گنجور

غزل شمارهٔ ۳۲۸

به نمود هستی بی‌اثر چه نقاب شق‌کنم از حیا
تو مگر به من نظری‌کنی‌که دمی عرق‌کنم از حیا
اگرم دهد خط امتحان‌، هوس‌کتاب نه آسمان
مژه بر هم آرم ازین وآن همه یک ورق کنم ازحیا
چه‌کنم ز شوخی‌طبع دون‌،‌قدحی‌نزد عرقم به‌خون
که ببوسم آن لب لعل‌گون سحری شفق‌کنم ازحیا
ز تخیلی‌که به راه دین غم باطلم شده دلنشین
به من این‌گمان نبرد یقین‌که خیال حق کنم از حیا
چوز خاک لاله‌برون زند، قدح‌شکسته به‌خون زند
هوسی اگربه جنون زند به همین نسق کنم ازحیا
زکمالم آنچه به‌هم رسد، نه زلوح‌ونی زقلم رسد
خط نقش پا به‌رقم رسدکه منش‌سبق‌کنم از حیا
به‌امید وصل تونازنین‌،‌همه رانثار دل است‌و دین
من بیدل وعرق جبین‌که چه در طبق‌کنم ازحیا

اطلاعات

وزن: متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به نمود هستی بی‌اثر چه نقاب شق‌کنم از حیا
تو مگر به من نظری‌کنی‌که دمی عرق‌کنم از حیا
هوش مصنوعی: نمی‌دانم باید چه طور خود را نشان دهم وقتی وجودم بی‌فایده است. آیا فقط به خاطر حیا می‌توانم گاهی به تو نگاه کنم، تا شاید لحظه‌ای شرمنده شوم؟
اگرم دهد خط امتحان‌، هوس‌کتاب نه آسمان
مژه بر هم آرم ازین وآن همه یک ورق کنم ازحیا
هوش مصنوعی: اگر لازم باشد که امتحان پس بدهم، دیگر به کتاب و آسمان نیازی ندارم. به خاطر حیای خود، این همه حرف و فکر را کنار می‌زنم و به طور خلاصه به یک ورق اکتفا می‌کنم.
چه‌کنم ز شوخی‌طبع دون‌،‌قدحی‌نزد عرقم به‌خون
که ببوسم آن لب لعل‌گون سحری شفق‌کنم ازحیا
هوش مصنوعی: چه کار کنم با شوخی و طبع پست او؟ یک فنجان عرقم را به خون خود نمی‌زنم، فقط آن لب‌های قرمز را می‌بوسم که به خاطر حیا، از شرم رنگ می‌بازم.
ز تخیلی‌که به راه دین غم باطلم شده دلنشین
به من این‌گمان نبرد یقین‌که خیال حق کنم از حیا
هوش مصنوعی: از تخیل و اندیشه‌ای که به دلیل دین، باعث غم و اندوه باطلی برایم شده، تصور نکن که یقیناً می‌توانم خیال حق را از روی حیا و شرم بپرورانم.
چوز خاک لاله‌برون زند، قدح‌شکسته به‌خون زند
هوسی اگربه جنون زند به همین نسق کنم ازحیا
هوش مصنوعی: هرگاه که خاک لاله به بیرون بیفتد و قدحی شکسته در خون بگردد، اگر هوس به جنون بیفتد، من نیز همینگونه از شرم و حیا عمل می‌کنم.
زکمالم آنچه به‌هم رسد، نه زلوح‌ونی زقلم رسد
خط نقش پا به‌رقم رسدکه منش‌سبق‌کنم از حیا
هوش مصنوعی: از کمال من هر چه که به هم می‌رسد، نه بر روی لوح و نه با قلم ثبت نمی‌شود، بلکه رد پای من بر روی کاغذ می‌ماند، چرا که من از حیا و شرم پیشی می‌گیرم.
به‌امید وصل تونازنین‌،‌همه رانثار دل است‌و دین
من بیدل وعرق جبین‌که چه در طبق‌کنم ازحیا
هوش مصنوعی: در انتظار وصال معشوق نازنینم، همه چیز را به خاطر دل و ایمانم فدای او کرده‌ام. من بی‌خود از عشق و عرق پیشانی‌ام {به خاطر حیا}، نمی‌دانم چه بکنم.

حاشیه ها

1391/01/15 19:04
رسته

حیا
به حیای تو لب جان فزا، عرق گران کنم از حیا
ز قدومت ای دم زندگی، رخم ارغوان کنم از حیا
تو چه آیتی دم و بحر خون؟ همه کهکشان چکیده ای
بوی و جان همه به تو شد روان، که روان روان کنم از حیا
به طواف جان رود آسمان، که شود امانت خاکیان
بر و بار او بچکد به جان، خوی شرم جان کنم از حیا
ز کجایی ای شرف قِدم، همه دردی و همگی الم
شده زخم تو همگی کرم، که نه پانسمان کنم از حیا
به امید رشذ تو نازنین، همه شب دعا کنمت غمین
ننشیند ار به هدف یقین، قد خود کمان کنم از حیا
مه آسمان همه شب روان، ز چهار و ده چو شود دوان
بگدازد از غم آن نهان، تن و جان چنان کنم از حیا
بنشینم و بنشانمت، به دل صبور مراقبان
غم دل بگویمت از شبان، ز شبان نهان کنم از حیا
ز لبش حیا چو برون زند، دل رسته را به جنون زند
خرد و جنون چو به خون زند، بن آشیان کنم از حیا
چه بگویم ای سر سروران، به وقاحتی مکن الصلا
ز دم سیاوش و کربلا، رخم ارغوان کنم از حیا