گنجور

غزل شمارهٔ ۳۳۶

به‌روی‌نسخهٔ‌هستی‌که نیست جز تب وتاب
نوشته‌اند خط عافیت به موج سراب
گرآرزو شکنی می‌شود عمارت دل
شکست موج بود باعث بنای حباب
دلیل غفلت ما نیست غیروحشت عمر
صدای آب ندارد به جز فسانهٔ خواب
که می‌خورد غم ویرانی عمارت هوش
بنای خانهٔ زنجیر ما مباد خراب
به‌جز شکستگی‌ام قبلهٔ نیازی نیست
سرحباب مرا موج بس بود محراب
درین چمن‌که‌گلش پرفشانی رنگست
گشودن مژه مفت است جلوه‌ای دریاب
ز موج، پرده به روی محیط نتوان بست
تو چشم بسته‌ای‌، ای بیخبر کجاست نقاب
به حبیب ساخت هوس تا تلاش پیش نرفت
کمند موج به چین آرمید و شد گرداب
غم ثبات طرب زین بساط نتوان خورد
بس است ریگ روان ‌گوهر محیط سراب
به فکر مزرع بیدل چرا نپردازی
اگر به ابر کرم صرفه‌ای‌ست برق عتاب

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به‌روی‌نسخهٔ‌هستی‌که نیست جز تب وتاب
نوشته‌اند خط عافیت به موج سراب
هوش مصنوعی: در این دنیا که فقط پر از نوسانات و هیجان‌هاست، بر روی ورق وجود، خطی از آرامش و ایمنی نوشته‌اند که در حقیقت، فقط یک تصویر فریبنده و غیرواقعی است.
گرآرزو شکنی می‌شود عمارت دل
شکست موج بود باعث بنای حباب
هوش مصنوعی: اگر آرزوها را بشکنی، دل انسان ویران می‌شود، چون موجی که باعث شکل‌گیری حباب است.
دلیل غفلت ما نیست غیروحشت عمر
صدای آب ندارد به جز فسانهٔ خواب
هوش مصنوعی: ما به دلیل غفلت خود، عمر را مانند چیزی ترسناک می‌بینیم که صدا ندارد و تنها داستان خواب‌های ما را روایت می‌کند.
که می‌خورد غم ویرانی عمارت هوش
بنای خانهٔ زنجیر ما مباد خراب
هوش مصنوعی: سقوط و ویرانی فکر و عقل را به دیده نمی‌آوریم و از خراب شدن بنیاد زندگی‌امان به شدت پرهیز داریم.
به‌جز شکستگی‌ام قبلهٔ نیازی نیست
سرحباب مرا موج بس بود محراب
هوش مصنوعی: تنها چیزی که دارم، شکستگی‌ام است و نیازی به قبله ندارم. موجی که به من می‌رسد، برای من کافی است تا مانند محراب باشد.
درین چمن‌که‌گلش پرفشانی رنگست
گشودن مژه مفت است جلوه‌ای دریاب
هوش مصنوعی: در این گلزار که گل‌ها با رنگ و رو نمایان هستند، بیهوده است که چشم‌هایمان را باز کنیم؛ زیبایی را باید با دل دید.
ز موج، پرده به روی محیط نتوان بست
تو چشم بسته‌ای‌، ای بیخبر کجاست نقاب
هوش مصنوعی: از امواج دریا نمی‌توان پرده‌ای بر روی فضای اطراف کشید. تو چشمانت را بسته‌ای و نمی‌دانی که واقعیت کجاست.
به حبیب ساخت هوس تا تلاش پیش نرفت
کمند موج به چین آرمید و شد گرداب
هوش مصنوعی: محبت باعث ایجاد آرزوها می‌شود، اما تلاش برای رسیدن به آنها پیش نمی‌رود. همچون امواجی که در دریا آرام می‌گیرند و تبدیل به گرداب می‌شوند.
غم ثبات طرب زین بساط نتوان خورد
بس است ریگ روان ‌گوهر محیط سراب
هوش مصنوعی: غم و اندوه را نمی‌توان در این محفل شاد به‌طور ثابت نگه داشت، زیرا مانند ریگ روان، بی‌ثبات و متغیر است، و گوهر حقیقت مانند سراب می‌ماند که در دریا دیده می‌شود اما واقعی نیست.
به فکر مزرع بیدل چرا نپردازی
اگر به ابر کرم صرفه‌ای‌ست برق عتاب
هوش مصنوعی: چرا به فکر تلاش و زحمت زندگی خود نیستی، اگر باران رحمت و نعمت فراوانی بر تو降نمی‌شود؟