غزل شمارهٔ ۳۱۱
وفاق تخم ثباتی نکاشت در دل و دینها
به حکم یأس دمیدیم از این فسرده زمینها
چو غنچه در پس زانوی انتظار جدایی
نشسته در چمن ما هزار رنگ کمینها
در این زمانه سر نخوتی کشیده به هرسو
ز نقشخانهٔ پا در هوای چنبر زینها
غم معاش به تاراج حسن تاخته چندان
که لاغری ز میان رفته فربهی ز سرینها
نم مروتی از خلق اگر رسد به خیالت
چکیده گیر به خاک از فشار چین جبینها
نظر نکرده به دل مگذر ای بهار تعین
تغافل از چه به صیقل زنند آینهبینها
حضور عبرت و اسباب راحت این چه خیال است
مژه نبسته به خواب است چشم سایهنشینها
به نام شهرت اقبال زندگی نفروشی
که زهر در بن دندان نهفتهاند نگینها
نفس گداخت خجالت به خاک خفت قناعت
ولی چه سود علاج غرض نمیشود اینها
تظلم دم پیری کجا برم من بیدل
رسید مو به سپیدی کشید پوست به چینها
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وفاق تخم ثباتی نکاشت در دل و دینها
به حکم یأس دمیدیم از این فسرده زمینها
هوش مصنوعی: ما در دل و ایمانها اتحاد و آرامش را کاشتیم، اما به دلیل ناامیدی، از این زمینهای بیحاصل روحیهای سست و خالی به وجود آوردیم.
چو غنچه در پس زانوی انتظار جدایی
نشسته در چمن ما هزار رنگ کمینها
هوش مصنوعی: مانند غنچهای که در انتظار جدایی نشسته است، در باغ ما هزار رنگ کمین و پنهان شده است.
در این زمانه سر نخوتی کشیده به هرسو
ز نقشخانهٔ پا در هوای چنبر زینها
هوش مصنوعی: در این دوران، به نظر میرسد که خودخواهی و غرور به هر سمتی گسترش یافته و از دنیای هنر و زیبایی به صورت گستردهای تأثیر گذاشته است.
غم معاش به تاراج حسن تاخته چندان
که لاغری ز میان رفته فربهی ز سرینها
هوش مصنوعی: غم زندگی و مشکلات روزگار آنقدر بر دل و جان آدمی فشار آورده که لاغری و نازکی از بدن رفته و افرادی که قبلاً دارای قوت و نشاط بودند، اکنون تحت تأثیر این غمها دچار ضعف و ناتوانی شدهاند.
نم مروتی از خلق اگر رسد به خیالت
چکیده گیر به خاک از فشار چین جبینها
هوش مصنوعی: اگر از مردم، نیکی یا مهری به خاطر تو به دل کسی بیفتد، آن را چون قطرهای در نظر داشته باش و خود را به خاک بیفکن تا از شدت فشار پیشانیها آرامش بیابی.
نظر نکرده به دل مگذر ای بهار تعین
تغافل از چه به صیقل زنند آینهبینها
هوش مصنوعی: ای بهار، وقتی که به دلها توجهی نکردهای، چرا به سادگی میگذری؟ کسانی که عمیقاً میبینند و میسنجند، درک میکنند که باید چگونه این حالت را مدیریت کرد.
حضور عبرت و اسباب راحت این چه خیال است
مژه نبسته به خواب است چشم سایهنشینها
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به مشاهدهای اشاره دارد که افراد در حالت بیداری و واضحی هستند، اما به نظر میرسد آنچه را که باید ببینند درک نمیکنند. حضور عبرت و نشانهها به دور از راحتی و آرامش نشاندهندهی این است که زندگی در حال گذر است و وقایع به ما عبرت میدهند، ولی بسیاری از انسانها با وجود این نشانهها در خواب غفلت به سر میبرند و نمیپندارند که چه چیزی در اطرافشان در حال وقوع است.
به نام شهرت اقبال زندگی نفروشی
که زهر در بن دندان نهفتهاند نگینها
هوش مصنوعی: به خاطر نام و شهرت زندگیات را فدای مال و ثروت نکن، چون در زیر ظاهر زیبای آن، خطرات و مشکلات پنهان وجود دارد.
نفس گداخت خجالت به خاک خفت قناعت
ولی چه سود علاج غرض نمیشود اینها
هوش مصنوعی: نفس انسان سرشار از خجالت است و در دنیای قناعت و بینیازی خوابیده، اما در مقابل، چه فایده دارد؟ چرا که درمان خواستهها و نیازها اینطور نمیشود.
تظلم دم پیری کجا برم من بیدل
رسید مو به سپیدی کشید پوست به چینها
هوش مصنوعی: کجایم بروم که در روزگاری که پیری بر من میتازد، در دل ناله میزنم و موهایم به سفیدی میگراید و چروکهای صورتم نمایان میشود؟