گنجور

غزل شمارهٔ ۴۵۴

سیرابی ازین باغ هوس‌، یاس‌پرست است
کو صبح و چه‌شبنم ز نفس‌شستن ‌دست است
پیچ و خم موج‌گهر بحر خیالیم
این زلف هوس را نه ‌گشاد است نه ‌بست است
چون‌ گرد در این عرصه عبث دست نیازی
تیغ ظفرت در خم ابروی شکست است
بگذر ز غم‌ کوشش مقصود معین
تیر تو، نشان خواه‌، ز ناصافی شست است
چون نقش نگین‌، مسند اقبال‌ میارای
ای خفته فروتر ز زمین این چه نشست است
دون طبع ز اقبال جز ادبار چه دارد
هرچند ببالد که سر آبله پست است
محکوم قضا را چه خیال است سلامت
گرشیشهٔ افلاک بود درکف مست است
جز شبههٔ تحقیق درین بزم ندیدیم
ما را چه‌ گنه آینه تمثال‌پرست است
دربار نفس نیست جز احکام ‌گذشتن
این قافله‌ها قاصد یک نامه به دست است
ای غافل از آرایش هنگامهٔ تجدید
هر دم زدنت آینهٔ صبح الست است
بیدل دو سه دم ناز بقا، مفت هوسهاست
ما صورت‌ هیچیم و جز این ‌نیست که ‌هست است

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سیرابی ازین باغ هوس‌، یاس‌پرست است
کو صبح و چه‌شبنم ز نفس‌شستن ‌دست است
هوش مصنوعی: در باغ هوس، سیرابی وجود دارد که به یاس علاقه‌مند است و هر صبح و شب به خاطر شستشوی نفس و روح خود نگران است.
پیچ و خم موج‌گهر بحر خیالیم
این زلف هوس را نه ‌گشاد است نه ‌بست است
هوش مصنوعی: ما در دریای خیال مانند موج‌ها پیچ و تاب داریم، و این زلف دلخواهی که داریم نه می‌تواند کاملاً باز شود و نه بسته بماند.
چون‌ گرد در این عرصه عبث دست نیازی
تیغ ظفرت در خم ابروی شکست است
هوش مصنوعی: در این مکان بی‌هدف مانند غبار پراکنده‌ای، طلب و نیازی وجود ندارد، زیرا قدرت و زیبایی تو مانند تیغی است که در خم ابروی یک شکستگی نهفته است.
بگذر ز غم‌ کوشش مقصود معین
تیر تو، نشان خواه‌، ز ناصافی شست است
هوش مصنوعی: از غم و اندوه عبور کن و به هدفی روشن دست یاب. تیر تو به هدف خواهد نشست، به شرط آنکه از نداشته‌ها و مشکلات عبور کنی.
چون نقش نگین‌، مسند اقبال‌ میارای
ای خفته فروتر ز زمین این چه نشست است
هوش مصنوعی: ای کسی که در خواب غفلت به سر می‌بری، نکنه تو با جایگاه‌های بلند به خودت مغرور شده‌ای. تو که به اندازه نقش یک نگین کوچک از ارزش و مقام پایین‌تری، پس چرا بر خود می‌نرسی و نشسته‌ای؟
دون طبع ز اقبال جز ادبار چه دارد
هرچند ببالد که سر آبله پست است
هوش مصنوعی: کسی که طبیعت او پایین است، از خوشبختی جز بدبختی نصیبی نخواهد داشت؛ هرچند که بخواهد خود را رشد دهد، اما به خاطر همین طبیعت پایین، او به مقام رفیع نخواهد رسید.
محکوم قضا را چه خیال است سلامت
گرشیشهٔ افلاک بود درکف مست است
هوش مصنوعی: کسی که به سرنوشت خود ناچار است، چه امیدی به بهبود وضعیت خود دارد، حتی اگر در دستانش شیشه‌ای از آسمان (به معنی چیزی با ارزش یا موقعیت بالا) باشد، باز هم مست و غافل است.
جز شبههٔ تحقیق درین بزم ندیدیم
ما را چه‌ گنه آینه تمثال‌پرست است
هوش مصنوعی: در این مهمانی، جز تردید و سوال‌های بی‌پاسخ چیزی ندیده‌ایم. ما چه گناهی کرده‌ایم که به زیبایی‌ها و جلوه‌ها دل بسته‌ایم؟
دربار نفس نیست جز احکام ‌گذشتن
این قافله‌ها قاصد یک نامه به دست است
هوش مصنوعی: در عالم وجود، هیچ چیز جز قوانین و آیین‌هایی که بر گذر عمر و روزگار تأثیر می‌گذارد، وجود ندارد و این کاروان‌ها تنها پیام‌رسانی هستند که خبری را به همراه خود می‌آورند.
ای غافل از آرایش هنگامهٔ تجدید
هر دم زدنت آینهٔ صبح الست است
هوش مصنوعی: ای کسی که از زیبایی و شور زندگی غافلی، هر لحظه که می‌گذرد، مانند صبحی تازه و زیباست که تو را به نظاره می‌طلبد.
بیدل دو سه دم ناز بقا، مفت هوسهاست
ما صورت‌ هیچیم و جز این ‌نیست که ‌هست است
هوش مصنوعی: دوستان، به نظر می‌رسد که زندگی و زیبایی‌های آن تنها برای مدت کوتاهی دوام دارد و تمام آرزوهایمان بیهوده است. ما در واقع تنها ظاهری داریم و حقیقت ما چیزی جز همین نیست.