گنجور

غزل شمارهٔ ۳۴

جز پیش ما مخوانید افسانهٔ فنا را
هرکس نمی‌شناسد آواز آشنا را
از طاق و قصر دنیاکز خاک وخشت چینید
حیف‌است پست‌گیرید معراج پشت پا را
چشم طمع مدوزید برکیسهٔ خسیسان
باورنمی‌توان داشت سگ نان دهد گدا را
روزی‌دو زین بضاعت‌مردن کفیل‌هستی‌ست
برگ معاش ماکرد تقدیرخونبها را
در چشم‌کس‌ نمانده‌ست‌گنجایش مروت
زین خانه‌ها چه مقدار تنگی‌گرفت جا را
از دستبرد حاجت نم در جبین نداریم
آخرهجوم مطلب شست ازعرق حیا را
جز نشئهٔ تجرد شایستهٔ جنون نیست
صرف بهار ماکن رنگی زگل جدا را
تا زنده‌ایم باید در فکر خویش مردن
گردون بی‌مروت برماگماشت ما را
آهم‌ز نارسایی شد اشک و با عرق ساخت
پستی‌ست‌گر خجالت شبنم‌کند هوا را
بیکاری آخرکار دست مرا به خون بست
رنگین نمی‌توان‌کرد زین بیشتر حنا را
دست در آستینم بی‌دامن غنا نیست
صبح است با اجابت نامحرم دعا را
از هرکه خواهی امداد اول تلافی‌اش‌کن
دستی گر نداری زحمت مده عصا را
خاک زمین آداب‌گر پی سپر توان‌کرد
ای تخم آدمیت بر سرگذار پا را
هنگام شیب بیدل‌کفر است شعله‌خویی
محراب‌کبر نتوان‌کردن قد دوتا را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۴ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1392/09/22 19:11
sajjad

در مصراع "برگ معاش ما کرد تقدیر خونبها را"
شاعر می گوید که مرگ ما در درخواست از دیگران است و شاعر زیر پا گذاشتن عزت شخص را برابر مرگ میداند

1395/10/24 22:12
مصطفی پورکریمی

از هرکه خواهی امداد اول تلافی‌اش‌کن
دستی گر نداری زحمت مده عصا را
دستی اگر نداری صحیح است

1396/06/06 12:09
حبیب حصیر

در مصرع دوم بیت سوم (باور نمی توان داشت...) باور نمی توان کرد - درست است.

1402/06/11 17:09
قطره بقایی

از هرکه خواهی امداد اول تلافی‌اش‌کن

دستی (اگر )نداری زحمت مده عصا را

مطابق وزن شعر واژه(اگر) را (گر) تایپ کرده اید به وزن شعر مشکل پیش میگردد اصلاح نمایید. 
تشکر