گنجور

غزل شمارهٔ ۳۲۶

ای‌گداز دل نفسی اشک شو به دیده بیا
یار می‌رود ز نظر یک قدم دویده بیا
فیض نشئه‌های رسا مفت تست در همه‌جا
جام ظرف هوش نه‌ای چون می رسیده بیا
نیست دربهار جهان‌فرصت شگفتگی‌ات
هم ز مرغزار عدم چون سحر دمیده بیا
جز تجرد ازکر و فر چیست انتخاب دگر
فرد می‌روی ز نظرگو همه قصیده بیا
از سروش عالم‌جان این‌نداست بال‌فشان
کای نوای محفل انس از همه رمیده بیا
باغ عشق تا هوست‌نیست جزهمین قفست
یک دو روز از نفست مهلت است دیده بیا
تا نرفته‌ام ز نظر شام من رسان به سحر
شمع انتظار توام صبح نادمیده بیا
شمع بزمگاه ادب تا نچیند ازتو تعب
همعنان ضبط نفس لختی آرمیده بیا
سقف‌کلبهٔ فقرا نیست سیرگاه هوا
سر به سنگ تا نخورَد اندکی خمیده بیا
بی‌ادب نبردکسی ره به بارگاه وفا
یا قدم به خاک شکن یا عنان‌کشیده بیا
تیغ غیرت ز همه‌سو بر غرورکرده غلو
عافیت اگر طلبی با سر بریده بیا
اززیان وسودنفس‌وحشت است‌حاصل‌وبس
جنس این دکان هوس دامن است چیده بیا
بیدل از جهان سخن بر فنون و هم متن
رو از آن سوی تو و من حرف ناشنیده بیا

اطلاعات

وزن: فاعلات مفتعلن فاعلات مفتعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای‌گداز دل نفسی اشک شو به دیده بیا
یار می‌رود ز نظر یک قدم دویده بیا
هوش مصنوعی: ای دل بی‌تاب، بگذار اشک‌هایت بریزد و غم خود را در چشم‌هایت نشان بده. ای محبوب، از پیش من می‌روی، پس یک لحظه برگرد و نزد من بیا.
فیض نشئه‌های رسا مفت تست در همه‌جا
جام ظرف هوش نه‌ای چون می رسیده بیا
هوش مصنوعی: خوشی‌ها و لذت‌های عمیق به راحتی در دسترس شماست، پس خود را مانند جامی برای دریافت آن آماده کن و بی‌درنگ از آن بهره‌مند شو.
نیست دربهار جهان‌فرصت شگفتگی‌ات
هم ز مرغزار عدم چون سحر دمیده بیا
هوش مصنوعی: در بهار جهان، فرصتی برای شگفتی‌های تو وجود ندارد. مانند پرنده‌هایی که از علفزار عدم سر برمی‌آورند، مثل سحر وقتش رسیده است که بیایی.
جز تجرد ازکر و فر چیست انتخاب دگر
فرد می‌روی ز نظرگو همه قصیده بیا
هوش مصنوعی: انتخاب دیگری جز دوری از مادیات و وابستگی‌های دنیوی وجود ندارد. ای فرد، از نظر مردم دور می‌روی، پس بیا و تمام شعر را بخوان.
از سروش عالم‌جان این‌نداست بال‌فشان
کای نوای محفل انس از همه رمیده بیا
هوش مصنوعی: زبان روحانی و الهی در اینجا فریاد می‌زند که ای خوش‌آوای با هم بودن، از همه‌جا دور شده است، پس بیایید و دوباره به جمع ما بپیوندید.
باغ عشق تا هوست‌نیست جزهمین قفست
یک دو روز از نفست مهلت است دیده بیا
هوش مصنوعی: باغ عشق تا زمانی که تو نیستی، جز همین قفس چیزی نیست. فقط یک یا دو روز فرصت از وجود تو باقی مانده است، پس بیا و چشم‌هایت را باز کن.
تا نرفته‌ام ز نظر شام من رسان به سحر
شمع انتظار توام صبح نادمیده بیا
هوش مصنوعی: قبل از اینکه از نظر تو دور شوم و شب به پایان برسد، ای شمع روشنایی من، که منتظرت هستم، به صبح بیای و نادم و پشیمان نباش.
شمع بزمگاه ادب تا نچیند ازتو تعب
همعنان ضبط نفس لختی آرمیده بیا
هوش مصنوعی: در مراسمی که به ادب و احترام اختصاص دارد، شمعی روشن است تا تو را از غم و ناراحتی دور کند. با آرامش و کنترل نفس، کمی استراحت کن و به جمع ما ملحق شو.
سقف‌کلبهٔ فقرا نیست سیرگاه هوا
سر به سنگ تا نخورَد اندکی خمیده بیا
هوش مصنوعی: سقف خانه‌های فقرا به اندازه‌ای بالا نیست که هوا به راحتی در آن جریان داشته باشد. باید سر را به سنگ نزنند تا کمی خمیده نشوند.
بی‌ادب نبردکسی ره به بارگاه وفا
یا قدم به خاک شکن یا عنان‌کشیده بیا
هوش مصنوعی: هیچ‌کس بدون ادب و احترام نمی‌تواند به بارگاه وفا وارد شود. یا باید با احترام وارد شود یا که خود را از آن مکان دور کند.
تیغ غیرت ز همه‌سو بر غرورکرده غلو
عافیت اگر طلبی با سر بریده بیا
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در اینجا به موضوع غیرت و شجاعت اشاره شده است. اگر کسی بخواهد در زندگی راحت و آرام باشد، باید با شجاعت و ایستادگی به چالش‌ها روبه‌رو شود، حتی اگر این کار به قیمت از دست دادن چیزهای مهم باشد. یعنی برای به دست آوردن عافیت و آرامش واقعی، باید در برابر مشکلات و چالش‌ها ایستاد و با شجاعت عمل کرد.
اززیان وسودنفس‌وحشت است‌حاصل‌وبس
جنس این دکان هوس دامن است چیده بیا
هوش مصنوعی: حاصل از زیان و سود نفس، فقط وحشت است. این فروشگاه فقط پر از هوس و وسوسه است، پس بیا و به این دامی که آماده شده توجه کن.
بیدل از جهان سخن بر فنون و هم متن
رو از آن سوی تو و من حرف ناشنیده بیا
هوش مصنوعی: بیدل به دنیای سخن می‌پردازد و از مهارت‌های گفتاری و مفاهیم عمیق در آن صحبت می‌کند. او به این نکته اشاره دارد که از طرف تو و من، مکالمات و افکاری وجود دارد که هنوز به گوش کسی نرسیده است و باید به بیان آن‌ها پرداخته شود.

حاشیه ها

1389/11/09 09:02
حمید سلطان

این وزن را دربعضی از منا بع عروضی مقتضب مثمن مطوی گفته اند .

1401/10/15 13:01
سفید

 

تا نرفته‌ام ز نظر شام من رسان به سحر

شمع انتظار توام، صبح نادمیده بیا...

 

+ تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم...

 

1402/01/31 05:03
احمد امینی

بیت 10

یا قدم به خاک شکن یا عنان‌کشیده بیا

صحیح است