گنجور

غزل شمارهٔ ۴۷۷

خواب در چشم و نفس بر دل محزون بار است
ازکه دورم‌که به خود ساختنم دشوار است
عرق شرم تو، ازچشم جهان‌، شست نگاه
گرتو خجلت نکشی‌، آینه‌ها بسیار است
گوشهٔ چشم تو محرومی‌کس نپسندد
گر تغافل مژه خواباند نگه بیدار است
نرود حق وفای ادب ازگردن ما
موج را بستن‌گوهرگره زنار است
در مقامی‌که جنون نشئهٔ عزت دارد
پای بی‌آبله یکسر، سر بی‌دستار است
آبرو تا به‌کجا، خاک مذلت نشود
حرص در سعی طلب‌، آنچه ندارد، عار است
زر و سیمی‌که‌کنی جمع وبه درویش دهی
طبع‌گر ننگ فضولی نکشد ایثار است
خواجه تا چند نبندد به تغافل درگوش
شور هنگامهٔ محتاج دماغ افشار است
تاکی‌اندوه‌کج و راست ز دنیا بردن
مهرهٔ عرصهٔ شطرنج به صد رفتار است
غافلان‌، چند هوا تاز جنون باید بود
کسوت سرکشی شمع‌گریبان‌وار است
بیدل آخر به سر خویش قدم باید زد
جادهٔ منزل تحقیق خط پرگار است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خواب در چشم و نفس بر دل محزون بار است
ازکه دورم‌که به خود ساختنم دشوار است
هوش مصنوعی: خواب در چشمانم و غم در دل، باری سنگین است. از چه کسی دورم که بازگشت به خودم برایم سخت شده است؟
عرق شرم تو، ازچشم جهان‌، شست نگاه
گرتو خجلت نکشی‌، آینه‌ها بسیار است
هوش مصنوعی: شرم تو می‌تواند نگاه دیگران را پاک کند، اما اگر خودت احساس خجالت نکنی، آینه‌های زیادی وجود دارد که چهره‌ات را نشان خواهد داد.
گوشهٔ چشم تو محرومی‌کس نپسندد
گر تغافل مژه خواباند نگه بیدار است
هوش مصنوعی: هیچ‌کس دوست ندارد که در نگاه تو، نشانه‌ای از ترک و نادیده گرفته شدن باشد. اگرچه تو با چشم‌های بسته خود را بی‌توجه نشان می‌دهی، اما چشم بیدار تو همیشه در حال نظارت و آگاهی است.
نرود حق وفای ادب ازگردن ما
موج را بستن‌گوهرگره زنار است
هوش مصنوعی: حق ادب و احترام بر گردن ما باقی می‌ماند و این نشان‌دهنده ارزش و اهمیت آن است. در این راه، مانند موجی که خود را به دریا می‌زند، ما نیز باید به درستی و استواری پایبند باشیم. ارزش‌های ما مانند گوهری در بند زنجیر هستند که باید در حفظ و نگهداری آن‌ها کوشا باشیم.
در مقامی‌که جنون نشئهٔ عزت دارد
پای بی‌آبله یکسر، سر بی‌دستار است
هوش مصنوعی: در جایگاهی که دیوانگی نشانهٔ شرف و بزرگی است، شخصی که هیچ مزیتی ندارد، حتی سر بدون عمامه‌اش نیز بی‌ارزش است.
آبرو تا به‌کجا، خاک مذلت نشود
حرص در سعی طلب‌، آنچه ندارد، عار است
هوش مصنوعی: آبرو تا چه حد ارزش دارد، اگر به خاطر حرص و تلاش برای به‌دست آوردن چیزی، به ذلت بیفتی. در واقع، اگر چیزی که خواسته‌ای را نداشته باشی، باعث خجالتت باشد، بهتر است از آن دوری کنی.
زر و سیمی‌که‌کنی جمع وبه درویش دهی
طبع‌گر ننگ فضولی نکشد ایثار است
هوش مصنوعی: اگر طلا و نقره‌ای که جمع کرده‌ای را به درویش ببخشی، این کار نشانه‌ی بزرگی و سخاوت توست و کسی که به خود اجازه نمی‌دهد در کار دیگران فضولی کند، واقعاً ایثارگر است.
خواجه تا چند نبندد به تغافل درگوش
شور هنگامهٔ محتاج دماغ افشار است
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که در مقام قدرت و اطلاع است، تا کی می‌تواند با بی‌توجهی و غفلت از حقیقت‌ها خود را کنار بکشد، در حالی که او شاهد یک وضعیت آشفته و نیازمند به تغییر و توجه است. این اشاره به مسئولیت و توجه به اوضاع вокруг دارد.
تاکی‌اندوه‌کج و راست ز دنیا بردن
مهرهٔ عرصهٔ شطرنج به صد رفتار است
هوش مصنوعی: زندگی پر از درد و رنج است و انسان در این دنیا مانند مهره‌ای در شطرنج، با روش‌های مختلفی به سمت سرنوشت خود حرکت می‌کند.
غافلان‌، چند هوا تاز جنون باید بود
کسوت سرکشی شمع‌گریبان‌وار است
هوش مصنوعی: نا آگاهان، چقدر باید در آتش جنون غوطه‌ور شوند تا متوجه شوند که سرپیچی و سرکشی مانند شعله‌ای شعله‌ور است که باید در آن دقت و مراقبت کرد.
بیدل آخر به سر خویش قدم باید زد
جادهٔ منزل تحقیق خط پرگار است
هوش مصنوعی: بیدل، در نهایت، باید راه خود را پیدا کند و برای رسیدن به مقصدش قدم بردارد؛ زیرا مسیر رسیدن به حقیقت را باید با دقت و تدبیر طی کند.