گنجور

غزل شمارهٔ ۴۴

به خاک تیره آخر خودسری‌ها می‌برد ما را
چو آتش‌ گردن‌افرازی ته پا می‌برد ما را
غبار حسرت ما هیچ ننشست از زمینگیری
که‌ هرکس می‌رود چون‌ سایه از جا می‌برد مارا
ندارد غارت ما ناتوانان آن‌قدر کوشش
غباریم و تپیدن از کف ما می‌برد ما را
به‌ گلزاری‌ که شبنم هم امید رنگ و بو دارد
نگاه هرزه‌جولان بی‌تمنا می‌برد ما را
اگر از دیر وارستیم شوق‌ کعبه پیش آمد
تک‌وپوی نفس یارب‌ کجاها می‌برد ما را
به یستی‌های آهنگ طلب خفته‌است معراجی
نفس‌ گر واگذارد تا مسیحا می‌برد ما را
در آغوش خزان ما دو عالم رنگ می‌بازد
ز خود رفتن به‌ چندین جلوه یک‌جا می‌برد مارا
گسستن نیست آسان ربط الفت‌های این محفل
چو شمع آتش‌عنانی رشته‌برپا می‌برد ما را
دکان‌آرایی هستی‌ گر این خجلت‌ کند سامان
عرق تا خاک گردیدن به دریا می‌برد ما را
اگر عبرت ره تحقیق مطلب سرکند بیدل
همین یک پیش پا دیدن به عقبا می‌برد ما را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۴ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1396/02/08 12:05
بشیر رحیمی

لطفا ابیات ذیل را اصلاح فرمایید:
بیت پنجم/ مصراع اول، «گر» به اگر و «عبه» را به کعبه، اصلاح کنید.
اگر از دیر وارستیم، شوق کعبه پیش آید
بیت ششم/ مصراع اول، «یستیها» را به پستی‌ها، «هلب» را به طلب و «مفراجی» را به معراجی، اصلاح فرمایید.
به پستی‌های آهنگ طلب، خفته‌ست معراجی.
فواصل بین کلمات را هم لطفا رعایت کنید.

1400/08/09 01:11
مشموس

همچنین ، در بیت ششم ، «نفس گر واگدازد» صحیح می‌باشد.

1402/07/03 10:10
منصور عباسی

اگر از دیر وارستیم شوق کعبہ پیش آمد