غزل شمارهٔ ۳۰۸
چو شمعم از خجالت رهنمود نارسیدنها
به جای نقش پا در پیش پا دارم چکیدنها
ز یک تخم شرر صد کشت عبرت کردهام خرمن
ازین مزرع درودن میدمد پیش از دمیدنها
گلستان جنون را آن نهال شوق دربارم
که چون آهم برون میآرد از خود قد کشیدنها
در آن وادی که طاقتها به عرض امتحان آید
نگاه ما ز خود رفتن، سرشک ما دویدنها
چه دست و پا تواند زد کسی در بند جسمانی
ندارد این قفس بیش از نفسواری تپیدنها
به سر بردیم در شغل تأسف مدت هستی
رهی کردیم چون مقراض قطع از لب گزیدنها
زدیم از ساز هستی دست در فتراک بیتابی
نفس ما را به رنگ صبح شد دام رمیدنها
ز نیرنگ فسونپردازی الفت چه میپرسی
تو در آغوشی و من کشتهٔ از دور دیدنها
ز اوج اعتبار آزادهام گرد ره فقرم
نباشد دامن کوتاه من مغرور چیدنها
نگردی محرم راز محبت بیشکست دل
که چون گل خواندن این نامه میباشد دریدنها
چنین در حسرت صبح بناگوش که میگریم
که در مهتاب دارد ریشه اشکم از چکیدنها
در این گلشن که رنگش ریختند از گفتگو بیدل
شنیدنهاست دیدنها و دیدنها شنیدنها
غزل شمارهٔ ۳۰۷: چو اشک، آن کس که میچیند گلِ عیش از تپیدنهاغزل شمارهٔ ۳۰۹: فلک این سرکشی چند از غبار آرمیدنها
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو شمعم از خجالت رهنمود نارسیدنها
به جای نقش پا در پیش پا دارم چکیدنها
هوش مصنوعی: مانند شمعی هستم که از شرم، به جای اینکه راه را نشان دهم، نشانههای نرسیدن را درست در جلوی پایم دارم.
ز یک تخم شرر صد کشت عبرت کردهام خرمن
ازین مزرع درودن میدمد پیش از دمیدنها
هوش مصنوعی: من از یک دانه آتش، صدها درس عبرت گرفتهام. همینطور که از این مزرعه برداشت میکنم، نوید و روشنی قبل از طلوع صبح، به زندگیام میدمد.
گلستان جنون را آن نهال شوق دربارم
که چون آهم برون میآرد از خود قد کشیدنها
هوش مصنوعی: شوق و آرزوهای من مانند درختی در گلستان جنون روییده است و مانند آهی که از عمق وجودم برمیآید، احساساتم را به نمایش میگذارد و مرا بلند میکند.
در آن وادی که طاقتها به عرض امتحان آید
نگاه ما ز خود رفتن، سرشک ما دویدنها
هوش مصنوعی: در آن منطقهای که قدرتها در آزمون سنجیده میشوند، ما از خود خارج میشویم و اشک ما به نشانهی تلاش و کوشش میریزد.
چه دست و پا تواند زد کسی در بند جسمانی
ندارد این قفس بیش از نفسواری تپیدنها
هوش مصنوعی: کسی که آزاد نیست و در قید جسمانی گرفتار شده، هرچقدر هم که تلاش کند، نمیتواند خود را از محدودیتها رها کند. این قفس، بیشتر از آنکه یک محیط فیزیکی باشد، محدودیتهای روحی و نفسانی را به نمایش میگذارد.
به سر بردیم در شغل تأسف مدت هستی
رهی کردیم چون مقراض قطع از لب گزیدنها
هوش مصنوعی: مدت زیادی را در حسرت و تأسف گذراندیم و در این دوران، به نوعی خود را از دردهای زندگی جدا کردیم، مانند ابزاری که برش میزند و از لذتهای موقتی دور میشود.
زدیم از ساز هستی دست در فتراک بیتابی
نفس ما را به رنگ صبح شد دام رمیدنها
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از لحظهای صحبت میکند که در آن به نامساعد بودن زندگی و سختیها اشاره میکند. احساسات درونی و بیقراری او به مانند دام های صبحگاهی که باعث فرار از سختیها میشود، توصیف شده است. در این تصویر، جنگ میان وجود و احساساتی که او را درگیر کرده، به خوبی نمایان شده است.
ز نیرنگ فسونپردازی الفت چه میپرسی
تو در آغوشی و من کشتهٔ از دور دیدنها
هوش مصنوعی: شما چرا از محبت و نیرنگی که بین ماست سوال میکنی، در حالی که من با فاصله از تو به شدت دچار احساسات و عشق شدهام؟
ز اوج اعتبار آزادهام گرد ره فقرم
نباشد دامن کوتاه من مغرور چیدنها
هوش مصنوعی: من به اوج اعتبار و آزادگی رسیدهام و چیزی نمیتواند مرا به سمت فقر بکشاند. دامان من هیچگاه کوتاه نیست و فریب زینتهای فانی را نخواهیم خورد.
نگردی محرم راز محبت بیشکست دل
که چون گل خواندن این نامه میباشد دریدنها
هوش مصنوعی: اگر کسی رازی از عشق داشته باشی و تنها او را محرم خود بدانی، بیشک دل او آسیب میبیند. زیرا مانند گلی که با احتیاط این نامه را میخواند، ممکن است با بیاحتیاطی دچار آسیب شود.
چنین در حسرت صبح بناگوش که میگریم
که در مهتاب دارد ریشه اشکم از چکیدنها
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از اندوه و حسرت خود صحبت میکند. او به خاطر غم و اندوهی که دارد، به صبحی که در حال نزدیک شدن است، اشک میریزد. این اشکها به خاطر نازکی و ظرافتی است که در مهتاب دیده میشود و به نوعی نشاندهندهٔ عاطفهٔ عمیق اوست. اشکهای او به خاطر بیقراریاش ناشی از دردی است که در درون خود احساس میکند.
در این گلشن که رنگش ریختند از گفتگو بیدل
شنیدنهاست دیدنها و دیدنها شنیدنها
هوش مصنوعی: در این باغی که رنگ و زیباییاش را از بین بردهاند، گوش دادن به سخنان کسانی که بیپروا صحبت میکنند مهمتر از دیدن ظواهر است. در واقع، آنچه از طریق مشاهده و شنیدن به دست میآید، بیشتر از صرف دیدن است.
حاشیه ها
1389/07/02 11:10
کلام قاصر
"زیکتخم شرر صدکشت عبرتکرد5ام خرمن"
باید به
"زیک تخم شرر صد کشت عبرتکردهام خرمن"
تغییر یابد.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.