گنجور

غزل شمارهٔ ۴۶۸

تا نفس باقی است دردل ر‌نگ‌کلفت مضمراست
آب این آیینه‌ها یکسرکدورت‌پرور است
فکر آسودن به شور آورده است این بحر را
در دل هر قطره جوش آرزوی‌گوهر است
ساز آزادی همان گرد شکست آرزوست
هرقدر افسرده گردد رنگ سامان پر است
ای حباب بیخبر از لاف هستی دم مزن
صرف‌کم دارد نفس را آنکه آبش بر سر است
دستگاه‌کلفت دل نیست جز عرض‌کمال
چشمهٔ آیینه‌گر خاشاک درد جوهر است
اهل دنیا عاشق جاهند از بی‌دانشی
آتش سوزان به چشم‌کودک نادان زر است
مرگ ظالم نیست غیر از ترک سودای غرور
شعله ازگردنکشی‌کر بگذرد خاکستر است
راز ما صافی‌دلان پوشیده نتوان یافتن
هرچه دارد خانهٔ آیینه بیرون در است
می‌ کند زاهد تلاش صحبت میخوارگان
این هیولای جنون امروز دانش پیکر است
درطلسم حیرت ما هیچ‌کس را بارنیست
چشم قربانی‌کمینگاه خیال دیگر است
گاه‌گاهی گریه منع انفعالم می‌کند
جبهه‌کم دارد عرق روزی‌که مژگانم تر است
بیدل از حال دل‌کلفت نصیب ما مپرس
وای برآیینه‌ای‌کان رانفس روشنگر است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا نفس باقی است دردل ر‌نگ‌کلفت مضمراست
آب این آیینه‌ها یکسرکدورت‌پرور است
هوش مصنوعی: تا زمانی که نفس در سینه ام هست، در دل من رنگ کلفتی نهفته است. آب این آیینه‌ها کاملاً مملو از تاریکی و غم است.
فکر آسودن به شور آورده است این بحر را
در دل هر قطره جوش آرزوی‌گوهر است
هوش مصنوعی: این دریا که چالش‌های زیادی را به همراه دارد، در دل هر قطره‌اش آرزویی برای رسیدن به جواهرات و گنج‌های باارزش نهفته است. هر قطره می‌خواهد به آرامش برسد، ولی خواسته‌اش او را به شور و نشاط وا می‌دارد.
ساز آزادی همان گرد شکست آرزوست
هرقدر افسرده گردد رنگ سامان پر است
هوش مصنوعی: آزادی به مانند شکستن آرزوها است و هر چقدر که احساس ناامیدی و یأس در ما بیشتر شود، به همان مقدار، زندگی می‌تواند رنگ و نظم بیشتری به خود بگیرد.
ای حباب بیخبر از لاف هستی دم مزن
صرف‌کم دارد نفس را آنکه آبش بر سر است
هوش مصنوعی: ای حبابی که از واقعیت وجودت بی‌خبری، بی‌دلیل از زندگی‌ات صحبت نکن. کسی که در آبی غوطه‌ور است، نفسش به راحتی کم می‌آورد.
دستگاه‌کلفت دل نیست جز عرض‌کمال
چشمهٔ آیینه‌گر خاشاک درد جوهر است
هوش مصنوعی: تنها دلیل وجودی دل، نشان دادن زیبایی و کمال است، در حالی که درد و رنج به عنوان جوهری از خاشاک، در این میان نقش دارند.
اهل دنیا عاشق جاهند از بی‌دانشی
آتش سوزان به چشم‌کودک نادان زر است
هوش مصنوعی: افراد دنیا دوست دارند که به مقام و منزلت برسند، اما از روی نادانی به چیزهایی که مانند آتش سوزان به آنها آسیب می‌زند، عشق می‌ورزند. مانند کودکی که به زردی طلا علاقه‌مند است، در حالی که نمی‌تواند خطرات آن را درک کند.
مرگ ظالم نیست غیر از ترک سودای غرور
شعله ازگردنکشی‌کر بگذرد خاکستر است
هوش مصنوعی: مرگ ظالم تنها ترک کردن خیال و توهم غرور است. همان‌طور که شعله‌ای از گردنکشی و طغیان عبور می‌کند، در نهایت به خاکستر تبدیل می‌شود.
راز ما صافی‌دلان پوشیده نتوان یافتن
هرچه دارد خانهٔ آیینه بیرون در است
هوش مصنوعی: راز دل‌های پاک و صاف را نمی‌توان به راحتی فهمید. هر چیزی که رازداری در دل دارد، در خارج از آن خانه‌ای که شبیه به آیینه است، قابل مشاهده نیست.
می‌ کند زاهد تلاش صحبت میخوارگان
این هیولای جنون امروز دانش پیکر است
هوش مصنوعی: زاهد به طور جدی در تلاش است تا از صحبت‌های میخوارگان دوری کند؛ اما امروز این دیوانگی به حالتی از دانش و آگاهی تبدیل شده است که شبیه به پیکر یک موجود زنده است.
درطلسم حیرت ما هیچ‌کس را بارنیست
چشم قربانی‌کمینگاه خیال دیگر است
هوش مصنوعی: در اثر شگفتی ما، هیچ‌کس به چشم قربانی نگاه نمی‌کند؛ زیرا کمینگاه خیال چیز دیگری است.
گاه‌گاهی گریه منع انفعالم می‌کند
جبهه‌کم دارد عرق روزی‌که مژگانم تر است
هوش مصنوعی: گاهی اوقات گریه کردن باعث می‌شود که نتوانم به خوبی احساساتم را بیان کنم، و به خاطر اینکه روزی که اشک در چشمانم است، نمی‌توانم خودم را کامل نشان دهم.
بیدل از حال دل‌کلفت نصیب ما مپرس
وای برآیینه‌ای‌کان رانفس روشنگر است
هوش مصنوعی: حالت دلی را که مانند کلفت است، از ما نپرس. افسوس بر آینه‌ای که نفسش روشنایی‌بخش است.

حاشیه ها

1400/01/24 13:03
Polestar

بیت شش و هفت عالیه