گنجور

غزل شمارهٔ ۳۲۱

سخن شد داغ دل چون شمع از آتش‌بیانی‌ها
معانی مرد در دوران ما از سکته‌خوانی‌ها
طبیعت هم‌عنان هرزه‌گویان تا کجا تازد
خیالم محو شد از کثرت مصرع‌رسانی‌ها
ز تشویش کج‌آهنگان گذشت از راستی طبعم
مگر این حلقه‌ها بردارد از ره بی‌سنانی‌ها
ز استغنای آزادی چه لافد موج در گوهر
به معنی تخته است آنجا دکان ترزبانی‌ها
چه ریشد دستگاه فطرتم تار خیال اینجا
به اشکیل خران دارم تلاش ریسمانی‌ها
ز طاق افتاد مینای اشارات فلک‌تازی
هلال اکنون سپهر افکند ار ابروکمانی‌ها
نفس سرمایه‌ای از لاف خودسنجی تبرا کن
مبادا دل شود سنگ ترازوی گرانی‌ها
به بی‌باکی زبان واکرده‌ای، چون شمع و زین غافل
که می‌راند برون بزمت آخر نکته‌رانی‌ها!
ز دعوی چند خواهی بر گردون منفعل بودن
قفس تنگ است جز بر ناله مفکن پرفشانی‌ها
غرور رستمی گفتم به خاکش کیست اندازد
ز پاافتادگان گفتند: زور ناتوانی‌ها
سری در جیب دزدیدم‌،‌ ز وهم خان‌ومان رستم
ته بالم برآورد از غم بی‌آشیانی‌ها
تو ای پیری مگر بار نفس برداری از دوشم
گران شد زندگانی بر دل از یاد جوانی‌ها
به ناموس حواسم چون نفس تهمت‌کش هستی
همه در خواب و من خون می‌خورم از پاسبانی‌ها
دنائت بس که شد امروز مغرور غنا بیدل
زمین هم بال وپر دارد به ناز آسمانی‌ها

