غزل شمارهٔ ۳۳۴
همیشه سنگدلاناند نامدار طرب
ز خنده نقش نگین را به هم نیاید لب
زبان حاسد و تمهید راستی غلط است
کجی به در نتوان برد از دم عقرب
سواد فقر اثر مایهٔ صفای دل است
چو صبح پاکنما چهرهای به دامن شب
به غیر عشق نداریم هیچ آیینی
گزیدهایم چو پروانه سوختن مذهب
هنر به اهل حسد میدهد نتیجهٔ عیب
ز جوهر است در ابروی تیغ چینِ غضب
هوس چگونه کند شوخی از دل قانع
به دامن گهر آسوده است موج طلب
به دشت عجز تحیر متاع قافلهایم
اگر بر آینه محمل کشیم نیست عجب
چو چشمه زندگی ما به اشک موقوف است
دگر ز گریهٔ ما بیخودان مپرس سبب
بساط زلف شود چیده در دمیدن خط
به چاک سینهٔ صبح است چین دامن شب
جهان قلمرو اظهار بینیازیهاست
کدام ذره که او نیست آفتابنَسب
سر از ره تو چهسان واکشم که بی قدمت
رکاب با دل سنگین تهی کند قالب
ز بس که دشمن آسودگیست طینت من
چو شعله میشکند رنگ از شکستن تب
قدحپرستی از اسباب فارغم دارد
کتاب دردسری شستهام به آب غضب
به خامشی طلب از لعل یار کامِ امید
که بوسه رو ندهد تا بههم نیاری لب
به پیش جلوهٔ طاقتگداز او بیدل
گَزید جوهر آیینه پشت دست ادب
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
همیشه سنگدلاناند نامدار طرب
ز خنده نقش نگین را به هم نیاید لب
هوش مصنوعی: افراد بیرحم و بیاحساس همیشه در دنیا وجود دارند، هرچند که خوشی و شادی میتواند زیباییهایی را به وجود آورد، اما لبخند و خوشحالی نمیتواند تاثیری بر آنها بگذارد.
زبان حاسد و تمهید راستی غلط است
کجی به در نتوان برد از دم عقرب
هوش مصنوعی: زبان حسود و نقشهکشی برای حقهبازی نادرست است، چرا که نمیتوان با نیرنگ، کجی و انحراف را از گزند حوادث دور کرد.
سواد فقر اثر مایهٔ صفای دل است
چو صبح پاکنما چهرهای به دامن شب
هوش مصنوعی: فقر میتواند به نوعی تأثیر مثبت داشته باشد و باعث پاکی و روشنی دل شود، مانند اینکه سحرگاهان که شب را کنار میزند، نور صبح چهرهاش را روشن میکند.
به غیر عشق نداریم هیچ آیینی
گزیدهایم چو پروانه سوختن مذهب
هوش مصنوعی: ما جز عشق هیچ اعتقادی نداریم و همچون پروانهای که به شمع نزدیک میشود و میسوزد، تنها راه و روش ما این است که در عشق بسوزیم.
هنر به اهل حسد میدهد نتیجهٔ عیب
ز جوهر است در ابروی تیغ چینِ غضب
هوش مصنوعی: هنر به کسانی که حسود هستند، عیبها و نواقص را نشان میدهد، چرا که جوهر و ذات حقیقی در خشم و غضب آنها به خوبی نمایان است.
هوس چگونه کند شوخی از دل قانع
به دامن گهر آسوده است موج طلب
هوش مصنوعی: تمایلات چگونه میتواند از دل راضی و آرام که در آغوش زیباییهای ناب است، بازی کند؟ آنجا که خواستهها و آرزوها در سکون و راحتی خوابیدهاند.
به دشت عجز تحیر متاع قافلهایم
اگر بر آینه محمل کشیم نیست عجب
هوش مصنوعی: ما در دشت ناتوانی بیخبر و حیران هستیم، اگر بار قافله را بر دوش آینه قرار دهیم، جالب نیست.
چو چشمه زندگی ما به اشک موقوف است
دگر ز گریهٔ ما بیخودان مپرس سبب
هوش مصنوعی: زندگی ما به اشکهای ما وابسته است، پس بیشتر از این بابت که چرا ما میگرییم، سوال نپرسید.
بساط زلف شود چیده در دمیدن خط
به چاک سینهٔ صبح است چین دامن شب
هوش مصنوعی: در لحظهای که روز شروع به دمیدن میکند و نوید روشنایی صبح را میدهد، موهای بلند و آزاد شب به آرامی جمع میشوند و زیبایی خاصی به فضا میبخشند.
جهان قلمرو اظهار بینیازیهاست
کدام ذره که او نیست آفتابنَسب
هوش مصنوعی: جهان جایی است که در آن افراد به تظاهری از بینیازی دست میزنند و در واقع هیچ ذرهای وجود ندارد که از نور آفتاب، که نماد وجود و روشنایی است، بیبهره باشد.
سر از ره تو چهسان واکشم که بی قدمت
رکاب با دل سنگین تهی کند قالب
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم از مسیر تو جدا شوم، در حالی که بدون حضور تو، دل سنگین و خالی من را تنها میگذارد؟
ز بس که دشمن آسودگیست طینت من
چو شعله میشکند رنگ از شکستن تب
هوش مصنوعی: به خاطر این که دشمن در آرامش است، سرشت من مانند شعلهای میشود که از شکستن تب، رنگ میبازد.
قدحپرستی از اسباب فارغم دارد
کتاب دردسری شستهام به آب غضب
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب باعث جدایی و غم و درد است و من در این زمینه از مشکلات و عذابهایم را با خشم و اضطراب شستوشو دادهام.
به خامشی طلب از لعل یار کامِ امید
که بوسه رو ندهد تا بههم نیاری لب
هوش مصنوعی: در سکوت و آرامش از معشوق خود آرزوی لبخند و محبت کن، چون او هرگز به تو بوسه نمیدهد، مگر اینکه لبهایتان به هم نزدیک شود.
به پیش جلوهٔ طاقتگداز او بیدل
گَزید جوهر آیینه پشت دست ادب
هوش مصنوعی: به زیبایی و جاذبهای که او دارد، هر کس از قدرت آن سیاهچشم و دلربا حیران میشود و ادب و احترام را به خاطر او حفظ میکند.