غزل شمارهٔ ۳۱۹
به ذوق داغ کسی در کنار سوختگیها
چو شمع سوختم از انتظار سوختگیها
ز خود رمیده شرار دلیست در نظر من
بس است اینقدرم یادگار سوختگیها
به هر قدم جگری زیر پا فشردهام امشب
چو آه میرسم از لالهزار سوختگیها
شرار محمل شوقم گداز منزل ذوقم
هزار قافله دارم به بار سوختگیها
هنوز از کف خاکسترم بهار فروش است
شکوفهٔ چمن انتظار سوختگیها
ز داغ صورت خمیازه بست شمع خموشم
فنا نبرد ز خاکم خمار سوختگیها
بیا که هست هنوز از شرار شعلهٔ عمرم
نفس شماری صبح بهار سوختگیها
به سینه داغ و به دل ناله و به دیده سرشکم
محبتم همهجا شعله کار سوختگیها
رمید فرصت و ننواخت عشقم از گل داغی
گذشت برق و نگشتم دچار سوختگیها
بضاعتی نشد آیینهٔ قبول محبت
مگر دلی برد از ما به کار سوختگیها
مقیم عالم نومیدیم ز عجز رسایی
نشستهام چو نفس بر مزار سوختگیها
به محفلی که ادبپرور است نالهٔ بیدل
خجسته دود سپند از غبار سوختگیها
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به ذوق داغ کسی در کنار سوختگیها
چو شمع سوختم از انتظار سوختگیها
هوش مصنوعی: عشق و longing شخصی به حدی عمیق و سوزان است که مانند شمعی در کنار آتش میسوزد. او از انتظار برای رسیدن به معشوقش، در دنیای درد و داغ ناشی از آن، تمام وجودش را در آتش میسوزاند و به آتش کینهها و حسرتها دچار میشود.
ز خود رمیده شرار دلیست در نظر من
بس است اینقدرم یادگار سوختگیها
هوش مصنوعی: دل آتشین و پراحساسی در برابر من وجود دارد که این نشانهها و یادگاریهای سوختگیهایم کافی است.
به هر قدم جگری زیر پا فشردهام امشب
چو آه میرسم از لالهزار سوختگیها
هوش مصنوعی: امشب به هر قدمی که برمیدارم، درد و جراحتی را زیر پا میفشارم و وقتی به یاد سوختگیها میافتم، مثل آه و اندوهی در لالهزارها حس میکنم.
شرار محمل شوقم گداز منزل ذوقم
هزار قافله دارم به بار سوختگیها
هوش مصنوعی: آتش شعلههای عشق من، باعث شده که به شدت احساس کنم و در همین حال دچار درد و رنجهای زیادی هستم. احساس و تجربههای فراوانی در دل دارم که ناشی از این سوختگیها و رنجها هستند.
هنوز از کف خاکسترم بهار فروش است
شکوفهٔ چمن انتظار سوختگیها
هوش مصنوعی: هنوز در دل خاکستر من، نشانههایی از بهار وجود دارد و گلهای چمن نمادی از امید و انتظار برای بهبود و زنده شدن دوباره هستند، حتی در میان سوختگیها و سختیها.
ز داغ صورت خمیازه بست شمع خموشم
فنا نبرد ز خاکم خمار سوختگیها
هوش مصنوعی: از داغ چهرهام، شمعی خاموش شده است. در سکوتی عمیق قرار دارم و هیچ چیز نمیتواند من را از خاک و عذاب سوختگیهایم جدا کند.
بیا که هست هنوز از شرار شعلهٔ عمرم
نفس شماری صبح بهار سوختگیها
هوش مصنوعی: بیا که هنوز از گرمای طول عمرم باقیمانده است و صبح بهار نشان از سوختگیها و تلخیهای زندگی را میدهد.
به سینه داغ و به دل ناله و به دیده سرشکم
محبتم همهجا شعله کار سوختگیها
هوش مصنوعی: در سینهام آتشسوزانی وجود دارد و دلام پر از ناله است. در چشمهایم اشکهایی جاری است. عشق من در هر جایی مانند شعلهای میسوزد و دردهای گذشته را به یاد میآورد.
رمید فرصت و ننواخت عشقم از گل داغی
گذشت برق و نگشتم دچار سوختگیها
هوش مصنوعی: عشق از دست رفتهام به من توجهی نکرد و در حالی که گذر زمان در حال گذشت بود، من نتوانستم از سوختن احساساتم رهایی یابم.
بضاعتی نشد آیینهٔ قبول محبت
مگر دلی برد از ما به کار سوختگیها
هوش مصنوعی: محبت به اندازهای در ما تاثیر نداشت که بتوانیم آن را در آینهای ببینیم، جز این که دلی از ما به خاطر سوختن عشق، به درد آمده است.
مقیم عالم نومیدیم ز عجز رسایی
نشستهام چو نفس بر مزار سوختگیها
هوش مصنوعی: من در این جهان بیامید و ناتوانم، بهگونهای که مانند نفسی که بر روی خاکسترهای سوختگی نشسته، در حال انتظار و اندیشهی غمانگیزم.
به محفلی که ادبپرور است نالهٔ بیدل
خجسته دود سپند از غبار سوختگیها
هوش مصنوعی: در کنار جمعی که به پرورش ادب و هنر مشغولند، صدای نالهٔ بیدل به گوش میرسد، در حالی که دود خوشبوی گیاه بخور از آتش سوختگیها بلند میشود.