداع ما نفس آغوش ما بس است
هوش مصنوعی: وجود ما مانند سپیدهدم به رنگ میآید و نشاندهندهٔ زوال و پایان است، پس برای وداع ما، تنها نفس کشیدن و آغوش یکدیگر کافی است.
زین بحر چون حباب کمال نمود ما
آیینهداری دل بیمدعا بس است
هوش مصنوعی: از این دریا مانند حبابی که به اوج میرسد، ما به سادگی و بیادعا به آینهداری دل بسنده کردهایم.
ما مرد ترکتازی آن جلوه نیستیم
بهر شکست لشکر ما یک ادا بس است
هوش مصنوعی: ما افرادی نیستیم که تنها به خاطر جلوههای زیبا به میدان بیاییم، بلکه برای شکست دادن دشمن، یک حرکت ساده از ما کافی است.
محروم پایبوس تو را بهر سوختن
گرشعلهنیست غیرت رنگ حنابس است
هوش مصنوعی: اگرچه شعلهای برای سوزاندن وجود ندارد، اما غیرت و عشق من به تو مانند رنگ حنا همیشه هست و آمادهام تا پای تو را ببوسم و برای تو بسوزم.
محتاج نیست حسن به آرایش دگر
گل را ز غنچه تکمهٔ بند قبا بس است
هوش مصنوعی: زیبایی نیاز به تزیینات ندارد. گل برای شکفتن کافی است که از غنچه خود بیرون بیاید و این برایش کافی است.
از دل به هر خیال قناعت نمودهایم
آیینه رویگر ننماید قفا بس است
هوش مصنوعی: ما به هر فکری از دل راضی هستیم و اگر آینه پشتسر را نشان ندهد، همین که روی تو را میبیند کافی است.
گوهرصفت ز منت دریوزهٔ محیط
درکاسهٔ جبین تو آب حیا بس است
هوش مصنوعی: این بیت بیان میکند که انسان با وجود محدودیتها و شرایط دشوار، میتواند ویژگیها و صفات درخشان خود را حفظ کند. زیبایی و ارزش وجودی او، که همان آب حیا و شرم است، به اندازهای کافی در چهره و رفتار او نمایان است. به عبارت دیگر، هر فردی با خوبیها و صفات نیکو به دنیا آمده و حتی در سختیها نیز این ویژگیها را در خود دارد.
واماندگی به هر قدم اینجا بهانه جوست
گر خار نیست آبله هم زیر پا بس است
هوش مصنوعی: هر قدم که برمیداری، بهانهای برای عقبماندگی وجود دارد. حتی اگر خارهای بزرگ هم نباشند، یکی دو لکهی کوچک هم کافیست تا دردسر بسازند.
گر درخورکفایت هرکس نصیبهای است
آیینه گو به هرکه رسد، دل به ما بس است
هوش مصنوعی: هر کسی مقداری از روزی و سرنوشت خود را دارد. اگر کسی به ما توجه کند و دلش با ما باشد، برای ما کافی است.
خودبینیی که آینهٔ هیچکس مباد
در خلق شاهد نگه نارسا بس است
هوش مصنوعی: خودپسندی و خودرایی انسان باعث میشود که او به جای نگاه به دیگران و واقعیتها، تنها به تصورات و برداشتهای خود تکیه کند. این نوع نگرش صفتی ناپسند است و انسان را از درک و توجه به واقعیتهای دنیای خارجی بازمیدارد.
ما را چو رشتهای که به سوزن وطن کند
چندانکه بگذریم درین کوچه جا بس است
هوش مصنوعی: ما مانند رشتهای هستیم که به سوزن وطن وصل شدهایم و هرچه بیشتر از آن بگذریم، در این کوچه جا برای ما کافی است.
بیدل مرا به بوس و کنار احتیاج نیست
با عندلیب جلوهٔ گل آشنا بس است
هوش مصنوعی: به من نیاز نیست که به بوسه و نزدیکی دل ببندم، فقط آشنایی با زیبایی گل و در کنار بلبل کافیست.

بیدل دهلوی