غزل شمارهٔ ۴۰
نسیم شانه کند زلفِ موجِ دریا را
غبار سرمه دهد چشمِ کوه و صحرا را
ز زخمِ ارهٔ دندانِ موج ایمن نیست
گهر به دامنِ راحت چهسان کشد پا را
لبش به حلقهٔ آغوشِ خط بدان مانَد
که خضر تنگ به بر میکشد مسیحا را
عدمسرایِ دلم کنجِ عزلتی دارد
که راه نیست در او وهمِ بالِ عنقا را
حدیثِ نرم نمیآید از زبانِ درشت
شرارخیز بود طبع، سنگِ خارا را
همیشه تشنهلبِ خونِ ما بوَد بیدل
چو شیشه هرکه به دست آورَد دلِ ما را
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نسیم شانه کند زلفِ موجِ دریا را
غبار سرمه دهد چشمِ کوه و صحرا را
هوش مصنوعی: نسیم دریا باعث میشود که موهای موجها به آرامی تکان بخورند و غباری مانند سرمه بر چشمهای کوه و دشت بنشیند.
ز زخمِ ارهٔ دندانِ موج ایمن نیست
گهر به دامنِ راحت چهسان کشد پا را
هوش مصنوعی: از آسیب دندان نمیتوان از موج دریا در امان بود، پس چگونه میتوان انتظار داشت که جواهر به راحتی در دامن خود بماند؟
لبش به حلقهٔ آغوشِ خط بدان مانَد
که خضر تنگ به بر میکشد مسیحا را
هوش مصنوعی: لب او در آغوشی همچون حلقهای است که مانند خضر، مسیحا را به دامان خود میکشد.
عدمسرایِ دلم کنجِ عزلتی دارد
که راه نیست در او وهمِ بالِ عنقا را
هوش مصنوعی: دلم جایی خالی و آرام دارد که هیچ راهی به آنجا وجود ندارد و در آنجا، خیال پرواز مرغی mythical مثل عنقا وجود ندارد.
حدیثِ نرم نمیآید از زبانِ درشت
شرارخیز بود طبع، سنگِ خارا را
هوش مصنوعی: گفتههای لطیف و زیبا از کسی که سخت و خشن صحبت میکند به گوش نمیرسد. طبع و سرشت او مانند سنگ سخت است و نمیتواند نرمی و محبت را منتقل کند.
همیشه تشنهلبِ خونِ ما بوَد بیدل
چو شیشه هرکه به دست آورَد دلِ ما را
هوش مصنوعی: شخصی که بدون توجه و احساس میگذرد، همیشه داغ و ناراحت است، مثل شیشهای که در انتظار پر شدن است. کسی که توانسته به دل ما دست یابد، ابداً نمیداند که ما چقدر برای این عشق تشنه و منتظر بودیم.