گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۵

زهی چون گل به یاد چیدن از شوق تو دامان‌ها
چو صبح آوارهٔ چاک تمنایت گریبان‌ها
ز محفل رفتگان در خاک هم دارند سامان‌ها
مشو غافل ز موسیقار خاموشی نیستان‌ها
ز چشمم چون نگه بگذشتی و از زخم محرومی
جدایی ماند چون خمیازه در آغوش مژگان‌ها
در آن محفل که رسوایی دهد کام دل عاشق
چو گل دامان مقصد جوشد از چاک گریبان‌ها
به فکر تازه‌گویان گر خیالم پرتو اندازد
پر طاووس گردد جدول اوراق دیوان‌ها
در آن وادی که گرد وحشتم بر خویش می‌بالد
رم هر ذره گیرد در بغل چندین بیابان‌ها
به اوج همتم افزود پستی‌های عجز آخر
که در خورد شکست خود بود معراج دامان‌ها
چه شد گر تنگ شد بر بسملم جولانگه هستی
در آغوش پسر وامانده دارم طرح میدان‌ها
به چندین حسرت از وضع خموش دل نی‌ام ایمن
که این یک قطره خون در خود فروبرده‌ست توفان‌ها
چنین کز شوق نیرنگ خیالت می‌روم از خود
توان کردن ز رنگ رفته‌ام طرح گلستان‌ها
دل وارسته با کون و مکان الفت نبست آخر
نشست این مصرع از برجستگی بیرون دیوان‌ها
به روی چهرهٔ بی‌مطلبی گر چشم بگشایی
دو عالم از ره نظاره بریزد چو مژگان‌ها
ز عشق شعله‌خو برخاست دود از خرمن امکان
تب این شیر آتش ریخت بیدل در نیستان‌ها

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی چون گل به یاد چیدن از شوق تو دامان‌ها
چو صبح آوارهٔ چاک تمنایت گریبان‌ها
هوش مصنوعی: به چه زیبایی یاد تو را در دلم مانند گلی چیده‌ام و از شوق تو، دامان‌ها و گریبان‌هایم همچون سپیده‌دمی آواره و برشکسته از آرزوهای توست.
ز محفل رفتگان در خاک هم دارند سامان‌ها
مشو غافل ز موسیقار خاموشی نیستان‌ها
هوش مصنوعی: از جمعیت مردگان در زیر خاک، هم‌چنان نغمه‌ها و آوازها وجود دارد. غافل نباش از سازندگان این نغمه‌های خاموش در دشت‌ها و جنگل‌ها.
ز چشمم چون نگه بگذشتی و از زخم محرومی
جدایی ماند چون خمیازه در آغوش مژگان‌ها
هوش مصنوعی: وقتی به چشمانم نگاه کردی و از درد جدایی که در دل دارم گذشتی، حس می‌کنم مثل خمیازه‌ای که در آغوش پلک‌هایم مانده، این احساس هنوز با من است.
در آن محفل که رسوایی دهد کام دل عاشق
چو گل دامان مقصد جوشد از چاک گریبان‌ها
هوش مصنوعی: در آن جمعیتی که برای عاشق باعث رسوایی می‌شود، دل پر از آرزو مانند گلی درخشان است و خوشبختی از درز لباس‌ها و چاک گریبان‌ها به گوش می‌رسد.
به فکر تازه‌گویان گر خیالم پرتو اندازد
پر طاووس گردد جدول اوراق دیوان‌ها
هوش مصنوعی: اگر به اندیشه و سخنان نوآوران توجه کنم و آنها را بررسی کنم، افکار و آثارم همچون پرهای طاووس زیبا و چشم‌نواز خواهد شد.
در آن وادی که گرد وحشتم بر خویش می‌بالد
رم هر ذره گیرد در بغل چندین بیابان‌ها
هوش مصنوعی: در آن سرزمین که من از ترس بر خود می‌افزایم، هر ذره‌اش از بیابان‌های فراوان در آغوش می‌گیرد.
به اوج همتم افزود پستی‌های عجز آخر
که در خورد شکست خود بود معراج دامان‌ها
هوش مصنوعی: عجز و ناتوانی باعث شد که من بیشتر به تلاش و کوشش سمت بزنم، زیرا در نهایت فهمیدم که شکست من ناشی از ضعف خودم بوده و این موضوع مرا به اوج بلندپروازی‌ام رسانده است.
چه شد گر تنگ شد بر بسملم جولانگه هستی
در آغوش پسر وامانده دارم طرح میدان‌ها
هوش مصنوعی: چه اتفاقی افتاده که اگر فضای زندگی‌ام محدودتر شده، در عین حال در کنار جوانی که بی‌سرپرست مانده، همچنان در تلاش برای ابداع و طراحی دنیایی نوین هستم؟
به چندین حسرت از وضع خموش دل نی‌ام ایمن
که این یک قطره خون در خود فروبرده‌ست توفان‌ها
هوش مصنوعی: من از حسرت‌های زیادی در دل خموش خود رنج می‌برم و نمی‌توانم به راحتی از آن‌ها فاصله بگیرم؛ چرا که این یک قطره خون که در دل دارم، توفان‌های مختلفی را به همراه خودش دارد.
چنین کز شوق نیرنگ خیالت می‌روم از خود
توان کردن ز رنگ رفته‌ام طرح گلستان‌ها
هوش مصنوعی: از شدت شوق و نیرنگ خیالت، خود را فراموش کرده‌ام و از رنگ و شکل واقعی خود فاصله گرفته‌ام، به گونه‌ای که گویی در طرح گلستان‌ها غرق شده‌ام.
دل وارسته با کون و مکان الفت نبست آخر
نشست این مصرع از برجستگی بیرون دیوان‌ها
هوش مصنوعی: دل آزاده و رها به چیزهای مادی و دنیوی علاقه‌مند نیست. در نهایت، این موضوع باعث شده که شکوه و اهمیت این شعر از دیگر آثار ادبی بیشتر نمایان شود.
به روی چهرهٔ بی‌مطلبی گر چشم بگشایی
دو عالم از ره نظاره بریزد چو مژگان‌ها
هوش مصنوعی: اگر چشمانت را به روی چهرهٔ کسی که بی‌هدف است باز کنی، دو جهان از زیبایی و فریبندگی او به چشم خواهد آمد، مانند اشک‌هایی که از مژگان فرو می‌ریزند.
ز عشق شعله‌خو برخاست دود از خرمن امکان
تب این شیر آتش ریخت بیدل در نیستان‌ها
هوش مصنوعی: از عشق، آتش شعله‌ور شده و دود از کشتزار وجود برمی‌خیزد. این تب و تابی که از آتش می‌جوشد، مانند شیره‌ای است که به داخل نیستان‌ها سرایت می‌کند.

حاشیه ها

1393/03/26 04:05
سین

بیت 2
موسیقار خاموش نیستانها
بیت 12
برخیزد