گنجور

غزل شمارهٔ ۳۳۵

اگر برافکنی از روی ناز طرف نقاب
بلرزد آینه برخود چوچشمهٔ سیماب
به یاد شبنم‌گلزار عارضت عمری‌ست
خیال مشق شنا می‌کند به موج‌گلاب
زبرق حیرت حسنت چوموج درگوهر
درآب آینه محوند ماهیان‌کباب
خیال وصل توپختن دلیل غفلت ماست
کتان چه صرفه برد در قلمرو مهتاب
عروج همت ما خاک شد زشرم نفس
کسی چه خیمه فرازد به این‌گسسته طناب
در این چمن همه‌گر صد بهارپیش آید
ز رنگ رفتهٔ ما می‌توان‌گرفت حساب
چه غفلت است‌که از ما به موج تیغ نرفت
وگرنه قطرهٔ آبی‌ست نشتر رگ خواب
به طبع قطره تپش آرمید وگوهرشد
چه فیضها که ندارد طریقهٔ آداب
فضای بیخودی‌ات خالی از بهاری نیست
برون خرام ز خود، رنگ رفته را دریاب
ز بسکه محوتماشای او شدم بیدل
هزارآینه از حیرتم رسید به آب

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر برافکنی از روی ناز طرف نقاب
بلرزد آینه برخود چوچشمهٔ سیماب
هوش مصنوعی: اگر به آرامی و با زیبایی نقاب را کنار بزنی، آینه در مقابل تو به شدت میلرزد، مثل اینکه زلالی و درخشش نقره از دل آن آشکار شود.
به یاد شبنم‌گلزار عارضت عمری‌ست
خیال مشق شنا می‌کند به موج‌گلاب
هوش مصنوعی: به یاد زیبایی و لطافت چهره‌ات، همواره در ذهنم خاطراتی زنده است که مانند شنا کردن در آب‌های گلاب، خوشبو و دل‌نشین هستند.
زبرق حیرت حسنت چوموج درگوهر
درآب آینه محوند ماهیان‌کباب
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و درخشندگی تو مانند نور در آب آینه، ماهیان سرزنده و شگفت‌زده به تماشا ایستاده‌اند.
خیال وصل توپختن دلیل غفلت ماست
کتان چه صرفه برد در قلمرو مهتاب
هوش مصنوعی: تصور رسیدن به عشق و وصال باعث شده که از واقعیت غافل شویم. در حالی که ارزش کتان در زیبایی و روشنی ماه تابان چه می‌تواند باشد؟
عروج همت ما خاک شد زشرم نفس
کسی چه خیمه فرازد به این‌گسسته طناب
هوش مصنوعی: همت و تلاش ما به خاطر شرم و خجالت کسی سرانجام به خاک بدل شد. چه کسی می‌تواند با این وضعیت ناپایدار و درهم ریخته به برپایی یک خیمه بپردازد؟
در این چمن همه‌گر صد بهارپیش آید
ز رنگ رفتهٔ ما می‌توان‌گرفت حساب
هوش مصنوعی: در این باغ، اگر صد بهار هم بیاید، باز هم نمی‌توان از رنگ و جلوه‌ی رفته‌ی ما چیزی به دست آورد.
چه غفلت است‌که از ما به موج تیغ نرفت
وگرنه قطرهٔ آبی‌ست نشتر رگ خواب
هوش مصنوعی: چه غفلتی است که از ما به دست تیغ نمی‌رسد؟، وگرنه همانند یک قطره آب، برش عمیقی در رگ خواب ایجاد می‌کند.
به طبع قطره تپش آرمید وگوهرشد
چه فیضها که ندارد طریقهٔ آداب
هوش مصنوعی: قطره به آرامش رسید و تبدیل به مروارید شد؛ چه نعمت‌هایی که در راه و طریق خوب زیستن وجود ندارد.
فضای بیخودی‌ات خالی از بهاری نیست
برون خرام ز خود، رنگ رفته را دریاب
هوش مصنوعی: فضای دور و بر تو همیشه پر از تازگی و زیبایی است، پس از خودت فاصله بگیر و زیبایی‌های از دست رفته را دوباره ببین و احساس کن.
ز بسکه محوتماشای او شدم بیدل
هزارآینه از حیرتم رسید به آب
هوش مصنوعی: به خاطر آنکه به شدت مشغول تماشای او شدم، چنان حیرت‌زده‌ام که هزار آینه مملو از حیرت به آب رسید.

حاشیه ها

1402/08/06 21:11
سید مصطفی سامع

شعر شماره ۵۳
ساقـیا بــرخیــز جــــام مـــــی بیاور از ثــــواب
تاکشم سر مست گـــــــردم زان می گلگون ناب

ای مغنی نغــمه شــــــادی  بیـــــــا آغـــــاز کن
مطــــــــربا چنـــگی بزن برتار و تنبور ورباب

دور دور شــــادی اســـت وگاه گاهِ عیش ونوش
آی و ســــاقی تا رویم سوی گلستان بـــــا شتاب

دیدن گل صوت بلبل بوی سنبل بس خوش است
ســوی باغ وراغ بنگر منـظر گل بـــــی حساب

سبز وخرم گشته کـوه و دشت و صحرا و چمن
دسته دسته گل بنفشه غنچه غنچه گل گلاب

نـــوبهار است و گـــل نرگس هویدا گشته است
بهر دیــــدار رخــــش گیتـی بود بـــی تاب تاب

صبح امروز عــــالم دیــــجور گشته پـــــر زنور
درچنین روزی ز ســـامـــره درخشــــــید آفتاب

ماه بــــزم عرشیان در خانـــــــه نرگــــــس دمید
از فروغ  طلعتش روشـــــــن دل پــــــیر وشباب

نیمه شعبـــــان شـــــده هنـــــگام مولـــــود شهی
کو  بود ختم امــــــامــــان خســــرو عالــیجناب

آمـــده  آن شـــاه که شاهان بر درش باشند غلام
آمده تا هـــــم کند آبـــــاد این دهــــر خــــــراب

آدم و نــــوح و خلــــیل و خضر والیاس هریکی
منتظر باشــــند  بهر مقدمـــــش از شیخ و شاب

آمـــــده تا مثل مـــــوسی با یــــد بیـــــضای خود
ریشه فرعونیــــان را او کــــند یک ســــر یباب

صد چو یوســف بر سـربازار حسنـــش مشتری
ماه رخــسارش کنــــد در بزم خوبــــــان انقلاب

دیده یعقــوب دوران از فراغـــش گشـــــــته کور
از برای هــــجرِ هجرانش بــــــود دلهــــا کباب

انتظـــاری ها کند عیــــسی ابن مریـــم در سماء
تا که گیــــرد مـــاه زهـــرا از رخش یکدم نقاب

مـــی کند نابود باطـــــل حــــــق هویدا می شود
از شـــعاع تیغ او ظـــــالم شود در اضــــطراب

بهر داد بــی کـــسان خون جــــــگر آید شهــــی
با قدومــــش هم ببارد آب رحــــــمت از سحاب

انتقام خـــــون مظــــلومان بگــــیرد از ظــــلام
گردن اعــدای جـــــدِ خود نهـــد انــــــدر طناب

مؤمنان پاداش شـــــــان گردد ثواب اندر ثواب
مشرکان  را  کیفری  باشد   عذاب  اندر  عذاب

سامع مسکین صفت خوانــــــــــد دعای العجل
بارالها ازکرم فرمــــــــــا دعـــــایش مستجاب
تاریخ  ۲۳ دلو ۱۴۰۱