غزل شمارهٔ ۳۲۹
ما را ز گرد این دشت عزمی است رو به دریا
پرکهنه شد تیمم اکنون وضو به دریا
گر کسب اعتبارات دوری ز بزم انس است
یک قطره چون گوهر نیست بی آبرو به دریا
شرم غنا چه مقدار بر فطرتم گران بود
کز یک عرق چو گوهر رفتم فرو به دریا
بی ظرف همتی نیست در عشق غوطه خوردن
گر حرص تشنهکام است تر کن گلو به دریا
خفتکش خیالی باد سرت حبابیست
تا کی حریف بودن با این کدو به دریا
علم و فنی که داری محو خیالش اولیست
کس نیست مرد تحقیق بشکن سبو به دریا
خلقی پی توهم تا ذات میرساند
ما نیز برده باشیم آبی ز جو به دریا
سرمایه خفت آنگه سودای خودنمایی
غیر از تری چه دارد موج از نمو به دریا
بی جوهر یقینی از علم و فن چه حاصل
ماهی نمیتوان شد ای کرده خو به دریا
سامان غیرت مرد از چشمهسار شرم است
آبی که در جبین نیست غافل مجو به دریا
هر چند کس ندارد فهم زبان تسلیم
دست غریقی آخر چیزی بگو به دریا
بیدل تردد خلق محو کنار خود ماند
نگشود راه این سیل از هیچسو به دریا
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ما را ز گرد این دشت عزمی است رو به دریا
پرکهنه شد تیمم اکنون وضو به دریا
هوش مصنوعی: ما تصمیمی داریم که از این دشت به سمت دریا حرکت کنیم. حالا که تمام تلاشهایمان گذشته، دیگر نیازی به وضو گرفتن نیست و میتوانیم به دریا برویم.
گر کسب اعتبارات دوری ز بزم انس است
یک قطره چون گوهر نیست بی آبرو به دریا
هوش مصنوعی: اعتبار و ارزش انسانی به دوری از مجالس دوستانه و صمیمی بستگی دارد. یک قطره دریا هم که بیارزش باشد، در مقایسه با دریا هیچ جایگاهی ندارد.
شرم غنا چه مقدار بر فطرتم گران بود
کز یک عرق چو گوهر رفتم فرو به دریا
هوش مصنوعی: شرم از ثروت به اندازهای بر من فشار آورد که از قطره عرقی که مانند جواهر بود، به دریا فرو رفتم.
بی ظرف همتی نیست در عشق غوطه خوردن
گر حرص تشنهکام است تر کن گلو به دریا
هوش مصنوعی: در عشق، بدون اراده و هدف نمیتوان به عمق آن وارد شد. اگر کسی واقعاً تشنه و مشتاق است، باید خود را در آستانه دریا قرار دهد و از آن بهرهمند شود.
خفتکش خیالی باد سرت حبابیست
تا کی حریف بودن با این کدو به دریا
هوش مصنوعی: این جمله به ما میگوید که خیالپردازی و آرزوهای غیرواقعی مانند حبابی هستند که به سرعت میترکند. نمیتوان با مسائل و چالشهای بزرگ (مثل دریا) از طریق کوچکنگری و بیتجربگی (مثل کدو) مقابله کرد. در واقع، این بیان به ما هشدار میدهد که باید با واقعیتها روبرو شویم و از توهمات دوری کنیم.
علم و فنی که داری محو خیالش اولیست
کس نیست مرد تحقیق بشکن سبو به دریا
هوش مصنوعی: علم و هنری که در اختیار داری، به اندازه خیال و اندیشهات اهمیت دارد. هیچ کس به اندازه یک مرد پژوهشگر و جستجوگر، به عمق دانش و حقیقت پی نمیبرد. پس بر دریای علم و دانش به عمق برو و مرزها را بشکن.
خلقی پی توهم تا ذات میرساند
ما نیز برده باشیم آبی ز جو به دریا
هوش مصنوعی: افرادی که به دنبال تو هستند، تا حدودی به حقیقت و ذات تو نزدیک میشوند. ما نیز مانند آنها، از منبعی خالص و عمیق به زندگی خود جانی میبخشیم.
سرمایه خفت آنگه سودای خودنمایی
غیر از تری چه دارد موج از نمو به دریا
هوش مصنوعی: وقتی کسی در پی خودنمایی و خودپسندی باشد، هیچ چیزی جز خودخواهی و غرور برایش باقی نمیماند، مانند موجی که تنها به دریا میرسد و هیچ بهرهای از رشد و پیشرفت ندارد.
بی جوهر یقینی از علم و فن چه حاصل
ماهی نمیتوان شد ای کرده خو به دریا
هوش مصنوعی: اگر به علم و هنر واقعاً مطمئن نباشی، چه فایدهای دارد؟ مانند ماهیای که به دریا عادت کرده، اما نمیتواند واقعا به ماهی تبدیل شود.
سامان غیرت مرد از چشمهسار شرم است
آبی که در جبین نیست غافل مجو به دریا
هوش مصنوعی: غیرت و شجاعت مردان از اعتماد به نفس و عزت نفس آنها ناشی میشود، اما اگر کسی خود را قوی نبیند، در واقع از اعماق دریا نیز نمیتواند بهرهای ببرد.
هر چند کس ندارد فهم زبان تسلیم
دست غریقی آخر چیزی بگو به دریا
هوش مصنوعی: با وجود اینکه کسی زبان تسلیم را نمیفهمد، اما در نهایت چیزی به دریا بگو.
بیدل تردد خلق محو کنار خود ماند
نگشود راه این سیل از هیچسو به دریا
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به وضعیتی اشاره دارد که افراد در نزدیکی او، تحت تاثیر شرایط و وضعیتهای موجود گم شدهاند و نتوانستهاند راهی به دنیای بزرگتر یا حقیقتی عمیقتر پیدا کنند. او به مانند سیلی میماند که به دریا نمیرسد و در زندگی خود با محدودیتهایی مواجه است. از این رو، همه چیز در اطراف او به نوعی بیحرکت و محصور باقی مانده است.