گنجور

غزل شمارهٔ ۴۴

به خاک تیره آخر خودسری‌ها می‌برد ما را
چو آتش‌ گردن‌افرازی ته پا می‌برد ما را
غبار حسرت ما هیچ ننشست از زمینگیری
که‌ هرکس می‌رود چون‌ سایه از جا می‌برد مارا
ندارد غارت ما ناتوانان آن‌قدر کوشش
غباریم و تپیدن از کف ما می‌برد ما را
به‌ گلزاری‌ که شبنم هم امید رنگ و بو دارد
نگاه هرزه‌جولان بی‌تمنا می‌برد ما را
اگر از دیر وارستیم شوق‌ کعبه پیش آمد
تک‌وپوی نفس یارب‌ کجاها می‌برد ما را
به یستی‌های آهنگ طلب خفته‌است معراجی
نفس‌ گر واگذارد تا مسیحا می‌برد ما را
در آغوش خزان ما دو عالم رنگ می‌بازد
ز خود رفتن به‌ چندین جلوه یک‌جا می‌برد مارا
گسستن نیست آسان ربط الفت‌های این محفل
چو شمع آتش‌عنانی رشته‌برپا می‌برد ما را
دکان‌آرایی هستی‌ گر این خجلت‌ کند سامان
عرق تا خاک گردیدن به دریا می‌برد ما را
اگر عبرت ره تحقیق مطلب سرکند بیدل
همین یک پیش پا دیدن به عقبا می‌برد ما را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به خاک تیره آخر خودسری‌ها می‌برد ما را
چو آتش‌ گردن‌افرازی ته پا می‌برد ما را
هوش مصنوعی: سرانجام، سرکش‌های ما به خاک سیاه می‌افتد و مانند آتش که از زمین برمی‌خیزد، ما را نیز به پایین می‌کشد.
غبار حسرت ما هیچ ننشست از زمینگیری
که‌ هرکس می‌رود چون‌ سایه از جا می‌برد مارا
هوش مصنوعی: غم و اندوه ما هیچ‌گاه از دل و جانمان فروکش نکرده است، مانند سایه‌ای که هر فردی که می‌رود، از خود به‌جای می‌گذارد و ما را رها نمی‌کند.
ندارد غارت ما ناتوانان آن‌قدر کوشش
غباریم و تپیدن از کف ما می‌برد ما را
هوش مصنوعی: ما ناتوانان، هر چقدر هم که تلاش کنیم، نتوانسته و بی‌ثمر خواهیم بود. در واقع، مثل غباری هستیم که با کوچک‌ترین تپشی از دست می‌رویم و به آسانی فراموش می‌شویم.
به‌ گلزاری‌ که شبنم هم امید رنگ و بو دارد
نگاه هرزه‌جولان بی‌تمنا می‌برد ما را
هوش مصنوعی: در یک باغ گل که شبنم هم به آن زیبایی و عطر می‌بخشد، نگاهی به جاهای ناپاک و بی‌ارزش ما را به خود می‌کشاند.
اگر از دیر وارستیم شوق‌ کعبه پیش آمد
تک‌وپوی نفس یارب‌ کجاها می‌برد ما را
هوش مصنوعی: اگر از گذشته رها شویم و به شوق زیارت کعبه بیفتیم، نفس ما به کجاها خواهد برد. خدایا! این نفس ما را در چه راه‌هایی خواهد برد؟
به یستی‌های آهنگ طلب خفته‌است معراجی
نفس‌ گر واگذارد تا مسیحا می‌برد ما را
هوش مصنوعی: به حقیقت، در آهنگ خواسته‌ها نغمه‌ای نهفته است که اگر نفس ما از آن رها شود، مسیحا ما را به اوج خواهد برد.
در آغوش خزان ما دو عالم رنگ می‌بازد
ز خود رفتن به‌ چندین جلوه یک‌جا می‌برد مارا
هوش مصنوعی: در آغوش پاییز، جهان با رنگ‌های مختلف خود را نشان می‌دهد و با رفتن به جلوه‌های زیبای مختلف، ما را به خود می‌کشاند.
گسستن نیست آسان ربط الفت‌های این محفل
چو شمع آتش‌عنانی رشته‌برپا می‌برد ما را
هوش مصنوعی: قطع کردن ارتباط و پیوندهای محبت در این جمع آسان نیست، زیرا مانند شمعی که در حال سوزاندن خود است، این حس ما را به هم متصل نگه‌می‌دارد.
دکان‌آرایی هستی‌ گر این خجلت‌ کند سامان
عرق تا خاک گردیدن به دریا می‌برد ما را
هوش مصنوعی: اگر به زیبایی‌های دنیا توجه کنیم و از آن‌ها لذت ببریم، ممکن است در برابر احساس شرم یا خجالت قرار بگیریم. این احساس می‌تواند ما را به سوی تغییر و تحول راهنمایی کند و در نهایت به ما کمک کند تا به مرحله‌ای بالاتر در زندگی برسیم، جایی که از زمین و خاک به وسعت دریا نائل شویم.
اگر عبرت ره تحقیق مطلب سرکند بیدل
همین یک پیش پا دیدن به عقبا می‌برد ما را
هوش مصنوعی: اگر در جستجوی حقیقت قرار بگیریم، با مشاهده چیزهای ساده و عادی، می‌توانیم درس‌های بزرگی از زندگی بگیریم و به درک عمیق‌تری از مسائل دست یابیم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۴ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1396/02/08 12:05
بشیر رحیمی

لطفا ابیات ذیل را اصلاح فرمایید:
بیت پنجم/ مصراع اول، «گر» به اگر و «عبه» را به کعبه، اصلاح کنید.
اگر از دیر وارستیم، شوق کعبه پیش آید
بیت ششم/ مصراع اول، «یستیها» را به پستی‌ها، «هلب» را به طلب و «مفراجی» را به معراجی، اصلاح فرمایید.
به پستی‌های آهنگ طلب، خفته‌ست معراجی.
فواصل بین کلمات را هم لطفا رعایت کنید.

1400/08/09 01:11
مشموس

همچنین ، در بیت ششم ، «نفس گر واگدازد» صحیح می‌باشد.

1402/07/03 10:10
منصور عباسی

اگر از دیر وارستیم شوق کعبہ پیش آمد