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سخن شد داغ دل چون شمع از آتش‌بیانی‌ها
معانی مرد در دوران ما از سکته‌خوانی‌ها
هوش مصنوعی: سخن مانند شمعی می‌سوزد و دل را می‌سوزاند، زیرا بی‌پرده‌گویی‌ها احساسات عمیق را بیان می‌کنند. در زمان ما، مضمون‌های حقیقی به خاطر تکرار و سطحی‌نگری تحت تأثیر قرار گرفته‌اند.
طبیعت هم‌عنان هرزه‌گویان تا کجا تازد
خیالم محو شد از کثرت مصرع‌رسانی‌ها
هوش مصنوعی: طبیعت به همراه کسانی که بیهوده حرف می‌زنند تا کجا به این وضعیت ادامه دهد؟ خیال من از شدت فراوانی ابیات و سرودها محو شده است.
ز تشویش کج‌آهنگان گذشت از راستی طبعم
مگر این حلقه‌ها بردارد از ره بی‌سنانی‌ها
هوش مصنوعی: از نگرانی افرادی که در مسیر نادرست حرکت می‌کنند، طبیعت من به راستی و درستی روی آورد. به شرطی که این بندها و موانع که باعث انحراف می‌شوند، از سر راه برداشته شوند.
ز استغنای آزادی چه لافد موج در گوهر
به معنی تخته است آنجا دکان ترزبانی‌ها
هوش مصنوعی: بیت به این معناست که آزادی واقعی از خود نیاز و وابستگی‌هاست. مانند موجی که در دریا به گوهر (جواهرات) می‌زند، آزادی نمی‌تواند بر اثر نیاز به چیزهای مادی و دنیوی شکل بگیرد. در آنجا، جایی که افرادی فقط به گفتار و کلام می‌پردازند، حقیقت وجود ندارد.
چه ریشد دستگاه فطرتم تار خیال اینجا
به اشکیل خران دارم تلاش ریسمانی‌ها
هوش مصنوعی: در اینجا به حالت و احساسات فرد اشاره می‌شود که درگیر تفکر و خیال است. او در تلاش است تا از طریق تجاربی که داشته، به درکی عمیق‌تر از خود و وجودش دست یابد. احساس می‌شود که او با چالش‌ها و دشواری‌های درونی خود مواجه است و تلاش می‌کند تا درک بهتری از زندگی و تجربه‌هایش پیدا کند.
ز طاق افتاد مینای اشارات فلک‌تازی
هلال اکنون سپهر افکند ار ابروکمانی‌ها
هوش مصنوعی: از آسمان، نشانه‌های زیبایی که مانند مینای ظریف و رنگین هستند، به زمین افتادند. اکنون هلال، در سپهر مانند ابروهای کمانی، زیبایی خود را به نمایش می‌گذارد.
نفس سرمایه‌ای از لاف خودسنجی تبرا کن
مبادا دل شود سنگ ترازوی گرانی‌ها
هوش مصنوعی: به خودت مغرور نشو و از خودت فخر نکن، چون ممکن است دل‌ت به سختی و سنگینی مبتلا شود.
به بی‌باکی زبان واکرده‌ای، چون شمع و زین غافل
که می‌راند برون بزمت آخر نکته‌رانی‌ها!
هوش مصنوعی: تو به شجاعت و بی‌باکی زبان گشوده‌ای، همانند شمعی که نور پخش می‌کند، اما از این غافل هستی که این کار ممکن است تو را از مهمانی و جمع دوستانه جدا کند.
ز دعوی چند خواهی بر گردون منفعل بودن
قفس تنگ است جز بر ناله مفکن پرفشانی‌ها
هوش مصنوعی: در این متن به بیان این موضوع پرداخته شده است که اگر به جنگ و جدل بیهوده و ادعاهای بی‌پایه بپردازیم، در واقع در یک قفس تنگ و محدود گرفتار خواهیم شد. تنها راه رهایی از این تنگنا، بیان درد و ناله‌های عمیق و حقیقی است تا بتوانیم از احساسات خود به شکلی معنادار و مؤثر بیان کنیم.
غرور رستمی گفتم به خاکش کیست اندازد
ز پاافتادگان گفتند: زور ناتوانی‌ها
هوش مصنوعی: غرور رستم را به خاک انداختند و کسی که از او پایین‌تر بود، به او گفت که این کار را ناتوانی‌ها انجام داده‌اند.
سری در جیب دزدیدم‌،‌ ز وهم خان‌ومان رستم
ته بالم برآورد از غم بی‌آشیانی‌ها
هوش مصنوعی: من به خاطر افکار پریشان و تنهایی‌ام، سرت را از جیب دزدی بیرون آوردم و با احساس ناراحتی و بی‌پناهی‌ام روبه‌رو شدم.
تو ای پیری مگر بار نفس برداری از دوشم
گران شد زندگانی بر دل از یاد جوانی‌ها
هوش مصنوعی: ای پیر، آیا ممکن است که تو وزنه‌ی سنگین نفس‌های خود را از دوشم برداری؟ زندگی بر دلم سنگینی می‌کند و یاد جوانی‌هایم را فراموش کرده‌ام.
به ناموس حواسم چون نفس تهمت‌کش هستی
همه در خواب و من خون می‌خورم از پاسبانی‌ها
هوش مصنوعی: من به زنان و ناموس خود به شدت حساس هستم و مانند نفس خود از آنها محافظت می‌کنم. در حالی که دیگران غافل و خواب هستند، من در حال تلاش و زحمت برای حفظ آنها هستم و از این مسئولیت رنج می‌کشم.
دنائت بس که شد امروز مغرور غنا بیدل
زمین هم بال وپر دارد به ناز آسمانی‌ها
هوش مصنوعی: امروز به خاطر ثروت و توانگری‌ات مغرور شده‌ای، ولی بدان که این دنائت تو به حدی است که حتی زمین هم مانند تو پر از زیبایی و ناز و دلربایی است.