گنجور

غزل شمارهٔ ۴۸۹

عشرت موهوم هستی‌کلفت دنیا بس است
رنگ این‌گلزار خون‌گردیدن دلها بس است
نشئهٔ خوابی‌ که ما داربم هرجا می‌رسد
فرش مخمل‌گر نباشد بستر خارا بس است
آفت دیگر نمی‌خواهد طلسم اعتبار
چون شرر برق نگاهی خرمن ما را بس است
انقلاب دهر دیدی‌گوشه می‌باید گرفت
عبرت احوال‌ گوهر شورش دریا بس است
می‌شود زرپن بساط شب‌، ز نور روی شمع
رونق بخت سیه پرواز رنگ ما بس است
حسن‌بی‌پرواست‌، اینجا قاصدی‌درکار نیست
نامهٔ احوال مجنون طرهٔ لیلا بس است
آگهی مستغنی‌ست از فکر سودای شهود
دیده ی بینا اگر نبود دل دانا بس است
مطربی در بزم مستان‌گر نباشدگو مباش
نی‌نواز مجلس می‌گردن مینا بس است
پیچش آهی دلیل وحشت دل می‌شود
گردبادی چین طراز دامن صحرا بس است
سلطنت وهم است بیدل خاکسار عجز باش
افسر ما چون ره خوابیده نقش پا بس است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشرت موهوم هستی‌کلفت دنیا بس است
رنگ این‌گلزار خون‌گردیدن دلها بس است
هوش مصنوعی: زندگی در این دنیا خیال و توهم است و کافی است که ما برای مدتی از زیبایی‌های ظاهری دنیا غافل شویم و دل‌هایمان را به چیزهایی که زودگذر هستند مشغول نکنیم.
نشئهٔ خوابی‌ که ما داربم هرجا می‌رسد
فرش مخمل‌گر نباشد بستر خارا بس است
هوش مصنوعی: ما در خواب و آرامش خاصی قرار داریم، و هر جا که برویم، اگر زیر پایمان فرشی نرم نباشد، همین که زمین سخت باشد، برایمان کافی است.
آفت دیگر نمی‌خواهد طلسم اعتبار
چون شرر برق نگاهی خرمن ما را بس است
هوش مصنوعی: دگر نیازی به جادو برای حفظ اعتبار نیست، چرا که درخشش یک نگاه کافی است تا همه چیز را در هم بسوزاند.
انقلاب دهر دیدی‌گوشه می‌باید گرفت
عبرت احوال‌ گوهر شورش دریا بس است
هوش مصنوعی: زمانه را چنانکه دیده‌ای، باید در گوشه‌ای تأمل کرد و از حوادث عبرت گرفت؛ زیرا حال و هوای پرشور زندگی همانند طوفان دریاست و بس است.
می‌شود زرپن بساط شب‌، ز نور روی شمع
رونق بخت سیه پرواز رنگ ما بس است
هوش مصنوعی: نور شمعی که بر روی سفره شب تابیده، می‌تواند خوشبختی ما را روشن کند و برآورده شدن آرزوهایمان را به ارمغان آورد. رنگ زندگی ما به خاطر این نور کافی است تا پرواز کنیم و از تیرگی‌ها دور شویم.
حسن‌بی‌پرواست‌، اینجا قاصدی‌درکار نیست
نامهٔ احوال مجنون طرهٔ لیلا بس است
هوش مصنوعی: زیبایی او بدون احتیاط و حجاب است. در این مکان خبری از پیام‌آور نیست؛ وقتی که موی لیلا بیانگر اوضاع و احوال مجنون باشد، دیگر نیازی به نامه نیست.
آگهی مستغنی‌ست از فکر سودای شهود
دیده ی بینا اگر نبود دل دانا بس است
هوش مصنوعی: اگر دل انسان آگاه باشد، نیازی به تفکر و اندیشه دربارهٔ دیدن واقعیت‌ها نیست، چون درک و شناخت در درون دل وجود دارد.
مطربی در بزم مستان‌گر نباشدگو مباش
نی‌نواز مجلس می‌گردن مینا بس است
هوش مصنوعی: اگر در مجلس شادمانی، کسی که ساز می‌زند نباشد، وجود ساز نی‌نواز هم برای خوشگذرانی کافی است.
پیچش آهی دلیل وحشت دل می‌شود
گردبادی چین طراز دامن صحرا بس است
هوش مصنوعی: یک آه می‌تواند نشان دهنده‌ی ترس دل باشد و یک گردباد با حرکتش، کافی است تا دامن صحرا را به هم بریزد.
سلطنت وهم است بیدل خاکسار عجز باش
افسر ما چون ره خوابیده نقش پا بس است
هوش مصنوعی: سلطنت فقط یک خیال و توهم است، ای بیدل و خاکسار! باید حقارت خود را بپذیریم. افسر ما، یعنی مقام و جایگاه ما، به اندازه نقش پای خوابیده دیگران کافی است.