غزل شمارهٔ ۳۱
برآن سرمکه ز دامن برونکشم پا را
به جیب آبله ریزم غبار صحرا را
به سعی دیده حیران دل از تپش ننشست
گهرکند چهقدر خشک آب دریا را
اثرگم است به گرد کساد این بازار
همان به ناله فروشید درد دلها را
ز خویشگم شدنمکنج عزلتی دارد
که بار نیست در آن پرده وهم عنقا را
زبان درد دل آسان نمیتوان فهمید
شکستهاند به صد رنگ شیشهٔ ما را
فضای خلوت دل جلوهگاه غیری نیست
شکافتیم به نام تو این معما را
نگاه یار ز پهلوی ناز میبالد
به قدرنشئه بلند است موج صهبا را
مخور فریب غنا از هوسگدازی یأس
مباد آب دهد مزرع تمنا را
ز جوش صافی دل، جسم و جان توانا شد
به سعی شیشه پری کردهاند خارا را
به غیر عکس ندانم دگر چه خواهی دید
اگر در آینه بینی جمال یکتا را
به ففر تکیه زدی بگذر از تملق خلق
به مرگ ریشه دواندی درازکن پا را
چه سان به عشرت واماندگان رسی بیدل
به چشم آبلهٔ پا ندیدهای ما را
غزل شمارهٔ ۳۰: نشد دراین درسگاه عبرت بهفهم چندین رساله پیداغزل شمارهٔ ۳۲: به رنگ غنچه سودای خطت پیچیده دلها را
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
برآن سرمکه ز دامن برونکشم پا را
به جیب آبله ریزم غبار صحرا را
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از اراده و تصمیم خود سخن میگوید. او بیان میکند که قصد دارد از جایی که هست خارج شود و این کار را با قدرت و عزمی راسخ انجام خواهد داد. همچنین، او به نوعی به دشواریها و چالشهایی که در راهش وجود دارد اشاره میکند و با این حال مصمم است که غبار مشکلات را کنار بزند و پیش برود.
به سعی دیده حیران دل از تپش ننشست
گهرکند چهقدر خشک آب دریا را
هوش مصنوعی: دل بیتاب و حیران است و از تپش و اضطراب نمیتواند آرام بگیرد، اما این دل، تلاش میکند تا در میانهی این درد و بیقراری، همچون گوهری از آب دریا بهرهبرداری کند، هرچند که آب دریا به نظر خشک و عاری از زندگی میآید.
اثرگم است به گرد کساد این بازار
همان به ناله فروشید درد دلها را
هوش مصنوعی: در این بازار کساد، هیچ نشانی از کالای باکیفیت نیست و بهتر است درد دلها را به سادگی و با ناله بیان کنیم تا شاید مورد توجه قرار گیرد.
ز خویشگم شدنمکنج عزلتی دارد
که بار نیست در آن پرده وهم عنقا را
هوش مصنوعی: از خود بیخبر بودنم در گوشهای از تنهایی، حالتی دارد که در آن هیچ بار سنگینی وجود ندارد و خیالهای دروغین و غیر واقعی مثل پرندهٔ عنقا را نمیتوان دید.
زبان درد دل آسان نمیتوان فهمید
شکستهاند به صد رنگ شیشهٔ ما را
هوش مصنوعی: درد دل انسان را به راحتی نمیتوان درک کرد، زیرا که مانند شیشهای شکسته با هزار رنگ و شکل، پیچیده و متفاوت است.
فضای خلوت دل جلوهگاه غیری نیست
شکافتیم به نام تو این معما را
هوش مصنوعی: دلهای خالی و آرام، محلی برای ظهور دیگری نیست. ما این معما را با نام تو گشودهایم.
نگاه یار ز پهلوی ناز میبالد
به قدرنشئه بلند است موج صهبا را
هوش مصنوعی: نگاه معشوق به قدری زیبایی و جذابیت دارد که مانند یک مستی عمیق انسان را تحت تأثیر قرار میدهد و احساساتی شدید را در دل به وجود میآورد، به طوری که این احساسات همچون موجی بلند و قدرتمند میآیند و فرد را در خود غرق میکنند.
مخور فریب غنا از هوسگدازی یأس
مباد آب دهد مزرع تمنا را
هوش مصنوعی: فریب لذتهای زودگذر را نخور، مبادا که ناامیدی باعث خشکی آرزوهایت شود و زندگیات را تحت تأثیر قرار دهد.
ز جوش صافی دل، جسم و جان توانا شد
به سعی شیشه پری کردهاند خارا را
هوش مصنوعی: از خلوص و پاکی دل، جسم و جان میتوانند به کمال برسند؛ همانطور که با تلاش، شیشه توانستهاند سنگ را به فرم دلخواه درآورند.
به غیر عکس ندانم دگر چه خواهی دید
اگر در آینه بینی جمال یکتا را
هوش مصنوعی: اگر در آینه به چهرهی زیبای یکتایی نگاه کنی، چیزی جز تصویر خود را نمیتوانی مشاهده کنی.
به ففر تکیه زدی بگذر از تملق خلق
به مرگ ریشه دواندی درازکن پا را
هوش مصنوعی: به خودت تکیه کن و از وابستگی به نظر دیگران بگذر. تو ریشهات را محکم کردهای و باید قدمهای خود را مطمئن و بلند برداری.
چه سان به عشرت واماندگان رسی بیدل
به چشم آبلهٔ پا ندیدهای ما را
هوش مصنوعی: چطور میتوانی به خوشی و شادمانی کسانی که واماندهاند برسی، بیدل؟ ما را مثل کسی که پایش آبله شده، نمیبینی.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۳۱ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1395/04/05 03:07
صبا
بیت دوم تپش درست است
1399/01/05 11:04
سامان
بیت 11 فقر درست است